در مدح سلطان مسعود غزنوي - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

ابو النجم احمد بن قوص منوچهری دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح سلطان مسعود غزنوي





  • دلم اى دوست تو دانى كه هواى توكند
    تا زيم، جهد كنم من كه هواى تو كنم
    شيفته كرد مرا عشق و ولاى تو چنين
    نكنم با تو جفا، ور تو جفا قصد كنى
    تن من جمله پس دل رود و دل پس تو
    زهره شاگردى آن شانه و زلف تو كند
    رايگان مشكفروشى نكند هيچ كسى
    بابلى كرد نتاند به دل مرده دلان
    چه دعا كردى جانا، كه چنين خوب شدى
    از لطيفى كه تويى اى بت و از شيرينى
    ميرمسعود كه هرچ آن تو ازو ياد كنى
    به همه كار تويى راهنماى تن خويش
    با شرف ملكت را سيرت خوب تو كند
    به يكى زخم شكسته سر هفتاد سوار
    جگر بيست مبارز ستدن روز مصاف
    كاروان ظفر و قافله ى فتح و مراد
    نرود هيچ خطا بر دل و انديشه تو
    آن خدايى كه كند حكم قضاى بد و نيك
    سنگ باران عنا بارد بر فرق كسى ملك روم به مصر آمد و خواهد كه كنون
    ملك روم به مصر آمد و خواهد كه كنون



  • لب من خدمت خاك كف پاى تو كند
    بخورد بر ز تو آنكس كه هواى تو كند
    شايدم هر چه به من عشق و ولاى تو كند
    نگذارم كه كسى قصد جفاى تو كند
    تن هواى دل و دل جمله هواى تو كند
    مشترى بندگى بند قباى تو كند
    ور كند هيچ كسي، زلف دوتاى تو كند
    آن كه آن زلف خم غاليه ساى تو كند
    تا چو تو، چاكر تو نيز دعاى تو كند
    ملك مشرق بيمست كه راى تو كند
    طالع سعد، همه سعد عطاى تو كند
    خسروى تو دل تو راهنماى تو كند
    با بها دولت را فر و بهاى تو كند
    گرز هشتاد من قلعه گشاى تو كند
    نيزه ى بيست رش دستگراى تو كند
    كاروانگاه به صحراى رجاى تو كند
    كز خطا دور ترا ذهن و ذكاى تو كند
    جز به نيكى نكند، هر چه قضاى تو كند
    كه دل او نيت و قصد عناى تو كند خدمت وشغل غلامان سراى تو كند
    خدمت وشغل غلامان سراى تو كند


/ 105