سخنرانى - صحیفه امام جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 7

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

9 صبح 29 فروردين 1358 / 20 جمادى الاول 1399

مکان:

قم

موضوع:

ضرورت ابقاى کميته ها و تصفيه آنها

حضار:

فرماندهان و مسئولان کميته هاى چهارده گانه انقلاب اسلامى تهران، به اتفاق آقايان: مهدوىکنى، ملکى، مرواريد، مفتح، محمدى گلپايگانى، جلالى خمينى، حقى، باقرىکنى،

بسم اللّه الرحمن الرحيم

خسروشاهى و زنجانى(1) فلسفه وجودى کميته ها در جزئيات اين مسائل نمى توانم وارد بشوم، من کلياتى بايد بگويم.

ما و همه مى دانند که پس از پيروزى انقلاب تا اين حد و بيرون کردن اين قواى شيطانى، البته دنبال هر انقلاب يک اغتشاشاتى هست، يک نابسامانيهايى هست، و همه مى دانند آن وقتى که اين نابسامانيها پيدا شد، از قواى انتظامى هم خبرى نبود، و پاسدارها اين کار را کردند و جلو همه اين مفاسد را تا آن حدودى که امکان داشت گرفتند در همه بلاد کميته ها و پاسداران انقلاب اين کارهاى مفيد را انجام دادند.

و البته حالا هم قواى انتظاميه تا يک حدودى تشکل پيدا کرده است لکن پهلوى آن بايد اين پاسداران و کميته ها باشند تا آن روزى که قدرت نظامى يکجورى باشد که خلع سلاح تمام مفسدين را و گروههايى که دارند اخلال مى کنند بکنند.

علامت اينکه قدرت پيدا کرده اند اين است که خلع سلاح کرده باشند، پس از آنکه خلع سلاح کردند از اين گروههايى که در بين مردم دارند مفسده مى کنند، کارخانه ها مى روند تبليغات سوء مى کنند، کشاورزى را نمى خواهند تحقق صحيح پيدا بکند.

مدارس دولتى را نمى خواهند باز باشد، مى خواهند اين آشفتگيها سر جاى خودش باشد تا فرصت پيدا بشود که خارجيها تبليغ کنند که ايران نمى تواند خودش را حفظ کند، يک زمينه فسادى ايجاد کنند و خداى نخواسته کودتايى درست کنند که در دنيا هم موجه نشان بدهند، اين اشخاص و گروههايى که در بين مردم افساد مى کنند، تبليغات سوء مى کنند، ...

هستند احتياج به کميته ها و پاسدارها هست.

اين را نه دولت مى تواند انکار کند و نه ملت مى تواند انکار کند، هيچ کس منکر اين نيست.

تا اينکه قدرت دولت به اندازه اى نشود که اين اشخاص مفسد را خلع سلاح بکند و به جاى خودش بنشاند، اين احتياج به کميته ها و احتياج به پاسداران انقلاب ضرورى است.

و معلوم هم نيست که دولت چنانچه با او صحبت بکنند و بکنيم، اين معنا را هيچ جايش را بتواند انکار کند يا انکار کنند.

آنها هم قائلند به اينکه پاسدارها لازمند.

نابسامانيها و خودسريها در برخى کميته ها آن چيزى که مشکل است اين است که اين کميته ها در سرتاسر ايران - شما فقط تهران را ملاحظه نکنيد - در سرتاسر ايران، ...

گاهى افراد غيرصالحى در آنها پيدا شده است، يا کميته ها اصل از افراد غيرصالح تشکيل شده است، آن هم همه به اسم انقلاب و به اسم کميته فلان، و اينها کارهايى انجام مى دهند که ضد انقلاب است، کارهايى انجام مى دهند که برخلاف شرع اسلام است، و اين موجب اين مى شود که چهره انقلابى ما را مشوه کنند، هم در داخل و هم در خارج، که بگويند اين پاسداران انقلاب و اين کميته ها همه کميته فلان و پاسدار انقلاب اسلام هستند و معذلک اين کارها دارد انجام مى گيرد، پس معلوم مى شود که اسلام، اين وضع را دارد اسلام، اين آشفتگيها را اسلام مى خواهد! آنهايى که دشمنند وقتى که يکجا، دو جا، ده جا يک امر خلاف واقع بشود، ديگر ملاحظه اين را نمى کنند که پانصد جا امر صحيح واقع شده است، يک چند جا هم امر خلاف واقع شده ، آنها همان امر خلاف را انگشت روى آن مى گذارند و همه را مى کوبند: روحانيت را مى کوبند، اسلام را مى کوبند، انقلاب را مى کوبند.

آن چيزى که مشکل است اين است که بايد فکر اين مطلب را کرد که اينهايى که سرخود رفتند و تشکيل کميته دادند، يا آنهايى که سرخود نرفتند لکن ديگران در آن نفوذ کردند و بدون اينکه اشخاص صالح توجه داشته باشند آنها نفوذ کردند و کمکم بر ديگران يک مسائل باطل را تحميل کردند، بايد فکر اين معنا بشود که چه جور و از چه راه ما مى توانيم اصلاح کنيم.

نه اصلاح کميته هاى تهران، از کميته هاى تهران کمتر حرف است، اصلاح کميته هاى همه مملکت.

مثلا در هر شهرى که چند نفر مثلا آدم نافذ يا معمم يا غيرمعمم است به عدد آنها کميته هست، کميته هايى که هر کدام با ديگرى مخالف هستند و هر کدامى جر نفع(2) به طرف خودشان و اشکال به طرف ديگر مى کنند و کارهاى نابسامانى که منافى با انقلاب است، منافى با اسلام است، انجام مى گيرد.

و ما نتوانستيم تا حالا با کوششى که کرديم...

اين اختلافى که بين بعضيها هست رفع بکنيم، و مثلا در هر جايى ، در هر نقطه اى، به اندازه اى که لازم است کميته باشد و پاسدار انقلاب، و با هم مخالفت نداشته باشند و به اندازه لزوم حفظ نظم و آرامش را بکنند نه اينکه آرامش را به هم بزنند.

