سخنرانى - صحیفه امام جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 7

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

23 ارديبهشت 1358 / 16 جمادى الثانى 1399

مکان:

قم

موضوع:

عوامل پيروزى انقلاب اسلامى - مشکلات و انتظارات - تحول در ادارات و دادگستريها -مسئله مصادره اموال

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

قاضيان اصفهان تحول روحى ملت منشا پيروزى انقلاب من متشکرم از آقايان که تشريف آورده اند، و از نزديک با ما مواجه شده اند.

يکى از برکات اين نهضت همين معناست که ماها از هم دور بوديم، و حالا الحمدللّه با هم مواجه و نزديک هستيم و مى توانيم مطالب خودمان را از نزديک در ميان بگذاريم.

از آقاى جنتى(1) هم متشکرم که با همراهى شما تشريف آورده اند.

البته ايشان از اشخاص بزرگ اينجا هستند و لياقت براى همه مسائل را دارند.

اميدوارم که با همراهى ايشان، همه آقايان در خدمتى که محول به آنهاست به طور شايسته عمل کنند.

مى دانيد که تا اينجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمه همه اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است.

يعنى يک تحول روحى در جامعه پيدا شد، که من غير از اينکه بگويم يک معجزه بود و يک اراده الهى، نمى توانم اسمى رويش بگذارم.

يک مردمى که از يک پاسبان اگر در بازارهاى بزرگ - مثل بازار اصفهان - يک پاسبان مى آمد، مى گفت چهارم آبان(2) بايد همه بيرق بزنيد، جشن بگيريد، نه اينکه مخالفت نمى کردند، در ذهنشان هم نمى آمد که مى شود مخالفت کرد! اصلا تو ذهن اقشار نمى آمد که با پاسبان مى شود ...

مخالفت کرد.

در ظرف مدت کوتاهى همين مردم - يک نسل ديگر نه - همينهايى که سابقا پاسبان پيششان آنطور بود، ريختند توى خيابان و گفتند که ما اين سلسله را نمى خواهيم.

با شخصى که شخص اول مملکت خودش را حساب مى کرد، مخالفت کردند.

اين يک تحول بود که نمى شود روى مسائل عادى حسابش را کرد، که يک تربيت طولانى شد و يک قشرهاى ديگر آمدند روى کار و اين کار را کردند.

اين يک تحول الهى بود، يعنى با اراده خدا اين مطلب واقع شد.

يک تحول ديگرى هم که پيدا شد، اين انسانيت بود که پيدا شد در بين جوامع، که بيشترش شکوفايى ...، در حال انقلاب بود.

حس معاونت در مردم پيدا شد، که در اين تظاهرات که واقع مى شد - که شماها خودتان بهتر مى دانيد - از هر جا که عبور مى کردند، مردم با اينها کمک مى کردند.

آب مى دادند، ساندويچ مى دادند، چه مى کردند.

يکى از دوستان من گفت، که من در تهران ديدم در اين تظاهرات، يک پيرزنى يک کاسه اى دستش گرفته و توى آن پول است.

به ذهنم آمد که اين مثلا فقيرى است که پول مى خواهد، وقتى تحقيق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزى است که تعطيل است و نمى شود مردمى که از اينجا عبور مى کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند، من اين را نگه داشته ام اينجا که کسانى که مى خواهند تلفن کنند - تلفن هم همان جا بود - از اين پول بردارند تلفن کنند.

اين البته يک چيز کوچکى است، اما مطلب خيلى بزرگ است.

يک همچو تحول روحى در بين مردم پيدا شد، و تحول به جايى رسيد که شهادت را بر خودشان يک فوزى مى دانستند، بسيارى از اشخاص، از جوانها، بعضى از جوانها.

در نجف من بودم که آمد جوانى پيش من گفت - خيلى با جديت - که شما دعا بکنيد که من شهيد بشوم.

حالا هم گاهى وقت ها همين مطلب هست.

کاغذى که ديروز به من رسيده بود باز اينکه شما دعا کنيد که بچه هاى من شهيد بشوند.

