سخنرانى - صحیفه امام جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 7

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

2 خرداد 1358 / 26 جمادى الثانى 1399

مکان:

قم

موضوع:

نقش دودمان پهلوى در انحطاط فکرى و اخلاقى ايران - رسالت مقدس مادرى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

کارمندان قسمت بى سيم مخابرات کارمندان مخابرات در خدمت انقلاب من قبلا بايد از شما خانمها، خواهرها و آقايان، برادرها، که در شرکت مخابرات بوديد و هستيد تشکر کنم.

ما در پاريس که بوديم تنها کسانى که مستقيما به ما کمک مى کردند - و کمک مؤثر - شماها بوديد که صداى ما را به ايران و ساير جاها، تا آنجايى که مى توانستيد، مى رسانديد.

و اين موجب اين شد که مسائلى که ما طرح مى کرديم يا مى نوشتيم فورا در ايران منتشر مى شد.

و اين در همان حال بود که اعتصاب بود، لکن شما به نفع نهضت عمل مى کرديد و اين موجب تشکر من است.

و من اميدوار هستم که خداوند به شماها توفيق و سلامت عنايت کند.

و از اين به بعد هم به کارهاى مفيد انشاءاللّه کارهايى که براى مملکت و براى اسلام مفيد است، شما اشتغال داشته باشيد.

آن نکته اى که لازم است من تذکر دهم اين است که يکى از بزرگترين جناياتى که رژيم سابق به کشور ما کرد - و اين روى دستورى بود که از طرف بزرگترها و از طرف اجانب مى رسيد - اين بود که با اسم فريبنده ، خواهرهاى ما را طورى کردند که از آن معنايى که بايد در آنها باشد، از آن شرافتى که طبقه نسوان دارند، از آن فضيلتى که در اين قشر از امت هست، اينها را از آن فضيلت منحط کردند.

نه خانمها را، برادرها هم همين طور.

مراکز فساد بيش از مراکز تعليم و تعلم اينها با اسمهاى فريبنده ...، از زمان رضا شاه ، از همان اوايل، يعنى بعد از اينکه مستقر شد ديگر حکومت و سلطه پيدا کرد، به واسطه دستوراتى که کارشناسها، مى دادند به او، آنها کارهايى در ايران انجام دادند به صورت مترقى.

تبليغات مى کردند، و خيلى به نظر مردم مى آورند که خدمتى دارند به جامعه مى کنند، و در واقع مى خواستند که اين جامعه را نگذارند فضايل انسانى پيدا کنند.

جوانهاى ما را با اسمهاى مختلف از يک طرف نمى گذاشتند که تحصيلاتشان يک تحصيلات مفيدى براى جامعه باشد.

و از يک طرف، مراکز فحشا اينقدر درست مى کردند و تشويق مى کردند که جوانهاى ما را به آن مراکز مى کشاندند، و نيروى جوانى آنها را به باد مى دادند.

نيرويى که بايد صرف بشود براى پيشرفت کشور، اين نيرو را مهمل مى کردند، فاسد مى کردند.

به طورى که در تهران مراکز فحشا خيلى بيشتر از مراکز تعليم و تعلم بود.

مشروب فروشى بيشتر از کتابفروشى مى گفتند بود! مراکزى که به ما گفتند، و شايد شماها بهتر اطلاع داشته باشيد، در جامعه هستيد، مراکزى که در خصوص تهران، که بايد مرکز فضيلت باشد، بايد مرکز آدم سازى باشد، بيشتر عنايت اين بود که در تهران اين مراکز زياد باشد.

اطراف تهران، بين تهران و کرج، بين تهران و شميران، در اطراف شميران، مراکز زياد - به طورى که گفته شده است - مراکز فاسد کننده وجود داشت.

مراکزى که هرکس وارد مى شد در آنجا، چه زن و چه مرد، بعد از چند وقت ديگر يک انسان نبود، يک فاسد بود.

ترس استعمار از زنان و مردان با فضليت اينها برنامه بود که اينطور عمل بشود.

چرا? براى اينکه خارجيها از مردان و زنان بافضيلت مى ترسند.

آنکه خدمتى مى کند به آنها شخصى است که فضيلت انسانى خودشان را از دست داده است.

آدمى که به دين خودش، به کشور خودش، به ملت خودش، خيانت مى کند، اين ديگر فضيلت انسان به هيچ وجه ندارد.

آنها يک همچو اشخاصى مى خواستند.

يک اشخاصى مى خواستند که از فضايل انسانى منحط باشند تا به درد آنها بخورند و براى آنها خدمت بکنند.

يک انسان فضيلتدار، يک انسان متعهد، يک انسانى که به خودش احترام قائل است، به مذهب خودش احترام قائل است، به درد آنها نمى خورد، مخالف با مسير آنهاست.