اين معالاسف تا حالا توفيق حاصل نشده است.

ما بايد اين نواقص را رفع بکنيم.

ضرورت وجود کميته ها و پاسداران فکرى براى اصل وجود کميته و اصل وجود پاسدار انقلاب، ضرورى است که لازم است و بايد باشد تا آن وقتى که ما احساس کنيم که دولت سلطه پيدا کرده است بر امور، و علامتش هم اين است که خلع سلاح کرده است از مخالفين اسلام، از مخالفين نهضت.

تا آن وقت ما لازم مى دانيم بايد اين کميته ها باشند و پاسدارها هم بايد باشند.

و ما تقدير و تشکر مى کنيم، هم از مسئولان کميته ها و آقايان که صرف وقتشان را کرده اند در يک همچو امرى - و البته امرى است که مال همه است و مال خودشان است - و هم پاسدارهاى انقلاب که اينقدر زحمت متحمل شدند و اينقدر کشته ...

و شهيد داده اند.

اين مورد تقدير همه است و مورد تقدير اسلام است.

اصل مسئله که بايد اينها باشند و روى احتياجات وجود اينها لازم است، اين اصل مسئله طرح نيست، اين بايد باشد.

تصفيه و اصلاح کميته ها اين مسئله طرح است که چطور ما اصلاح کنيم اينها را.

در - مثلا فرض بفرماييد که - فلان شهر يک قضايايى واقع مى شود، مثلا به اسم اينکه ...

فلان آدم فرض کنيد که ساواکى بوده است و فرار کرده ، مى ريزند منزلش! خوب، اين هيچ وجه شرعى و عقلايى ندارد که کسى فرار کرده ، بريزند زن و بچه اش را بخواهند اذيت بکنند.

يا مثلا اگر يک کسى را بگيرند روى غير موازين شرعيه اذيت کنند، آزار کنند، شکنجه کنند، و از اين مسائل.اين مسائل را بايد يک کارى بکنيد که جلوگيرى بشود.

تصفيه لازم دارد اين کميته ها، نه انحلال.

بايد باشد و بايد تصفيه بشود.

بايد...

اشخاص يا هياتهايى بروند يکى، يکى اين کميته ها را ملاحظه کنند و از اشخاص مطلع اعمال اينها را بپرسند و ببينند چه کارهايى کرده اند و مسبب اين کارها چه اشخاصى هستند، اين را پيدا بکنند و آن شخصى که مفسد است، يا کنار بگذارند و يا اگر مجازات مى خواهد مجازات بکنند و به جاى او يک شخص صالح بگذارند.

درد مطلب اينجاست که شما يک فکرى براى اين جهت بايد بکنيد که - عرض مى کنم که - کميته ها را اول اصلاح بکنيد و اشخاصى که ضرر دارند، اشخاصى که مفسد هستند، آنها را کنار بگذاريد و اشخاص صالح به جاى آنها بگذاريد.

حتى در خود قم هم پيدا مى شود يک همچو چيزى، گاهى کارهاى خلاف مى شود.

در هر صورت اصل مطلب را که شما مى فرماييد، آن محل اشکالى است که بايد باشد لکن اصلاح هم بايد باشد، تصفيه کنيد.

اين تصفيه بايد به دست خود آقايان و به دست هياتهايى که قرار مى دهند...

انجام گيرد و اگر اين تصفيه ها بشود، معلوم نيست که ديگر انتقادى در کار باشد.

انتقادات روى اين است که اغراض در کار هست، اغراض از کميته ها زياد است، تبليغات سوء بکنند...

و الا خوب، اين مردمى که در مسئله آقاى طالقانى(3) - که مورد احترام همه ما هست - اين مردمى که جلو افتادند و اين تظاهرات را کردند، اينها براى خاطر آقاى طالقانى اين کار را کردند?! يعنى اينها علاقه دارند به آقاى طالقانى?! آن کسى که خدا را قبول ندارد، با آقاى طالقانى که خدا را قبول دارد و - عرض مى کنم که - شخص روحانى است و متعبد به اسلام است، براى او اين کارها را کردند?! يا براى اينکه نگذارند يک محيط سالم باشد?! مخالفت با رفراندم يعنى مخالفت با ملت اينهايى که براى ملت ما دارند دلسوزى مى کنند! رفراندم برخلاف مشى ملت ما بود?! اين رفراندمى که همه ملت با جان و دل دنبالش بودند، اين برخلاف مصلحت ملت بود که اينها بعضى از صندوقها را آتش زدند?! بعضى جاها - عرض مى کنم - با تفنگ رفتند جلو مردم را گرفتند که رفراندم نشود?! تحريم کردند رفراندم را?! چرا اين کار را کردند? اين براى اين بود که ملت را اينها مى خواهند! و مى خواهند که مملکت ايران يک مملکت خوبى باشد?! خوب، ملت همين است و همينى است که همه ديدند که با شوق و شعف و با وظيفه و با احساس وظيفه شرعى رفتند و راى دادند و مشت آنها را هم که پنج - شش تا گروه بودند که همه هم مخالف بودند، جمعيتشان روى هم رفته به قدر نيم درصد نشد - باز کردند.

اينها مى بينند که در رفراندم شکست خوردند، در بين مردم هم که جايگاهى ندارند، و اربابها هم اگر اينها جديت در کارها بکنند و آشوب در اينجا بکنند و نگذارند آرامش پيدا بشود، منافعشان را تامين مى کنند از اين جهت جلوى رفراندم را مى خواستند بگيرند.