اين هم يک تحول روحى، که اينها نظير همان کسانى که در صدر اسلام بودند و براى شهادت استقبال مى کردند و پيشقدم مى شدند، در ملت ما هم اين مطلب پيدا شد.

اينها يک تحولات روحى بود که در مردم پيدا شد، که نمى شود اسمى روى آن گذاشت، الا اينکه يک دست غيبى در کار بود.

و همينها موجب اين شد که در مقابل تانک و توپ - همه اين چيزها - با مشت خالى ايستادند و کشته دادند و جلو رفتند، يک پيشبردى که روى موازين طبيعى ممتنع به نظر مى آمد.

ولهذا خارجيها - حتى سياى امريکا - اعلام کردند به اينکه اين مطلب روى قواعد درست نبود و روى حسابهاى ما درست از کار درنمى آمد، و صحيح مى گفتند! روى حساب ماديگرى، نمى شد صحيح باشد که ملتى که هيچ نداشت و دست تهى بود، در مقابل اين قدرتهاى بزرگ، که پشت سرش قدرت امريکا و قدرت روسيه و قدرت انگلستان هميشه بود و پشتيبانى مى کردند بايستد.

معذلک همين ملتى که هيچ نداشت جلو رفت و با قدرت ايمان، اين سد را شکست.

اين رمز بايد محفوظ بماند.

اگر چنانچه بخواهيد که نهضت شما به آخر برسد، و آنطورى که خواست خداى تبارک و تعالى است، اسلام تحقق پيدا بکند، اين نهضت را بايد حفظ کرد، با همين شور و شعفى که هست.

شور مذهبى در رفراندم جمهورى اسلامى همان طورى که ملاحظه کرديد در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتياق رفتند راى دادند.

يکى از آنها را که نقل کردند براى من - زياد از اين چيزها نقل کردند، اما يکى اش که نقل کردند اين است، که نمى دانم در روزنامه هم بود يا نه ، حالا يادم نيست- که يک مردى داشت گريه مى کرد و مى گفت که من يک گناهى کردم که گمان ندارم توبه من قبول بشود، گمان ندارم خدا مرا بيامرزد، و آن اينکه من اشتباهى بايد راى مثبت بيندازم، راى منفى را انداختم! يا بعضى از اشخاص با چرخ، و مريضى که نقل کردند، در محلى مريض را با آن حال مريضى گفته مرا ببريد، رايش را داده و در همان مجلس فوت شده است.

يک همچوشور و شوقى در دنيا سابقه ندارد.

هيچ سابقه ندارد در دنيا - هر جا شما بگرديد - مردم به اين شور و شعف براى راى دادن بروند.

اينقدر تبليغات مى کنند اين رؤساى جمهور، وقتى که مى خواهند ...

انتخاب بشوند، اينقدر خرج مى کنند، اينقدر تبليغات مى کنند، از يک ماه دو ماه قبل پولهاى گزاف خرج مى کنند و تبليغات زياد - راست و دروغ - تا اينکه يک عده مردم را جمع کنند و راى بدهند.

اينجا اين مسائل نبود.

مسئله ، اسلام بود، و مردم روى عقايد اسلامى خودشان با آن شور و شعف رفتند و راى دادند.

از سى و پنج ميليون جمعيت، بيست ميليون بيشتر راى موافق دادند.

اين هم سابقه در دنيا ندارد، که آنقدرى که مى شد راى بدهند راى داده اند.

و از آن طرف، بچه هاى اينقدرى(3) که به حسب قانون که درست کرده بودند که راى نبايد بدهند، اينها ناراحت بودند! پيش من بعضى از آنها آمدند و ناراحتى مى کردند، و يک عده اى اجتماع کردند در آن حياط، از همين بچه ها، و اظهار ناراحتى از اينکه چرا به ما اجازه راى ندادند.

اينها يک مسائلى است که نظير ندارد در دنيا.

و اين براى همين است که مسئله اسلامى است، و نظير ندارد در دنيا.

حزبيها - مليگراها و انقلاب اسلامى قضيه قضيه ملى بودن نيست، قضيه قضيه - عرض مى کنم که - حزبى بودن نيست.

