سخنرانى - صحیفه امام جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 7

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

31 ارديبهشت 1358 / 24 جمادى الثانى 1399

مکان:

قم

موضوع:

ريشه انقلاب ايران - مسئوليت سنگين دانشگاه و حوزه - شگردهاى ساواک

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

دانشجويان دانشکده حقوق دانشگاه تهران انقلاب اسلامى ، انقلاب فکرى و عقيدتى ما يک قسم مسائل اصولى داريم که الان مطرح است و يک قسم مسائلى فرعى داريم که بعد از اينکه مسائل اصولى تحقق پيدا کرد، بايد مطرح کرد.

ما اگر مسائل فرعى را الان مطرح بکنيم ممکن است که از آن مسائل اصولى که اساس مسائل است عقب بمانيم، يا به واسطه طرح اين مسائل که گاهى موجب يک اختلافاتى مى شود ما در نهضت شکست بخوريم.

از اين جهت آنکه من الان به نظرم مى آيد اين است که شما مى دانيد که در اين نهضت آن چيزى که ما را پيش برد دو مطلب بود، يکى اساس بود و يکى اش به واسطه آن اساس تحقق پيدا کرد.

آنکه اساس بود اينکه مردم به عنوان اسلام و به عنوان ايمان و عقيده وارد اين ميدان شدند.

چون براى ايمان و اسلام وارد شدند، همه قشرها با هم متحد شدند که آن رمز حقيقى - که اتحاد همه در يک جهت، وحدت همه در يک مسير - موجب شد که تا حالا ما مطلب را رسانديم.

يعنى مطلب را آن مطلبى که همه ممتنع مى دانستند، در ايران تحقق پيدا کرد.

ممتنع مى دانستند که يک ملتى با نداشتن ابزار و با نداشتن يک نظام سياسى که همه را آن، روى آن نظام سياسى هدايت کند، و خالى بودن دستشان از همه اسلحه هاى روز بلکه همه اسلحه ها که اسلحه هاى آنها - حالا را يک قدرى غمضعين کنيد که يک قدرى تفنگ پيدا شده است - آنطور که به ما مى گفتند کارد توى مطبخ، چوب توى خانه بود و باقى هم با دست خالى.

زنها هم بچه هايشان را بغل مى کردند مى آمدند بيرون....

پيروزى در سايه اسلام آنکه رمز بود اين بود که همه با هم بودند، و همه هم فريادشان اين بود که ما اين رژيم فاسد را نمى خواهيم و ما يک جمهورى اسلامى مى خواهيم.

اين اسباب اين شد که ما آن مطلبى را که دنيا ممتنع مى دانست، که هيچ بر همه چيز غلبه پيدا بکند - البته روى حسابهاى ماديگرى - ملت ايران روى حساب معنويت و توجه به خداى تبارک و تعالى و ايمان پيش برد و اين قدرتهاى شيطانى را که پشت سرش هم قدرت ابرقدرتها بود شکست، به طورى که نتوانستند آنهايى که مى خواستند اين مرد را نگه دارند، نتوانستند نگه دارند.

کوشش کردند، تهديد کردند.

ما که در پاريس بوديم تماس مى گرفتند با ما از طرف امريکا که - ابتدائا - به اينکه ما پشتيبان هستيم، چه و چه ، بعد هم - به اينکه شما يک قدرى صبر کن، حالا زود است، حالا نرويد، حالا زود است!...

با هيچ ما غلبه کرديم بر همه چيز و اين براى همين نکته بود که ما همه با هم بوديم، از مرکز تا آخر بلدى که در ايران بود - ده و شهر و قصبه و بزرگ و کوچک و همه اقشار - در همه جا با هم اتحاد پيدا کردند و اين نبود جز در سايه اسلام.

هيچ چيز ديگر نمى توانست اينطور قدرت داشته باشد که همه را با هم توافق بدهد.

آن چيزى که شما را در اين ميدان پيروز کرد همين بود.

دوران حساس انقلاب و البته ما الان به پيروزى نهايى نرسيديم.