کارشکنى در امر کشاورزى، و در کارخانه ها خوب، قضيه کشاورزى برخلاف مصلحت ملت است کشاورزى?! چرا مى روند نمى گذارند کشاورزى بشود? و چرا مى روند تحريک مى کنند اين کشاورزها را که شلوغ بکنند و مانع بشوند از اينکه کشاورزى بشود? اينها نظر حسن دارند نسبت به اين ملت?! مى خواهند که اين مستضعفين به نوايى برسند?! مى خواهند در مقابل آنهايى که - عرض مى کنم - ظلم به اين ملت کردند، اينها مى خواهند يک فعاليتى بکنند و هواى ملت را دارند?! و اشتياق دارند به اينکه اين ملت يک حال صحيحى پيدا بکند?! يک وضع ساماندارى پيدا بکند?! اگر اينطور است مگر کشاورزى مخالف با مصالح ملت است که اينها افتاده اند در بين اين کشاورزها و همه را دارند مانع مى شوند?! مى آييم سراغ کارخانه ها، کارخانه ها اگر راه بيفتند اين برخلاف مصلحت مملکت ماست?! برخلاف مصلحت ملت ماست...?! چرا راه مى افتند در بين اين کارخانه دارها تبليغات سوء مى کنند و نمى گذارند که راه بيفتد.

فرصتطلبيهاى اخلالگرانه همه اين مسائل به ما اين مطلب را نشان مى دهد که يک عده اى مامورند از طرف خارجيها - و من بيشتر احتمال مى دهم امريکا باشد - مامورند از طرف اينها که نگذارند ايران سالم باشد، نگذارند آرام باشد.

اين ماموريت را اگر بتوانند در کارخانه ها انجام مى دهند، اگر بتوانند، در کشاورزى انجام مى دهند، بتوانند در دانشگاهها و در بين اينها، که يک مردم ساده اى هستند ولو تحصيل کرده اند و مشغول تحصيلند لکن جوانند زود تحت تاثير واقع مى شوند، چهار تا کلمه - عرض مى کنم - چيزى که به آنها مى گويند، زرق و برقدارى که مى گويند، بازى مى خورند و الا نه اينکه آنها(4) سوء نيت داشته باشند.

اينها راه مى افتند و زن و بچه و بچه ها و بزرگها و زنها و مردها را بسيج مى کنند براى يک امرى که اين امر را خود آنها با ريشه اش مخالفند.

خود آنها با آقاى طالقانى مخالفند.

هر روزى که دستشان برسد سر او را مى برند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلا آقاى طالقانى رفته اند بيرون! اين بهانه دستشان افتاده ، و آن بساط را در مدرسه هاى ما و در خيابانهاى ما اينها درست کردند، و براى کميته ها شروع کردند تبليغات سوء کردن.

اينها يک دسته اى هستند که فردا هم يک چيز ديگر پيش مى آورند.(5) جريانسازيهاى ساواک من پيشتر گفته بودم - زمان طاغوت - که ما در مواقع معينى مى بينيم که يک غائله بلند مى شود.

آن مواقع معين، يکوقت قبل از ماه رمضان است و يکوقت قبل از ماه محرم.

ماه رمضان براى دولت سابق يک خطرى داشت که نبادا روحانيون - در مساجد که مردم مجتمعند، ماه عبادت است - نبادا يک تبليغ سوئى بر ضد دولت بشود.

قبل از ماه مبارک يک غائله درست مى کردند! غائله - قضيه مثلا - شهيد جاويد!(6) يک ماه مبارک را ماها غفلت مى کرديم که ما از کجا داريم، اشتباهمان از کجاست.

يک ماه مبارک ما سر يک مسئله جزئى به جان هم مى افتاديم.

اهل منبر دو طايفه مى شدند: يک طايفه از آنور، يک طايفه اينور! علما و مثلا...

طلبه هاى ما دو طايفه مى شدند: يک طايفه از آنور، يک طايفه ...

يک ماه مبارک را ما هدر مى داديم که دولت را بايد در اين ماه مبارک ما تنبيهش بکنيم به يک چيزهايى ، يک مطالبى بگوييم، آنها درست مى کردند اين مطلب را و ما را سرگرم مى کردند به شهيد جاويد! يک ماه ، دو ماه ، سه ماه اين مى شد.

همچو که اين طرف رو به سردى مى رفت و ماه محرم مثلا نزديک مى شد، مسئله مرحوم شمسآبادى(7) را پيش مى آوردند.

اى بسا که شمسآبادى - حالا شايد هم خودشان يک همچو کارى مى کردند که اين غائله درست بشود! حالا خودشان هم نکرده باشند کس ديگرى کرده باشد اما آنها غائله را درست مى کردند و دو دسته راه مى انداختند، يک دسته از آنور و يک دسته از آنور.

و قواى ما و نيروى ما که بايد صرف بشود در مصالح اسلام، سر اين قضيه هدر مى دادند تا اينکه اين يک خرده اى سرد مى شد.

وقتى که اين سرد مى شد، نزديک مى شد - مثلا - يا ماه رمضان يا...

مى شد، قضيه دکتر شريعتى(8) را پيش مى کشيدند، از آنور يااللّه شروع مى کردند تبليغات بر له او، از آنور شروع مى کردند تبليغات عليه او.

تمام قوا صرف مى شد سر اين.

و الان هم مشغولند.

الان هم آنهايى که مى خواهند نگذارند که اين مسائل ايران روى مصالح مسلمين درست بشود، حالا هم اين مسائل هست.

وقتى اين هم سرد شد، يک مسئله ديگر! حالا شما خواهيد ديد بعد از اينکه مثلا اين غائله اخير از بين رفت و حل شد - و چنانچه حل است و خود آقاى طالقانى هم الان در قم هستند و با ما ملاقات کردند و خود ايشان هم ناراحت از اين مسائل شدند که يک همچو حرفهايى درست کردند - بعد از اينکه اين غائله تمام شد، يک غائله اى درست مى کنند.

حالا يا خودشان مى فرستند -مثلا فرض کنيد که - يک کسى را مى گيرند، مثلا احمد(9) ما را مى گيرند - ولو اينکه اگر احمد را بگيرند بکشند هم من حرفى نمى زنم اما مى خواهند اينها غائله درست بکنند - يا مثلا...

از يکى از علماى ايران، پسرش را مى گيرند يک کارى سرش مى آورند، اين يک غائله پيدا مى شود.