از اين مليها و از اين حزبها بودند که همه شکست خوردند.

تا اينجا که ما آمديم، با روحيه پاک و ضمير صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به ديانت تا اينجا آمدند، و پيش بردند.

اگر اين روحيه از مردم - خداى نخواسته - گرفته بشود، ما رو به شکست خواهيم رفت.

ما با اين رمز پيش آمديم، اگر اين رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود، ... که الان يک قشرهاى مختلفى...

پيوسته خودنمايى مى کنند، و اين جزء اشتباهاتى است که مى کنند، اگر چنانچه مثلا مردم ملى باشند و حزبى باشند.

اشتباه مى کنند که يک جبهه هايى ، يک حزبهاى مختلفى درست مى کنند.

اين حزبهاى مختلف هيچ وقت از آنها کار نمى آيد.

جز اينکه يک تشتتى ايجاد بکنند و يک اختلافى ايجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کارى از اينها نمى آيد.

و اگر - خداى نخواسته - نظر سوء دارند، حساب شده آمده اند براى اينکه ايجاد اختلاف بکنند، بايد ما بيدار باشيم و توجه داشته باشيم به اينکه نگذاريم اينها کارشان به ثمر برسد، و اين امر مهمى است الان.

يعنى ما الان در يک وضع حساسى هستيم که از آن وقت که داشتيم حمله مى کرديم براى شکستن اين سد، حالا بدتر است، حساستر است.

آن وقت همه يک وجهه داشتند و داشتند مى رفتند، آن وقتى که انسان به يک نقطه اى رسيد، به اينکه عقيده اش اين شد که پيروز شدند،...

بتدريج هم سستى پيدا مى شود، و هم توجه به احتياجات.

فرايند انقلاب و انتظارات پايان ناپذير الان مى بينيد که همين اشخاصى که پنجاه سال يا بيشتر بوده است که اينها همه فقير بودند در اطراف ايران، ايلهاى مختلف، عشاير مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بين مردم زياد بوده است.

فقر يک چيزى نبوده است که به واسطه انقلاب آمده باشد، سابقا اين فقر بين مردم بوده است.

فقر يک چيزى نيست که از انقلاب آمده باشد، سابقا اين فقر بوده .

البته يک مقدارش از اين انقلاب هست، اما اينهايى که اظهار مى کنند که ما هيچ نداريم - خوب - هيچ نداشتند قبلا.

الان يک دسته اى توى اينها افتاده اند که خوب، چه شد? اين هم جمهورى اسلامى ! جمهورى اسلامى چه شد? حساب شده هايش را هيچ نمى کنند.

آنهايى که تا حالا چه ? آنچه شده است را حساب نمى کنند.

حساب نمى کنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بياييد و اينجا بنشينيد و با من صحبت بکنيد.

آقا(4) امکان نداشت که بيايند در اصفهان با شما تماس بگيرند، امکان نداشت که شما بتوانيد يک کلمه حرف بزنيد، يک احقاق حقى بکنيد.

فورا شما را مى گرفتند و مى بردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط.

خوب، اين حبسها شکسته شد.

چى مى خواهد بشود? اين حبسها همه خراب شد و از بين رفت، و حالا جز آن اشخاصى که خائن هستند و به شما خيانت کردند کسى ديگر تو حبس نيست.

اين چه شد يعنى چه ? خوب، همين شده است که حالا ما آزادانه نشسته ايم با هم صحبت مى کنيم.

شما آزادانه در هر جا دلتان مى خواهد صحبت مى کنيد و حرفهايتان را مى زنيد، روزنامه ها هم ولو مزخرفات هم مى نويسند، لکن آزادانه دارند مى نويسند، و در حبسها بکلى بسته شد، الا براى اين خائنهايى که مردم را تا حالا چاپيده اند.

اين شده را هيچ حساب نمى کنند.

خوب، يک کار ديگرى که شده اين نفت ما را مى بردند، عوضش چه مى دادند? عوضش يک قدرى اسلحه ، به اسم اينکه ما اسلحه مى دهيم! عوض واقعش اين بود که اسلحه براى خود آنها بود، براى اينکه ما نمى توانستيم اين اسلحه را به کار ببريم.