اينها مى خواهند انسان در اين شرق نباشد.

اينها مى خواهند که زنهاى بافضيلت در شرق نباشد.

يک دسته زنهايى باشند مطابق ميل آنها عمل بکنند.

و اينها نمى توانند با فضيلت باشند.

اينها مى خواهند مرد بافضيلت در ايران نباشد.

مى دانند که اگر چنانچه فضيلت در يک ملتى بود، يک قومى فضيلت داشتند، يک قومى به ديانت و کشور و ملت احترام قائل شد، اينها خيانت نمى کنند.

آنها خائن مى خواستند.

محو فضائل انسانى، هدف رژيم طاغوت در اين پنجاه و چند سال اينها کوشش کردند که خائن درست کنند.

و زياد درست کردند همينهايى که همراه خود او فرار کردند، و در راسش خود رضاخان و محمدرضاخان بود.

رضاخان يکجور خيانت کرد، محمدرضاخان بدتر از او.

اينها از آدم مى ترسند.

يک آدم ممکن است که مسير اينها را تغيير بدهد.

از اين جهت مى خواهند که آدم پيدا نشود.

در مقابل اينها، انبيا آمدند آدم درست کنند.

اصل شغل انبيا غير از اين نيست که آدم سازى است.

تمام نبوتها، تمام کتابهاى آسمانى، براى اين آمده است که آدم درست کند، انسان درست کند، انسان با فضيلت.

در مقابل انبيا، اين دستگاههاى ماديگرى است که مى خواهند که انسان را نگذارند انسان بشود، نگذارند بافضيلت بشود.

به همان حد حيوانى، که ساير حيوانات هم با او مشترکند، به همان حد باشد.

ولو خيلى صنعتگر باشد، ولو خيلى متخصص باشد، لکن فضايل نداشته باشد.

ممکن است که يک کسى فانتوم درست کند، لکن فضيلت انسانى نداشته باشد، خائن باشد.

ممکن است که يک کسى طبيب بسيار خوبى باشد که خيلى هم مبرز، لکن فضيلت انسانى نداشته باشد، آنها از طبيب نمى ترسند، از صنعتگر نمى ترسند، آنها از آدم مى ترسند.

اگر آدم در يک کشورى پيدا بشود، دست آنها را کوتاه مى کند.

اگر يک دانشگاه فضيلت ايجاد کند در جوانها، اگر يک مدرسه جوانها را متعهد بار بياورد، متدين بار بياورد، اين با آن چيزى که آنها مى خواهند مخالف است.

و لهذا کوشش کردند به اينکه اسلام را در نظر جامعه ما منحط کنند.

کوشش کردند که روحانيت را ساقط کنند.

کوشش کردند که جدا کنند بين روحانيت و دانشگاهها.

کوشش کردند که در دانشگاهها درس فضيلت نباشد.

همه اش راجع به ماديات باشد.

اگر در کنار اين تحصيل در باب امور مادى و طبيعى معنويات بود، دانشگاههاى ما غير از حالا بود.

انسانهايى که از دانشگاه بيرون مى آمد غير از حالا بود.

اين از خيانتهايى بود که با اسم اينکه ما مى خواهيم زنها را آزاد کنيم، نيمى از اين ملت را از قيد اسارت بيرون بياوريم، با اين حرفى که به ظاهر خيلى فريبنده است، قشر بانوان را، آنچه آنها به نظرشان بود که به دردشان مى خورد، اينها را از فضايل منحط کردند.

همين ماديت به چيز ديگرى اينهايى که آنها تربيت کردند فکر نمى کنند.

آنى که آنها مى خواستند، انسان مادى، اينطور است که دلش مى خواهد اتومبيل داشته باشد! حالا اين اتومبيل از دزدى پيدا بشود براى او فرقى نمى کند، يک کسى به او بدهد، فرق نمى کند، از هر راهى باشد، آن اتومبيل مى خواهد، چه کار دارد که اين اتومبيل از کجا پيدا شده .

انسان بافضيلت نگاه مى کند که اين از کجا آمد.

اتومبيل دزدى را انسان بافضيلت قبول نمى کند.

آنها دزد مى خواهند.

آنها خائن مى خواهند.

دستگاهها کوشش کردند که خائن درست کنند.

دستگاهها کوشش کردند که بانوان ما را نگذارند فضيلت پيدا بکنند.

رسالت مقدس مادرى فضيلت بانوان در درجه اول از اهميت است، براى اينکه فضيلت بانوان به اين بچه هايى که در دامن نشانده اند سرايت مى کند.

آن مقدارى که فضيلت از بانوان سرايت به اطفال و بچه ها مى کند، آن مقدار در مدارس حاصل نمى شود.

بچه ها آن علاقه اى که به مادر دارند به هيچکس ندارند.