تا اين شد، خودشان شروع مى کنند قبل از اينکه صاحبکار مشغول بشود و اظهار تاثر بکند، آقايان اظهار تاثر مى کنند، وامصيبت آقايان مى گويند! خود صاحبکار هيچ حرفى نمى زند اما آقايان سينه مى زنند! زمينه سازى براى بازگشت جهانخواران اين چيست? براى اين است که نمى خواهند که اين مملکت ما به دست خودمان باشد.

اينها مامورند که اين مملکت را کارى بکنند که آن مسائل سابق دوباره با يک فرم ديگر -فرم شاهنشاهى ديگر نمى شود اما با يک فرم ديگرى - عود بکند و ما باز همان اختناقها و همان چپاولگريهايى که آنها داشتند و همان مال مردم را خوردن دوباره بيايد، يک مقدارى هم گير اينها بيايد و اينها هم استفاده اى بکنند! ما بايد الان تمام قوايمان را صرف کنيم در اينکه اينطور مسائل را که اينها پيش مى آورند خنثى بکنيم.

البته اينها اين مسئله را پيش آوردند و چه بسا خود آنها اين مسئله را مى خواستند بشود و خود آنها مثلا فلان را گرفتند و خود آنها خواستند سر و صدا بشود، بعدش هم هياهو کردند و...

صاحبکار همچو هياهويى نکرده ، آنها شروع کردند هياهو کردن! در هر صورت، اينکه راجع به کميته ها هياهو مى کنند، اين امر تازه اى نيست.

اينها بساطشان و اساس مسائلشان اين است، يعنى تزشان اين است که بکوبند هر چيزى را، هر نقطه اى را که مى خواهد براى اين ملت يک کارى بکند.

من عرض کردم شاهد بزرگى بر اينکه اينها حسن نظر ندارند و سوء نيت دارند جلوگيرى از رفراندم بود.

رفراندم را مى توانند بگويند ملى نبود?! مى توانند بگويند که دست داشت، دولتى در کار بود که دستى رويش داشته باشد?! مى توانند بگويند...

عناصرى در اينجا مخرب بوده اند?! نمى توانند اين را بگويند.

اينکه ديگر حرفى نبود که .

کسى نمى تواند اين حرف را بزند، لکن آنها با تمام قوا کوشيدند به اينکه جلوگيرى بکنند.

هر جا توانستند بعضى از صندوقها را آتش زدند، بعضى مردم را اذيت کردند مانع شدند از اينکه راى داده بشود.

تحريم کردند.

خوب، اين دليل بر اين است که اينها نمى خواهند ما يک وضع خاص و يک وضعى - نمى خواهند اين انقلاب به ثمر برسد، اينها مى دانند، خارجيها لمس کردند مطلب را.

تبليغات عليه روحانيت سابقا يک مطلبى بود که علمى بود که اگر اجتماع کنند مردم با هم، اگر يک ملتى با هم مجتمع بشود، نمى شود جلويشان را بگيرند.

روى آن مسئله علمى اى که داشتند آنها و ديد سياسى که داشتند، نمى گذاشتند اقشار با هم نزديک بشوند.

ماها را از دانشگاهيها همچو دور کردند که ماها آنها را تکفير مى کرديم، آنها ما را تحميق مى کردند.

آنها مى گفتند اين دسته - عرض مى کنم که - عمال دربار هستند، آخوند يعنى دربارى، آخوند يعنى انگليسى! من خودم با آقاى حائرى - و آن آقاى حائرى اشاره به يکى از حضار(10) - در زمان رضا شاه ، ظاهرا، توى اتومبيل نشسته بوديم.

اتومبيلهاى بزرگ.

چند نفر هم از - طرفهاى - آن طرف شهر مى آمديم تهران.

آن چند نفر يکىشان شروع کرد صحبت کردن.

گفت که من حالا سالهاى طولانى بود که اين هيکلها را نمى ديدم! اينها را انگليسها آورده اند در ايران - و ظاهرا گفت - يا در نجف، انگليسها آورده اند براى اينکه نگذارند کار ماها درست بشود.

اينها عمال انگليس هستند! مادامى که ما سوار بوديم، اينها اين حرفها را شروع کردند زدن و گفتن به اينکه اينها چطورند.

اينها وضعشان اين بود.

تبليغات کردند به اينکه هر معمم و آخوندى دربارى است! پيامبران، پيشتاز توده ها در مبارزه با قدرتمندان اصل دين را، اينها گفتند دين را آن که ...

آورده براى افيون است!!.

اينها -قدرتمندها - دينها را ايجاد کرده اند! و اين دينى را که اينها ايجاد کردند، قدرتمندها بودند براى اينکه مردم را خواب بکنند و آنها قدرت خودشان را اعمال بکنند که نبادا توده ها بر ضدقدرتمندها بسيج بشوند.

اينها با وعده بهشت و با وعده اينطور چيزها مردم را آرام مى کنند! لالايى مى گويند براى مردم! مردم را بيهوش مى کنند!! و قدرتمندها مردم را مى چاپند.

در صورتى که اگر هر منصفى به تاريخ انبيا مراجعه کند، مى بيند که انبيا بودند که توده ها را بيدار مى کردند بر ضد دولتها.

خوب، اين موسى - عليه السلام - است که توده مردم را، يک آدم شبان با يک عصا راه افتاد توده مردم را بيدار کرد بر ضدفرعون.

نه فرعون موسى را درست کرد براى خواباندن آنها، موسى مردم را تجهيز کرد براى اينکه جلوى قدرتمندها را بگيرند.

اين تاريخ اسلام ما که دم دستمان است و همه تان مى دانيد، مى دانيد که اينطور نبود که قدرتمندهاى قريش حضرت رسول را درست کرده باشند و دين اسلام را درست کرده باشند براى اينکه توده را خواب کنند! اين حضرت رسول بود که توده ها را بيدار کرد، گداها را بيدار کرد، صعلوکها(11) را بيدار کرد، فقرا را بيدار کرد و بر ضد اين چيزها قيام کرد، بر ضد قدرتمندها.