اسلحه براى خود آنها بود که بيايند اگر يکوقتى شوروى بخواهد حمله کند به اين طرف، اينها مقابله داشته باشند.

نفت ما را مى گرفتند، پولش را براى خودشان...

اسلحه مى دادند براى خودشان در ايران.

در اين بسته شد، و الان نفت به اختيار خود دولت است.

هرکس که پول بدهد، به او نفت مى دهند، نخواهد، به او نفت نمى دهند.

اين چه شد.

اين هم يک چيزى که شده .

آنى که شده است را بايد حساب کرد، و بايد بشود را مهلت داد.

فقر از سابق بوده است.

آن وقت صحبتش را نمى کردند، حالا که يک تحول حاصل شده است و بساط به اينجا رسيد، فريادشان درآمده که حالا چه شده ! چرا فقر ما تمام نمى شود? آخر فقر پنجاه ساله را مى شود با دو روز، با يک ماه ، با دو ماه از بين برد? خوب، بايد مهلت بدهند کارخانه ها راه بيفتد، که مهلت نمى دهند.

مهلت بدهند که زراعت و کشاورزى راه بيفتد، اين هم توى کشاورزها مى روند و نمى گذارند انجام بگيرد.

توطئه جهانخواران به دست گروهکها در هر صورت، الان يک قشرهايى هستند که نمى خواهند که اين نهضت به آخر برسد.

يک دسته شان - که بيشتر و عمده است - همين تتمه رژيم و اينهاست، که با صورتهاى مختلف مى خواهند نگذارند، و مى خواهند همان مسائل سابق را برگردانند، و نمى توانند انشاءاللّه.

اما اين را مى خواهند که اين کار بشود.

اين شلوغيها و اينها را مى خواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کمکم وقتى آرامش نشد، راهى باز بشود، براى اينکه يک کودتاى مشروعى - به قول خودشان - درست بشود، خداى نخواسته به حال اول برگردد، و اين انشاءاللّه نمى شود.

لکن ما بايد بيدار باشيم، بايد توجه داشته باشيم اينهايى که مى آيند توى کارخانه ها تبليغ مى کنند که کمکارى و بيکارى و ترک کار، اينها دلشان براى کارگر نسوخته ، اينها دلشان براى امريکا سوخته يا براى شوروى، براى آنها دلشان سوخته ، يعنى براى خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست.

اينها اجيرند از غير، به واسطه اينکه مزدور آنها هستند.

اينها مى آيند، نمى گذارند که کارها انجام بگيرد.

اينها را راه ندهند در کارخانه هايشان.

شما برويد سراغشان و بگوييد که اينها را ...، توى کارخانه هاراه ندهيد.

اينها مى خواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.

شما کار بکنيد و کارهايتان را درست انجام بدهيد، دولت هم مشغول رسيدگى است.

براى کارگرها، براى همه ، منزل درست مى کنند، رفاه درست مى کنند، لکن مهلت مى خواهد، نمى شود يکدفعه همه اين کارها بشود.

اين بايد مهلت داده بشود کارخانه ها راه بيفتد، کشاورزى راه بيفتد.

اينها خراب کرده اند همه را و رفتند، و حالا بايد درست بشود.

و من اميدوارم که با همت همه آقايان، و هرکس در هر قشرى که هست، آن قشر و آن اشخاص بايد در همان محلى که هستند کارهايشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند.

همين امروز به من گفتند که بسيارى از ادارات هست که کم کار مى کنند و اهمال مى کنند در کارهايشان.

خوب، اين اشخاصى که در ادارات، حالا کم کار مى کنند - که شايد يک قدرى هم عادت از سابقشان باشد - اينها برايشان مشروع نيست که اجرت بگيرند از اداره ، اجرت وقتى است که کار در مقابلش باشد.

و ما به دولت مى گوييم که اشخاصى که کم کار مى کنند، به اندازه اى که کم کار مى کنند اجرت از ايشان کسر بگذارد و ندهند به اينها.

