آمدت نوروز و آمد جشن نوروزى فراز لاله ى خودروى شد چون روى بترويان بديع شاخ گل شطرنج سيمين و عقيقين گشته است گلبنان در بوستان چون خسروان آراسته لاله ى رازى شكفته پيش برگ ياسمن بوستان چون مسجد و شاخ بنفشه در ركوع وان بنفشه چون عدوى خواجه ى گيتى نگون خواجه احمد آن رئيس عادل پيروزگر هر زمان ز افراط عدل او چنان گردد كزو هست حرص او به مال و خواسته از بهر جود گاه صرافست و گه بزاز و هرگز كس نديد گر چنو زر صيرفى بودى و بزازى يكى وان قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل بركشد تار طراز عنبرين از كام خويش قيمت يكتا طرازش از طراز افزون بود قامت كوتاه دارد، رفتن شير دژم در عيان عنبر فشاند، در نهان لل خورد هر مديحى كو بجز تو بر كنيت و برنام اوست هست با خط تو خط چينيان چون خط برآبتا همى دولت بماند، بر سر دولت بمان تا همى دولت بماند، بر سر دولت بمان
كامگارا كار گيتى تازه از سر گير باز سنبل اندر پيش لاله چون سر زلف دراز وقت شبگيران به نطع سبزه بر شطرنج باز مرغكان چون شاعران در پيش اين يازان فراز چون دهان بسدين در گوش سيمين گفته راز فاخته چون مذن و آواز او بانگ نماز سر به زانو برنهاده رخ به نيل اندوده باز آن فريدون فر كيخسرو دل رستم براز زعفران گر كاري، آزد بر دو دندان گراز حرص چون چونين بود محمود باشد حرص و آز رايگان زر صيرفى و رايگان ديبا بزاز ديبه و دينار نه مقراض ديدى و نه گاز دشمنان زو بامذلت، دوستان با اعتزاز چون برآرد عنكبوت از كام خود تار طراز در جهان هرگز شنيدستى طرازى زين طراز؟ گونه ى بيمار دارد، قوت كوه طراز عنبرست او را بضاعت، للست او را جهاز خود نه پيوندش به يكديگر فراز آيد نه ساز هست با شمشير تو اقلام شيران خرگوازتا همى ملكت بپايد بر سر ملكت بناز تا همى ملكت بپايد بر سر ملكت بناز