جنگهاى پيغمبر همه با قدرتمندها بود.

اين طرف عبارت از يک عده بى ساز و برگ، يک عده - عرض بکنم که - توده مردم، فقرا و ضعفا و مستضعفين، آن طرف مستکبرين و - عرض بکنم - داراى کذا و کذا.

اين تبليغات آنها به قدرى بوده است که شايد در بين خود ماها و شايد در بين جوانهاى ما اين معنا را به باور رساندند، به ثبت رساندند، که خير، اصل دين براى يک همچو چيزى است.

در صورتى که عکس مطلب بوده .

در خارج همه مى دانند که عکس بوده است.

هميشه نزاع...

پيغمبرها از توده ها شروع شده بر ضد مستکبران، بر ضد قدرتمندها.

پرچمداران جنبشهاى آزاديبخش از آنور اين روحانيون طرفدار دولتها هستند، اينها دربارى هستند، طرفدار دولت هستند! شما اگر، سوابق را ما يادمان نيست و لکن من از اول دولت رضا شاه تا حالا يادم است و وارد در جريان هم بودم و مطلع بودم، شما البته اکثرتان يادتان نيست از اولش -از بين ما شايد بعضيهايتان به ياد داشته باشيد - آنکه با اين قدرت شيطانى در اين طول پنجاه و چند سال مخالفت کرد روحانيون بودند، تمام جبهه هاى سياسى کنار بودند.

گاهى ممکن بود يک کلمه اى در خارج اينها بگويند اما آن که در داخل - در داخل مملکت - قيام کرد بر ضد رضا شاه ، علماى تبريز بودند، يکوقت هم علماى خراسان بودند، يکوقت هم علماى اصفهان بودند که در قم جمع شدند، که ما همه اش را حاضر بوديم(12).

آن که در مجلس مخالفت مى کرد، جبهه ملى نبود مدرس بود.

نهضت آزادى نبود مدرس بود، که مى ايستاد و برخلاف آنجا.

اينها آن وقت چيزى نبودند، کارى نداشتند به اين کارها.

بعد که تمام شد خوب، آنها حالا هستند، ما کارى با آنها نداريم.

اما قضيه اين است که تبليغات بر ضد روحانيت دامنه دار بوده است و اين تبليغات براى خاطر اين بوده است که آنها مى خواستند که اين جناح روحانى را از مردم جدا بکنند تا نتوانند اينها با هم مجتمع بشوند و تا نتوانند منافع اينها را در اختيار بگيرند.

اين قضيه تز آنها و جهات سياسى و ديدهاى علمى .

استقبال توده ها براى راى به جمهورى اسلامى امروز اينها لمس کردند اين مسائل را، يعنى عينا در خارج ديدند که اين ملت با هم که شد همه چيز آنها را به باد داد.

اين ملت وقتى که روحانى اش و - عرض مى کنم - دانشگاهى اش، بازارى اش و - عرض بکنم - کشاورزش، همه اينها با هم مجتمع شدند و يک کلام گفتند که مرگ بر اين سلطنت و يک کلام گفتند که ما جمهورى اسلامى مى خواهيم، هيچ قدرتى نتوانست جلوى اينها را بگيرد.

اينها الان وحدت کلمه اى که حاصل است و حاصل شد، خطرى بود که لمس کردند که تمام قدرتهاى بزرگ نتوانست جلو اين ملت را بگيرد و اين ملت با مشت خالى غلبه کرد بر آنها.

و نبود جز اينکه اسلام در کار بود و مردم شهادت را طالب بودند، و نبود الا اينکه همه با هم بودند: از آن بچه کوچک تا آن پيرمرد هشتاد ساله ، همه يک حرف مى زدند.

اين معنا را اينها لمس کردند.

در رفراندم اينها فهميدند قضيه چى هست.

فهميدند که يک نفر آدم که - در روزنامه بود يا در راديو بود يادم نيست - يک نفر آدمى که اشتباه کرده است در انداختن راى خلاف، گريه مى کند به اينکه من يک گناهى کردم که بخشودنى نيست، من ديگر جهنمى شدم! براى اينکه اشتباه خودش را اسباب اين معنا مى داند.

آن مردى که دوشش گرفتند، مريض بوده آمده راى انداخته - در خمين شده - راى انداخته و مرده .

آن پيرمرد هشتاد ساله را توى چرخ نشاندند! آن معلولين را، آنها را توى چرخ نشاندند آمدند پاى صندوق.

کجا در دنيا سابقه دارد اين? در کجاى دنيا از يک مملکت 35 ميليونى، سى ميليون جمعيت، بيست ميليون جمعيت راى بدهند، راى مثبت?! در مقابلش - نمى دانم چهارصد و چند نفر - ...

صد و چهل هزار نفر! کجاى دنيا يک همچو چيزى بوده ? نبوده .

جوسازى بر ضد نيروها و نهادها اين خطر وجدانى است براى خارجيها.

اينها که نمى توانند حالا به اين زودى چشمپوشى کنند از نفت ما، چشمپوشى کنند از اورانيوم ما، چشمپوشى کنند از مس ما، اينها که به اين زودى نمى توانند دست بردارند.

اينها مى بينند که اگر اين قدرت همراه هم باشد و با هم حرکت بکند و اين نهضت به اين گرمى که هست باقى باشد، ديگر اينها نمى توانند مطلب را متحولش کنند به يک مطلب ديگر.

مردم ايران يک تحول ذاتى پيدا کردند، خدا کرده اين را.

متحول شدند روحا.

تحول روحى اين است که سابق - در چند سال پيش از اين - يک پاسبان مى آمد در بازار تهران مى گفت که يا بازار را ببنديد يا بيرق بزنيد.

براى کسى قدرت اين نبود که ، اصلا براى خودش حق قائل نبود که نه ، مى شود گفت نه ! کى مى گفت نه ? تمام اقشار اينطور بود که حق قائل نبودند براى خودشان.