آن چيزى که از دهان مادر و از زبان مادر مى شنوند در قلبشان ثابت مى ماند.

در جاهاى ديگر به اينطور ثبوت ندارد، نقش نمى بندد.

اگر مادرها مادرهاى بافضيلت باشند، اولادهاى بافضيلت تحويل مى دهند.

اولاد بافضيلت کشور را درست مى کند.

درست شدن کشورها مرهون شماهاست.

مرهون شما مادرهاست.

خرابى و آبادى کشورها تابع شماهاست.

اگر شما به ملت تحويل داديد، بچه هاى بافضيلت بچه هايى که از اول در دامن شما خوب بار آمده اند، کشور شما آباد مى شود، از دست اجانب نجات خواهد پيدا کرد.

و اگر در دامن شما نگذاشتند بچه هايتان بمانند، شما را کشاندند به ادارات، بچه هايتان را به جاهايى که بچه نگهدارى مى کنند، بچه ها را از خود که جدا کرديد، اين عقده در او پيدا خواهد شد.

بچه اى که تحت تربيت مادر نباشد، محبت مادر را نچشد، عقده پيدا خواهد کرد.

اين عقده ها منشا همه مفاسد است.

دزديها از اين عقده ها پيدا مى شود، آدمکشيها از اين عقده ها پيدا مى شود، خيانتها از اين عقده ها پيدا مى شود.

اين عقده ها از اين پيدا مى شود که اين بچه لطيف ظريف زود متاثر محتاج به محبت مادر از مادر گرفته بشود، در يک جايى ديگر، پيش يک اشخاصى که اجنبى هستند از اين بچه ، و معقول نيست که يک نفر اجنبى با اين بچه محبتش مثل محبت مادر باشد، آنجا تربيت بشود.

اينها عقده پيدا مى کنند.

تمام مفاسدى که براى يک مملکت پيدا مى شود، يا اکثر مفاسد، از اين عقده ها پيدا مى شود.

کوشش کردند به اينکه اين مسئله را...

عملى اش کنند.

بچه هاى لطيف و ظريف را از دامن محبت مادر جدا کنند و در يک جايى تربيت کنند.

تربيتهايى که خودشان مى خواهند.

اينکه خانمها را بازى مى دهند مى گويند که خير، چرا ما بنشينيم تو خانه تربيت بچه بکنيم، ما هم بايد برويم در جامعه وارد بشويم، ما هم برويم در چه بشويم، اين اگر نظر صحيح داشتند، خيلى اشکال نداشت، لکن نظر اينها نظر فاسد بود.

اصلاحات ارضى و فرايند آن اينها نمى خواستند که يک نصف جامعه را وارد کنند در فعاليت.

اينها آن نصف فعال را هم فلج کردند! چطور فلج کردند? اصلاحات ارضى کردند با بوق و سرنا! اصلاحات ارضى براى ما چه کرد? براى ما اين زاغه هاى اطراف تهران و اين چپرنشينهاى اطراف تهران و اين حصيرنشينهاى اطراف تهران را درست کرد.

براى ما اين را درست کرد که دستمان را دراز کرديم پيش ممالک ديگر.

هر چيزى خوراکى از آنها مى خواهيم، پوشيدنى از آنها مى خواهيم.

همه چيز را از آنها مى خواهيم کشاورزى ما را بکلى فاسد کردند، به اسم اينکه مى خواهيم از حالا به بعد ديگر رعيت و اربابى نباشد! دهقانند اينها! اين حرفهايى بود که براى فريب مى گفتند.

ديگر دهقانان هستند اينها! در صورتى که بعد از عمل ما ديديم که فوج فوج مردم از آنجا به واسطه فقر و فلاکت حرکت کردند به اطراف شهرستانها.

هم فساد ايجاد شد، هم بيچارگى و فقر ايجاد شد، و هم زراعت از بين رفت، و هم بازار براى امريکا درست شد.

اينها مامورند که براى امريکا کار بکنند، يا براى ساير ممالک.

مسئوليت مادرى شريفترين مسئوليتها از اول بنابراين بود که نگذارند انسان درست بشود، که نبادا اينها منافعشان از دستشان برود.

آنکه مى تواند منافع را از دست اينها ببرد انسان است.

انسانى که مى تواند منافع اينها را به باد فنا بدهد آن در دامن فضيلت مادرها تربيت مى شود.

از اينجا شروع مى شود.

مادر و مادر بودن و اولاد تربيت کردن بزرگترين خدمتى است که انسان به انسان مى کند.

اين را کوچکش کردند.

اين را منحطش کردند.

اين خيانت را به جامعه ما کردند.

مادر بودن را در نظر مادرها منحط کردند.

در صورتى که اشرف کارها در عالم مادربودن است و تربيت اولاد.

همه منافع کشور ما از دامن شما مادرها تامين مى شود.

