29 فروردين 1358 / 20 جمادى الاول 1399
قم
عوامل پيروزى - کارشکنى گروهکها - اهميت فرهنگ
بسم اللّه الرحمن الرحيم
گروهى از فرهنگيان رفسنجان عنايات غيبى الهى در انقلاب اين حقيقتى است که بايد اعتراف کرد که قلعه محکمى بود که احتمال فتح آن نمى رفت(1) و فتح شد.
و دژ عظيمى بود که احتمال شکستن آن نمى رفت و شکسته شد.
ملتى با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح بر ابرقدرتها و بر قدرت شيطانى که تا دندان مسلح بودند غلبه کرد.
لکن اين من نبودم که اين غلبه را نصيب شما کرد، اين خداى تبارک و تعالى بود.
من در پاريس که بودم و مى شنيدم که تمام مردم بلاد - از آن اقصابلاد(2) تا مرکز، از دهات کوچک تا شهرستانهاى بزرگ - همه با هم متحد شدند و همه يک کلمه مى گويند و آن اينکه سلسله پهلوى نه و جمهورى اسلامى آرى، من آنجا اينطور فهميدم که اين دست، دست غيب است، انسان نمى تواند اين وحدت را تحصيل کند.
انسانها شعاع فعاليتشان محدود است، ممکن است يک شهر را يا يک استان را، به وحدت کلمه برساند، ممکن است که يک گروه از مردم را وحدت کلمه درشان ايجاد کند لکن يک کشور سى و چند ميليونى با اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور آنها، همه با هم مجتمع شدند و همه با هم دست به هم دادند و يک مطلب را خواستند.
اين نيست الا اينکه دست غيبى در کار است: خداى تبارک و تعالى به وسيله امام زمان - سلام اللّه عليه - اين تحول را در مردم پديد آورد.
از آن وقت ياس در من هيچ وقت نبوده است، از آن وقت بسيار اميدوار شدم که اين مطلب به پيروزى خواهد رسيد.
البته اين معنا که پيروزى به اين سهلى و به اين زودى نصيب بشود، فکر نمى کردم يک ملتى که هيچ ندارد در مقابل يک قدرت شيطانى، مثل امريکا و انگلستان به صراحت و شوروى هم پشتيبانى داشتند، همه قواى شيطانى دست به هم داده بودند در مقابل يک مشت ملت.
لکن اينجا قواى رحمانى در کار بود.
با خداى تبارک و تعالى هيچ کس نمى تواند ستيزه کند.
اينجا دست غيبى الهى بود و تا اين دست هست و تا اين عنايت الهى هست شما پيروزيد.
توجه به خداوند، تحول درونى، رمز پيروزى همت کنيد که اين نهضت را به همان طور که هست، اين نهضت را به همين گرمى که هست حفظ کنيد.
اگر بخواهيد به يک مملکت مستقل، آزاد، يک کشورى که خودش روى پاى خودش بايستد و کارهاى خودش را اداره کند، بخواهيد به يک همچو کشورى برسيد و پيروز بشويد و تا آخر پيروزى را ادامه بدهيد، بايد اين رمز پيروزى را حفظ کنيد، رمز پيروزى توجه به خدا بود.
اشخاصى مى آمدند از جوانهاى برومند پيش من و مرا قسم مى دادند که شما دعا کنيد ما شهيد بشويم.
اين عنايت خدا بود.
اين تحول تحولى بود که به دست بشر نمى شد انجام بگيرد.
در ملت يک تحول روحى پيدا شد، يک تحول باطنى پيدا شد، اين تحول باطنى به دست خدا بود، با عنايت خدا بود.
يک ملتى که در چند وقت پيش از اين اگر پاسبانى مى آمد در بازار و مى گفت بايد تعطيل کنيد يا بايد بيرق بزنيد، کسى براى خودش حق قائل نبود که مخالفت کند، به اندک وقتى به آنجا رسيد که ريختند در خيابانها و مرگ بر فلان گفتند! اعتنا به توپ و تانک و مسلسل نکردند، اعتنا بر قواى شيطانى نکردند.
اين تحول تحول الهى بود.
کارى کنيد که اين تحول از بين نرود، اينکه الان به دست آورديد و ملت ما به دست آوردند، اين از بين نرود.
وحدت کلمه را حفظ کنيد، توجه به خدا را تقويت بکنيد، روح خودتان را متوجه به خدا بکنيد.
شياطينى که در بين شما مى خواهند تفرقه بيندازند طرد کنيد، آنها را يا ارشاد کنيد -اگر قابل باشند - و يا طرد کنيد.
امريکا باز چشمش به ايران است، به نفت ايران است، به مخازن ايران است، به اين زودى نمى تواند اغماض کند و ساير ممالک.
توجه به خدا رمز پيروزى شما اگر بخواهيد اين چشمها را کور کنيد و اين دستها را قطع کنيد، بايد با همين رمزى که تاکنون پيش آمديد از اين به بعد هم اين رمز را حفظ کنيد، اين کليد را حفظ کنيد.
آن رمز توجه به خدا، همه يک مطلب و آن اسلام، همه يک مطلب و آن، شرک نه ، اسلام آرى.