يک تحول روحى انسانى پيدا شد به دست خداى تبارک و تعالى که همين مردم بى سازوبرگى که آن روز از يک پاسبان مى ترسيدند حالا ديگر از توپ و تانک نترسيدند و آمدند ريختند بر سر زمامداران و گفتند مرگ بر...

اينها از اين تحول و از اين وحدت کلمه وحشت دارند، وحشت دارند و به صدد اين هستند که بشکنند اين را.

از چه راه بشکنند? از اين راه که کميته ها وقتى که مى بينند که اينها مى توانند استقرار نظم بدهند اين را بشکنند، روحانيون اگر مى توانند رهبرى بکنند اينها را بشکنند، کارخانه ها را بروند به هم بزنند، کشاورزى را به هم بزنند.

اينها مى خواهند به هم بزنند اوضاع مملکت ما را.

اينها غفلت دارند، اين آقايان بزرگها غفلت از اين معنا دارند که قضيه اين نيست که بخواهند يک نظمى پيدا بشود، قضيه اين نيست که بخواهند يک آرامشى پيدا بشود، قضيه اين نيست که بخواهند براى ملت يک زندگى صحيحى پيدا بشود.

شما بدانيد که اگر چنانچه يک زندگى صحيحى براى ملت پيدا بشود، اينها بيشتر تبليغات مى کنند.

اينها حالا که نمونه اش را دارند مى بينند که خوب، مشغولند براى اينکه يک کارى بکنند، براى کارمندها، يک کارى بکنند براى - عرض مى کنم که - کارخانه دارها، يک کارى بکنند، براى مردم بى بضاعت کار بکنند، براى بى خانه ها کارى بکنند، اينها حالا که مى بينند اين کار، نمونه اين است که يک آرامشى در اين مملکت پيدا بشود و مردم به همان حالى که دارند که متحول شده اند و نمى خواهند ديگر ديگران را به اين حال باقى باشند و همه دنبال مثلا روحانيت هستند، اين معنا را مى خواهند به هم بزنند و بشکنند.

هشدار به دوستان اشتباهکار و اين جز اينکه اين امورى که هست، اين اشخاصى که هستند(13) تصفيه بشوند و از مملکت خارج بشوند يا به جزاى خودشان برسند، راه حل ديگرى ندارد.

اگر دولت بتواند اين کار را بکند بسيار خوب، بکند، همه ما هم مى خواهيم.

آن روز ديگر مگر بيکارند آقايان که بخواهند کميته بازى کنند.

آقايان هم خوب کار دارند...

آقايان درسهايشان را رها کرده اند، بحثهايشان را رها کرده اند، همه کارهايشان را رها کرده اند آمده اند اينجا.

مگر اين پاسدارها بيکارند که بيايند شب و روز اينجا بايستند با خطر مرگ، با کشته دادن? اينها هم اگر چنانچه يک آرامشى بشود و در انتها احساس کنند به اينکه خير اين مفسده جوها ديگر نيستند در کار، اين مفسدين رفتند از بين، اينها هم مى روند سراغ کارشان.

کار دارند اينها، بيکار که نيستند.

کاسب بوده است، آمده است اينجا اين کار را مى کند و حالا با يک زندگى هيچى دارد اين کار را مى کند.

اينها لازم است باشند، و غفلت است از اين معنا که کسى بشکند اينها را.

دشمنها مى شکنند.

اگر دوستها نفهميده اين را بشکنند، اينها هم اشتباهکارند، نفهماند که بخواهند اين پاسدارها را بشکنند و اين کميته ها را.

لزوم اصلاح و تصفيه کميته ها بايد البته آقايان تصفيه بکنند.

ما هر دو طرف قضيه را بايد ببينيم، آن مقدار مفيدش -بلااشکال - همه ما قائليم به اينکه بايد باشد و احدى حق ندارد دخالت بکند.

آن طرف غير مفيدش و آن چيزى که مفسده دارد، بايد کميته ها تشکيل بشود، گروههايى تشکيل بشود، شوراهايى تشکيل بشود براى اينکه تصفيه بکند اين را.

اگر يک روزى عاجز از تصفيه شديد، آن وقت باعث اين مى شود که آيا بايد اينها باشند يا نه .

آن وقت بايد اين صحبت را بکنيد.

بايد بگرديد دنبال اينکه اشخاص صالح پيدا کنيد.

يکى، يکى کميته ها را تفتيش بکنيد، ديديد که يک نفرى است که مردم مثلا به او سوءظن دارند، اين را ساواکى مى دانند يا از عملش فهميديد که مى خواهد...

خلاف بکند، اين را برداريد، کنار بگذاريد...

يک نفر آدم مورد اطمينان جايش بگذاريد.

نه در تهران، اين در همه جا بايد بشود، اين مسئله اى است که در همه جا بايد بشود.

خلع سلاح گروهکها بايد اين کميته ها اصلاح بشود و باقى باشد.

تا آن وقتى باقى باشد که دولت قدرت داشته باشد - و علامت قدرت دولت، خلع سلاح مخالفين اسلام است - تا آن وقت اينها بايد باشند.

آن روزى دولت مى تواند گله کند از کميته ها که خلع سلاح کرده باشند.

اگر اينها مخالفين را خلع سلاح کردند، يک روز کميته ها باقى ماندند آن وقت گله کنيد(14).

اما تا مادامى که دشمنهاى ما خلع سلاح نشدند، تا مادامى که در نفس تهران -در خود تهران - يک محله را براى خودشان دولت مستقل قرار دادند و شبنامه مى خوانند و - عرض مى کنم - عبور و مرور را از آنجا جايز نمى دانند(15)، تا مادامى که اينطور است، ما پاسدارها را کنار بگذاريم راه را براى آنها باز بکنيم?! غلط است، يا نفهمى است يا خيانت، يا ندانمکارى است يا خيانت.

ما تحمل نمى کنيم اين را.

ما پاسدارها را تقويت مى کنيم، ما کميته ها را تقويت مى کنيم، تا آن روزى که - اين را من پيشتر هم گفته ام - تا آن روزى که دولت قدرت پيدا بکند و بتواند - عرض مى کنم که - جريان امور را کنترل بکند.