کسى که مى آيد آنجا مى نشيند و سيگار مى کشد و در آخر ماه چند هزار تومان مى خواهد، او نبايد بگيرد.

اينها بايد متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است، بايد کار بکنند.

هرکس در هر محلى هست بايد کار بکند، تا چرخهاى مملکت راه بيفتد.

ضرورت تحول در ادارات و دادگستريها و تحولى بايد پيدا بشود در اين ادارات، خصوصا در دادگسترى تحول مى خواهد.

اين را من سابقا گفته ام، لکن - خوب - بايد وقتى مستقر شد و مجلس پيدا شد، اين تحولات بايد پيدا بشود، که اينطور طول و عرض محاکمات، به اينقدر طولانى شدن هم موجب اين مى شود که وقت مردم صرف بشود.

آدم ده سال توى اين سالنهاى دادگسترى هى راه برود و هى برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش مى رسد يا نه .

کارهايى را که يک قاضى اسلامى در يک روز و دو روز تمام مى کرد، وقتى به دادگسترى ما مى رسد يک سال طول مى کشد تا اين وکيل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول مى آيد به صلاحيت دادگاه اعتراض مى کند.

چند وقت بايد طول بکشد که شما بياييد صلاحيت آن دادگاه را اثبات بکنيد، که خير، اين دادگاه صالح است! بعد چند وقت بيايد صحبت بکند.

يکوقتى يک شاهدى، يکى از علما امضا کرده بود که الاثم(5) فلان.

مدتى طول داده بود که اين اقرار به ذنب است و اين فاسق است که دارد الاثم! وکلا اينطورى هستند که نمى گذارند که پيش برود.

حالا ابتدايى ، بعدش استيناف(6)، بعد چه .

چند دفعه برمى گردد از اول بررسى مى شود.

اينها جز تضييع اوقات مردم چيز ديگرى نيست.

محاکمات بايد يک درجه باشد، يک قاضى صحيح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان.

همان کارى که پيشتر قاضيهاى ما مى کردند، مى نشاندند اينها را و حرفهايشان را گوش مى کردند، شاهدشان را مى گرفتند، و چه مى کردند، دو روز، سه روز، يک روز، و گاهى يک ساعت، دو ساعت، مسئله تمام مى شد.

مردم وقتشان شريف است، نبايد صرف يک محاکمه اى بشود که آن.

يک نفر وکيل دادگسترى بود که من مى شناختم، او را ديده بودم، شيخ رضا اسمش بود، معروف بود آن وقت.

نقل مى کنند که گفته بود اين محاکمه اى را که الان ما شروع کرديم، تا من هستم اين محاکمه هست، وقتى من مردم، پسرم اين کار را انجام مى دهد! نمى گذاريم به آخر برسد! وضع دادگسترى اينطورى است که مى تواند يک وکيلى نگذارد به اين زوديها مسئله ختم بشود.

اينها بايد تحول پيدا بکند، بايد طورى بشود که اگر ما نتوانيم صد درصد اسلامى اش بکنيم، لااقل نزديکش بکنيم به اسلام.

و انشاءاللّه اميدواريم بتوانيم.

اما حالا فرض مى کنيم نتوانيم، لااقل به آن نزديک بشود.

همچو نباشد که او در يک قطبى ، و هرچه در غرب عمل شد ما بايد تبع آنها باشيم و همه اداراتمان غربى باشد.

اين از اغلاط است که ...

به خاطر ضعف مسلمين بوده است که هرچه را از آنجا ديدند خيال کرده اند اين خوب است و به آن عمل کردند.

ديگر خودشان نظر نکردند، که ببينند که خود اين آيا صحيح است يا غير صحيح است.

وقتى ديدند آنها طياره درست کردند، خيال کردند که ديگر جهات اخلاقىشان هم صحيح است، و حال اينکه مسئله اينطور نيست.