اگر اين رمز از دست ما خداى نخواسته گرفته بشود، اگر اين شياطين که الان عمال امريکا و ممالک ديگر در بين مردم هستند و آشوب مى کنند، نمى گذارند زراعت ما، کشاورزى ما به جريان بيفتد، نمى گذارند کارخانه هاى ما به جريان بيفتد، نمى گذارند مدارس ما باز بشود، اگر اين عناصر در بين شما باشند و خداى نخواسته رخنه کنند و شما منفعل(3) از حرفهاى آنها بشويد و جوانهاى ما غفلت کنند و توجه به آنها بکنند و تبعيت از آنها بکنند و در خيابانها راه بيفتند تظاهر بکنند - در زمانى که تظاهر نبايد بکنند - اگر خداى نخواسته اين اشخاص فعالى که با الهامات شيطانى مردم را مى خواهند منحرف کنند موفق بشوند، من خوف آن دارم که بساط برگردد به حال اول، من خوف آن دارم که باز اختناق پيش بيايد، من خوف آن دارم که باز استقلالى که ما تحصيل کرديم از دست ما برود.
چهره واقعى مدعيان هوادار خلق عزيزان من! بيدار بشويد اينها که در بين طبقات مردم افتاده اند بشناسيد.
اينها اگر چنانچه غمخوار ملت هستند، چرا نمى گذارند ملت آرام باشد? چرا نمى گذارند که رفراندم انجام بگيرد? رفراندم که امر ملى بود، چرا صندوقها را آتش مى زدند? چرا مردم را منع مى کردند? رفراندم را تحريم مى کردند(4)? رفراندم که مال ملت بود، آنکه ديگر مربوط به طاغوت نبود، مربوط به اجانب نبود، مربوط به ملت بود.
چرا اين کار را مى کردند? کشاورزى را چرا نمى گذارند به جريان بيفتد? دور دهات افتادند و فساد مى کنند و نمى گذارند که به جريان بيفتد.
کارخانه هاى ايران را چرا نمى گذارند...
به جريان بيفتد? براى اينکه اگر اينها به جريان بيفتد آرامش پيدا مى شود، اگر آرامش پيدا شد دست اربابها قطع خواهد شد.
اينها مى خواهند دست آنها باز باشد.
اينها مى خواهند باز برگردانند به همان زمان ولو با يک فرم ديگر، البته شاهنشاهى ديگر قابل عود نيست لکن به صورتهاى شيطانى ديگر.
بيدار بشويد! توجه داشته باشيد، هر کس در هر جا هست توجه داشته باشد به اينکه اين عناصر را طرد کند.
فرهنگ، اساس استقلال کشور انشاءاللّه بعد از اينکه حکومت اسلامى استقرار پيدا کرد، نقيصه ها را همه با هم بايد رفع بکنيم، که در راس آنها فرهنگ است.
فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت يک ملت است، اساس استقلال يک ملت است و لهذا آنها کوشش کرده اند که فرهنگ ما را استعمارى کنند.
کوشش کردند که نگذارند انسان پيدا بشود.
آنها از انسان مى ترسند، از آدم مى ترسند.
آنها کوشش کردند در اين سالهاى طولانى، و خصوصا در اين پنجاه و چند سال، که رجال در ايران پيدا نشود.
تحصيلات را به طورى قرار دادند که رشد تحصيلى و انسانى پيدا نشود.
ما را همچو ترساندند، همچو با تبليغات خودشان ماها را ترساندند که از خودمان مى ترسيديم، به خودمان اعتماد نداشتيم.
اگر يک کسى مريض مى شد مى گفتيم بايد برود به خارج، در صورتى که طبيب داشتيم.
همچو با ما رفتار کردند و ما را لرزاندند و ما را تهى کردند که اگر مى خواستيم يک راهى را اسفالت کنيم مى گفتيم بايد از خارج بيايد با آنکه داشتيم بايد ارتش ما را خارجيها اداره کنند، بايد نفت ما را خارجيها بيايند اداره کنند با آنکه ما داشتيم همه چيز، اين براى اين بود که ما را از اينکه بوديم تهى کردند، مغزهاى ما را شستشو کردند.
اعتماد به نفس را از بين بردند.
برادرها! جوانها را با اعتماد به نفس، با استقلال نفسانى بار بياوريد.
معلمها! جوانها را مستقل، آزاد بار بياوريد، معتمد به نفسشان کنيد.
ما همه چيز داريم لکن آنها مارا همچوکردند که خيال کنيم هيچ نداريم.
ماديديمکه با مشت تهىآنها راعقب زديم و توانستيم، پس توانايى داريم.
مايى که از يک سرهنگ مى ترسيديم، از يک پاسبان مى ترسيديم، ديديدکه بچه هاى ماهم اعتنايى ديگربه تانک وتوپ نکردند.
پس ماداريم ...
ما خدا داريم.
تا اعتماد به خدا هست، تا توجه به خدا هست، تا اينکه اين روحيه شجاعت درشماهست، پيروزخواهيدبود.مناز خداى تبارکوتعالى سلامت وسعادت همه شما و همه اقشار ملت را خواهانم، و من دعاگو و خدمتگزار همه شما هستم.
1- اصل: نمى شد.والسلام عليکم و رحمةاللّه 2- دورترين شهرها. 3- اثرپذير.