و ما علامت قوت دولت را اين مى دانيم که خلع سلاح کند اينها را.

آن روزى که اينها را از تمام ايران خلع سلاح کردند که در هيچ جاى ايران ديگر کمونيست و - نمى دانم - فدايى خلق(16) در کار نبود، يا جناح ديگرى که مضر به اسلام است در کار نبود و مضر به انقلاب ماست در کار نبود، همه ايران مى روند سراغ کار خودشان.

آقايان همچو نيست که در اينجا يک چيزى بخواهند ببرند، يک منصبى براى آقايان نيست.

انحطاط براى آقايان است که آقايى که بايد در محل خودش آقا باشد حالا آمده است خدمتگزار شده .

اين روح اسلامى است که آنها را وادار به اين کار کرده .

پاسدارها، روح اسلامى آنها را وادار کرده به اين کار و الا دنيا که نمى تواند آدم را وادار کند که برود خود را به کشتن بدهد براى هيچ.

اين اسلام است که اين کار را کرده .

آنهايى که مى خواهند اسلام را بشکنند، آنهايى که با روحانيت مخالفت مى کنند، با اسلام مخالفت مى کنند، اينها ضد انقلاب هستند، اسمش هر چه مى خواهد باشد.

مسئوليت سنگين روحانيت در هر صورت اين کليات قضيه است که از آن طرفش - بلااشکال - لازم است و از آن طرفش تصفيه - بلااشکال - لازم است و بايد فکر تصفيه اش را بکنيم.

اما اين خصوصياتى که الان شما خوانديد(17) و آن برنامه هايى که داريد، من الان نمى توانم چيزى درباره اش بگويم مگر اينکه مطالعه اش بکنم و بعدش بگويم بايد چه بکنيم.

لکن قدم اول اين است آقا، قبل از اينکه يک تصفيه اى واقع بشود، شما هم خودتان هر چه خوب باشيد، کميته هاى چهارده گانه هم هر چه خوب باشند لکن اگر چهار تا کميته در تهران، ده تا کميته سر خود در تهران پيدا شد، در عموم مردم که اطلاع از واقعيات ندارند، آنها رفتند يک فسادى کردند، خانه مردم ريختند، خانمان مردم را غارت کردند، شرب خمر کردند و همه فسادها را کردند، خوب اين وضع اينطور مى شود که مى گويند کميته ها اينطور،...

سابقا اين جور بود که اگر يک بقالى کمفروشى مى کرد مى گفتند فلان بقال کمفروش است، اگر يک آخوندى پايش را کج مى گذاشت مى گفتند آخوندها اينطورند! نمى دانم اين از کجا پيدا شده بود که راجع به آخوندها يک نفر که خلاف مى کرد مى گفتند آخوندها.

راجع به ساير طبقات، گناه آن يک نفر را سر خودش مى گذاشتند.

و لهذا براى جمعيت اهل علم سنگين است مطلب، يعنى يک وظيفه بسيار سنگين است.

نبايد بگذارند که يک معمم، خداى نخواسته ، يک خلافى در يکى از اين کميته ها - چون مى گويند که از اين هم هستند، من نمى دانم راست يا دروغ باشد - و لکن بايد اجازه ندهيد که يک معمم منحرف، يک معمم سازمانى(18) که بوده است توى اينها و از خود آنها بودند سرش عمامه گذاشتند، نبايد اينها را اجازه بدهيد که در اين کميته ها وارد بشوند و يک خلاف بکنند و آن وقت بگويند کميته ها اينطورند، کميته ها! نگاه نمى کنند که کميته ها حفظ کردند مملکت را، اين کميته ها درست کردند اين مملکت را، اين پاسداران انقلابند که مملکت را حفظ کردند.

اينها فکرش را نمى کنند.

همه هم دارند مى آيند مرتب به ما مى گويند که آقا ما نمى توانيم درست بکنيم.

از همه اين قواى انتظامى که بايد تاييد کنيد از ما.

خوب، ما بايد تاييد کنيم از شما...

- از دولت، از آنها - ...

دولت بايد تاييد کند از اين پاسدارها، و ما احتياج به تاييد آنها نداريم، من خودم تاييد مى کنم اينها را، ما تاييد مى کنيم اينها را و بايد باشند لکن بايد تصفيه بشوند.

بدون تصفيه اين نمى شود و اسباب اين مى شود که همه تان را، اينهايى که مى خواهند ضرر بزنند به روحانيت، همه را برايشان تبليغات سوء بکنند، اين بايد درست بشود.

اين ماحصل حرفى است که من حالا مى توانم عرض کنم، و مال بعدش را، انشاءاللّه بعد.

انجام وظايف اسلامى و دشواريهاى جانبى لکن روى هم رفته اين است که در اين مسائل امورى که مکروه است براى ما، امورى که سخت است شنيدنش، امورى که سخت است پايدارى درباره او، اين شک ندارد که هست لکن وظيفه اش است.

يک مسئله اين است که يک جمعيتى - فرض کن - ...

براى دنيا دارد اين کار را مى کند، اينها اگر ببينند که دنيايشان به زحمت است، آسايش ندارند، روز و شب کار مى کنند?! خوب ما هم اينطور است? اينطور که نيست.

براى اينکه اگر براى دنيا بود که نبايد برويد توى آنجا خودتان را وقف کنيد براى اين زدوخوردهايى که به درد شما نمى خورد.

اين براى خداست.

پس ما يک وظيفه شرعى داريم انجام مى دهيم، اين وظيفه شرعى که انجام مى دهيم اگر نتوانستيم، ما به وظيفه مان عمل کرديم.

حضرت امير هم نتوانست معاويه را از بين ببرد ولى وظيفه اش را عمل کرد.

ما وظيفه مان را عمل مى کنيم، اگر توانستيم که کار را انجام بدهيم، خوب هم وظيفه ...