اتحاد اسلامى بزرگترين قدرت جهانى در هر صورت، تحولات لازم است، هم در اشخاص براى پاک بودن، براى مهذب بودن، براى خدمتگزار و ملى بودن تحول مى خواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، بايد اينها عملى بشود، و هم در کيفيت خود اين ادارات و فرم ادارات، بايد اينها عوض بشوند.

و انشاءاللّه اميدوارم که اين امور تحقق پيدا بکند و يک مملکت اسلامى بشود، و بالاتر از آن، انشاءاللّه سرايت بکند به ساير ممالک اسلامى ، و بشود يک مملکت اسلامى بزرگ، در مقابل همه ابرقدرتها.

اگر ممالک اسلامى با جمعيتى که يک ميليارد تقريبا هست، مخازن بزرگى که دارند، اينها اگر به يک نحو، اتحادى با هم پيدا بکنند، بزرگترين قدرت هستند.

خداوند انشاءاللّه به همه شما سعادت و سلامت عنايت کند.

مسئله مصادره اموال اينکه من عرض مى کنم - از اول هم گفته ام - که دادگاهها نبايد روى آن مسائل سابق عمل بکنند، دادگاهها بايد به تمام معنا اسلامى باشند، و توجه به اينکه خداى نخواسته يک بيگناهى يکوقتى گرفتار نباشد يا يک کم گناهى زياد از اندازه به او تحميل نشود، اين از مسائل مهم است.

قضيه مصادره اموال هم مسئله اى است که به نظر من مگر در يک استثناهايى که معلوم است که همه اموالش از سرقت و دزدى بوده و از خيانت و چپاول و امثال ذلک بوده ، و الا اگر کسى - فرض کنيد - ساواکى بوده ، يا کسى - فرض کنيد - وکيل مجلس بوده ، محتمل است که خودش مال داشته است، اين را نبايد مصادره کرد، زيرا اينها زن و بچه دارند، اينها زندگى دارند.

همين چند روز اخير نامه اى آمده است از عيال علامه وحيد کرمانشاهى(7) - که او را کشته اند - که اموال ما را مصادره کرده اند، و ما چيزى نداريم.

و من گفته ام که تماس بگيرند، که آخر نمى شود همچو چيزى.

حالا ما فرض مى کنيم که فلان آدم، آدم خائنى بوده و مستحق قتل هم بوده -همه اينها را ما فرض مى کنيم - اما خوب، خانواده اش و عيالش و بچه هاى کوچکش چه تقصيرى دارند? بله ، اين آقايان مى گويند که ما راجع به اين مصادرات، اينطور نيست که همه اموال را مصادره بکنيم به آن معنا، بلکه به اندازه کفافشان اموال مى گذاريم.

لکن اين زن که کاغذ نوشته بود، خيلى الحاح(8) کرده بود که براى ما چيزى نگذاشتند و ما نمى توانيم زندگى کنيم، که بايد به او توجه بکنيد.

در هر صورت، اين يکى از مسائل است که اموال مردم را بيخودى نمى شود مصادره کرد.

به مجرد اينکه وکيل مجلس بوده ، حالا خودش به قتل و اموالش مصادره ! وکالت مجلس اسباب قتل نمى شود.

اينها البته خلافکارى کرده اند، اين حقوقى که گرفته اند بايد پس بدهند، اما اين حقوق معنايش اين نيست که بايد همه اموالش را مصادره کنند.

حقوقى که گرفته اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته اند، بايد پس بدهند، و يک تاديبى هم بايد بشوند.

1- آقاى احمد جنتى.

والسلام عليکم و رحمةاللّه و برکاته 2- روز تولد محمدرضا پهلوى.

3- به کودکى نه يا ده ساله اشاره مى کنند.

4- اشاره به آقاى احمد جنتى.

5- آثم: گناهکار.

ميان مجامع علمى روحانى مرسوم است که برخى از علما پيش از امضاى خود واژه هايى مانند: الجانى، الفانى، الاثم، الاحقر، الاقل، الفقير و ...

به کار مى برند.

6- مرحله دوم رسيدگى در دادگاهها.

7- سناتور دوران پهلوى که در دادگاه انقلاب اسلامى مفسد فى الارض شناخته شد و اعدام گرديد.

/ 175