و اينها نمى خواستند بشود.

بعد هم که بچه ها را از دامن شما بردند، که نمى خواستند باشد در دامن شما، بردند به آنجايى که بچه ها را تربيت مى کنند.

از آنجا به مدرسه ها بردند.

مدرسه ها را هم طورى کردند که اينها را در آنجا هم فاسد کنند.

بالاتر هم که بردند بالاتر هم وضع را جورى کردند که فضايل انسانى در آن نباشد، اصلش انسان فاضل تربيت نشود در مملکت.

الان شما بايد توجه داشته باشيد که دست آنها بحمداللّه کوتاه شده .

و اميدوارم که ديگر دست آنها باز نشود با همت شماها.

با همت شما زنانى که نهضت را پيش برديد.

آنهايى که آنها تربيت کردند کار به اين مسائل نداشتند.

اگر کارشکنى نمى کردند، کار هم نداشتند.

آنکه آن نهضت را پيش برد شما بوديد که ...

خدمت کرديد، در هر وقتى به نهضت خدمت کرديد.

اين تظاهراتى که در ايران پيدا شد از شما جمعيت بود، نه از آن بالاييها که فقط براى اينکه شغلى داشته باشند و اداره اى را اداره بکنند کار مى کنند.

شمايى که دلتان براى کشور سوخته ، دلتان براى ملت سوخته ، شمايى که تابع اسلام هستيد، شماها پيش برديد اين نهضت را.

شماها هستيد که مى توانيد مملکت را نجات بدهيد با تربيت اولاد.

تربيت اولاد را پيش شما کوچک کردند.

تربيت اولاد بالاترين چيزى است که در همه جوامع از همه شغلها بالاتر است.

هيچ شغلى به شرافت مادرى نيست.

و اينها منحط کردند اين را.

اين خيانت بزرگى است که به ما کردند، و به ملت ما کردند.

مادرها را منصرف کردند از بچه دارى ....

بچه دارى را يک چيز منحطى حساب کردند، در صورتى که از دامن همين مادرها مالک اشتر پيدا مى شود.

از دامن همين مادرها حسين بن على پيدا مى شود.

از دامن همين مادرها اشخاص بزرگ پيدا مى شوند که يک ملت را نجات مى دهند.

اينها اين را منحطش کردند.

شما را به يک صورتى مى خواهند حفظ کنند.

مادرها را اگر بتوانند به صورت عروسک در آورند.

عروسک! که هيچ کار نداشته باشد به سرنوشت ملت خودش.

هيچ کارى به اين نداشته باشد که سرنوشت اين ملت بايد چه بشود، و من چه نقشى دارم در سرنوشت اين ملت.

تلاش براى قطع ريشه فساد جوانهاى ما را هم مى خواهند يک دسته شارب الخمر قمارباز، هروئينى! تربيت بکنند: اينطور مى خواستند تربيت بکنند! مهملشان کنند.

اصلا تهى کنند، محتوا را بگيرند از آنها.

حالا ما بايد بيدار بشويم.

بايد توجه کنيم که تا حالا شد آنچه که شد، خيانت شد آنقدر که شد، و الحمدللّه دست خائنها تا آن اندازه اى که بايد کوتاه بشود شد، و مابقىشان هم مى شود انشاءاللّه، اما ما بايد حالا بيدار بشويم، گول نخوريم.

دوباره گول اين تبليغات را نخوريم که مى خواهند ما را دوباره به عقب برگردانند.

الان ريشه هاى اينها در ايران هست.

اين ريشه هاى فاسد را اگر ما جلويش را نگيريم، همه مان با هم، همه با هم.

اگر جلو اين را نگيريم، اين ريشه هاى فاسد کمکم رشد مى کنند.

افراد هم را پيدا مى کنند، باهم مجتمع مى شوند.

اگر ما جلو اينها را نگيريم، شما مادرها جلو نگيريد، شما خواهرها جلو نگيريد، شما برادرها جلو نگيريد، رشد مى کنند آنها.

و رشد کردن آنها موجب اين مى شود که باز زندگى ما تباه بشود، باز مملکت ما به تباهى کشيده بشود.

الان ما همه موظفيم، شما موظفيد، من موظفم.

من يک طلبه موظف و دعاگو به شما، شما يک بانوى محترمه موظف، آقا يک آقاى محترم موظف، همه موظفيم که توجه داشته باشيم که اين نهضت را همان طور که تا حالا آورديم حفظ کنيم و نگذاريم که اخلال در آن بشود.

از خداى تبارک و تعالى سلامت و سعادت همه شما را مى خواهم.

خداوند همه تان را تاييد کند.

باز تکرار مى کنم اين را که من تشکر مى کنم از شما که در موقعى که ما گرفتار بوديم شما خدمت

/ 175