ما که از پيغمبر بالاتر نيستيم، ما که از اميرالمؤمنين بالاتر نيستيم، ما که از سيدالشهداء بالاتر نيستيم، آن وظيفه اش را عمل کرد، کشته هم شد، ما هم وظيفه مان را عمل مى کنيم.

بنابراين نبايد ما از اين مکروهاتى که پيش مى آيد سستى به خود راه دهيم، خصوصا اينطور امور جنجالى که همه مى دانند که فلان طايفه ...

که اصل خدا را قبول ندارد، براى - عرض مى کنم که - آيت اللّهاش سينه مى زند! اين معلوم است که مردم هم مى دانند و خوب شما هم مى دانيد، همه هم مى دانند که اين مسئله يک توطئه است و يک شيطنت است.

و من اميدوارم نتوانند کارى بکنند.

و من متوقعم که همه آقايان به خدا اتکا بکنند، به خدا توجه بکنند که با توجه به خدا اين کارها حل مى شود و حل شد.

و وحدت خودشان را حفظ کنند، و مايوس نباشند و مشغول کارهاى خودشان باشند، و البته تصفيه را بايد بکنند.

خود آقايان مشغول بشوند و تصفيه بکنند.

بعد از تصفيه کسى نيست که قبول نداشته باشد اين را.

چنانچه شما هم قبول داريد که بعد از اينکه آرامش در يک مملکتى پيدا شد، ديگر ما کارى به آنها نداريم، ما مى خواهيم آرامش را ايجاد کنيم، وقتى آرامش پيدا شد خدمت ما هم به سر رسيد و مى رويم سراغ کار خودمان، که من طلبه ام و درس مى خوانم، آقايان هم که هر کدام به آقايى شان عمل مى کنند.

اين حاصل حرف من است حالا.

بعد من هم اين گزارش را بايد نگاه کنم.

آقاى مهدوىکنى: در اينجا يک سؤالى پيش آمد که بعضى از عناصرى هستند که ظاهرا رهبرى حضرتعالى را قبول مى کنند ولى در مقام عمل، نه آييننامه دادگاههاى انقلاب را قبول دارند و نه آييننامه هاى کميته مرکزى را. مخالفتهايى بر پايه هوسبازى و يا براندازى خوب، اين جزو همانها هستند که يکوقت اين است که يک آدمى است هواى نفس دارد، نه اينکه مثلا از آنهاست که مى خواهند انقلاب را به هم بزنند.

گاهى هواى نفس است که دلش مى خواهد که حالا خودش هم يک مثلا چيزى داشته باشد.

يکوقت اينطور است.

اينها، بايد به آنها حالى کرد به اينکه حالا وقت اين کارها نيست، حالا صحيح نيست اينکه آدم برود دنبال هواى نفسش.

وقتش باقى است بعدها انشاءاللّه.

يکوقت اين است که نه ، موذى است، مى خواهد اين کارها را بکند براى اينکه به هم بزند اوضاع را.

يکى از همين ساواکيهاست، يکى از همين - نمى دانم - فداييهاست که مى خواهند وضع را به هم بزنند و بايد تلقى کرد که مخالف انقلاب و ضدانقلاباند و با آنها عمل ضدانقلابى کرد.

آقاى مهدوىکنى: در ادارات دولتى مامورينى که آنجا هستند از پاسدارها، آنها نه اينکه مخل نظم ادارات باشند ولى مشاهده مى کنند که همان اوضاع سابق دارد تکرار مى شود و اينها نمى توانند تحمل آن اوضاع را بکنند.

رفتند تذکراتى دادند که بله ، منشا نگرانيها بايد باشد، مى خواستم عرض بکنم اينها منشا نگرانى نيست.

1- پيش از سخنرانى امام خمينى، آقاى مهدوىکنى سرپرست کل کميته هاى انقلاب اسلامى بله ، اينها جزء خصوصيات مطلب استکه حالا من ديگر الان - وقتم همالان گذشته - خسته ام.

ضمن مرورى بر نحوه تشکيل کميته ها و فلسفه وجودى آنها، خلاصه اى از اقدامات و فعاليتهاى گسترده کميته ها را همراه با پيشنهادهايى در زمينه اصلاح و تقويت کميته ها به عرض امام رسانيد.

2- کشيدن سود.

3- به دنبال دستگيرى دو تن از فرزندان آقاى طالقانى، و پس از آنکه ايشان به عنوان اعتراض به نحوه عملکرد دستگيرکنندگان چند روزى از تهران بيرون رفتند، منافقين و ديگر گروهکها از اين جريان براى ايجاد تشتت در جامعه و تضعيف رهبرى سوء استفاده کردند و به تظاهرات و فتنه و آشوب دست زدند.

4- دانشجويان و دانشآموزان.

5- اصل: آيد.

6- کتاب شهيد جاويد، تاليف آقاى صالحى نجفآبادى.

7- آقاى سيد ابوالحسن شمسآبادى.

8- آقاى على شريعتى.

9- آقاى سيد احمد خمينى، فرزند امام خمينى.

10- آقايان: مرتضى حائرى و مهدى حائرى، فرزندان آقاى حائرى مؤسس حوزه علميه قم.

11- فقير و درمانده ، گدا.

12-ازجمله آقا ميرزا صادق آقا و حاج ميرزا ابوالحسن انگجى از تبريز، آقا يونس اردبيلى و آقازاده از مشهد، و آقا نوراللّه روحانى به همراه يکصد نفر از علما و مجتهدين از اصفهان.

ر.ک: کوثر 1: 308 - 310.

13- اصل: هست.

14- اشاره اى به سخنرانيهاى مهدى بازرگان در تلويزيون، که طى آن به کميته ها حمله مى کرد و آنها را به دخالت در امور دولت متهم مى ساخت.

15- سازمانهاى مسلح تعدادى از خيابانهاى شهر تهران را به تصرف خود در آورده بودند و عبور و مرور را مختل کرده بودند.

16- فدايى خلق، مجاهد خلق.

17- اشاره به سخنان آقاى مهدوىکنى.

/ 175