به نظر من امروز ايران حساسيتش بيشتر از آن روزى است که هجوم مى کرديم و مردم را بسيج مى کرديم براى مبارزه ، براى اينکه آن وقت همه توجهشان به اين بود که اين سد را بشکنند، اين سد بزرگى که مانع از پيشرفت ما بود، همه نظرشان به اين بود که اين سد را بشکنند، توجه به مسائل خودشان نداشتند، همه توجه به اين داشتند که اين سد بايد شکسته بشود - همه با هم - بدون اينکه ملتفت اين باشند که امروز مثلا ناهار خوردند يا نه ، قرض دارند يا نه - عرض کنم - سفته در کجا دارند يا نه ! هيچ اين توجه نبود در کار.

همه با هم فشار آوردند و اين سدبزرگ را شکستند.

در هر انقلابى وقتى که به يک نقطه اى رسيد که يک پيروزى پيدا شد، آن وقت، وقت حساسيت انقلاب است مردم که خودشان را پيروز ديدند.

بعد توجه مى کنند به اينکه خوب، حالا ما چه ? چه شد? حالا زندگىمان چه ، حالا قرض داريم، حالا سفته هايمان چه ، حالا بازارمان چه .

اين اسباب اين مى شود ... به ضميمه اينکه اين کارشناسهايى که آنها دارند - امريکا به اين زودى دست از ما برنمى دارد کارشناسهايى که اينها دارند، اينها از صد سال پيش از اين يا بيشتر، روانشناسى را در ايران شروع کرده اند و مى دانند چه بکنند.

الان عمال آنها بين اقشار مردم افتاده اند که خوب، اين هم رفتن شاه و اين هم حکومت جمهورى، چه شد? عمال اينها توى اقشار مردم افتاده اند براى اينکه مردم را سرد کنند و اين نهضت را به سستى بگرايانند(1) و موجب اين بشود که اين نهضت خاموش بشود تا آنها سربلند کنند.

پايگاه در ايران با بهاى غارت نفت در صورتى که وقتى روى محاسبات ما حساب بکنيم و ببينيم که تا حالا چه شده است و بعدها ما مى خواهيم چه بشود، تا حالا معجزه شده است.

چه شده يعنى چه ? تا حالا شما اسير بند و قيد سازمان امنيت که در همه جا ريشه داشت و همه را به رنج مى کشيد.

اين حبسهاى بزرگ که بعضى عکسهاى آن را وقتى که نشان مى دهند انسان وحشت مى کند! زير زمين چه کردند اينها با مردم! خوب، اين کمکارى بود که اين نهضت کرد? اين چه شد يعنى اينکه اين کمکارى بود! کارى است که همه دنيا، آنهايى که متفکر هستند در دنيا، حيرت کردند که اين چه جور واقع شد، چه جور اين سد شکسته شد.

از آن طرف دست اجانب که باز بود در خزائن ما، نفت ما را همه اش را مى بردند در ازايش براى خودشان پايگاه درست مى کردند در اينجا به اسم اينکه ما مى خواهيم عوض بدهيم، مى فرستادند آن آهنپاره هايشان را يا آن - عرض مى کنم - اسلحه هايى که ايران اصلا اطلاع برآن نداشت که اين را چه جور بايد چه بکنيد، مى فرستادند اينها را به ازاى اينکه ما نفت را مى گيريم و اينها را مى دهيم.

اينها براى خودشان بود نه براى ما.

براى اينکه ما که اطلاع از اينها نداشتيم.

اينها براى اين بود که پايگاه اينجا درست کنند و اگر چنانچه با شوروى يکوقتى بناست دعوا کنند، اينجا پايگاه داشته باشند! هم نفت را مى بردند، هم عوضش براى خودشان پايگاه درست مى کردند به اسم اينکه ما مى خواهيم عوض بدهيم که مبادا صدا درآيد! قطع دست ابرقدرتها پس يک کار بزرگ محيرالعقول ديگر واقع شد و آن اينکه دست امريکا و دست انگلستان و شوروى و همه اينها از خزائن ما کوتاه شد.

الان نفت مال خودتان است -عرض مى کنم - چيزهاى ديگر هم مال خودمان است.

نفتش هم از خودمان، همه چيز از خودمان.

هيچ نشد را، چه شد را اينهايى که مى خواهند نهضت را خاموش کنند، اين مسائل را پيش مى آورند که حالا چه شد! مى روند توى کارخانجات به اين کسانى که آنجا کار مى کنند - و بيچاره ها اطلاع از مسائل ندارند - طرح مى کنند اين مسائل را: خوب حالا ديگر، خوب، چه شد? چه شد?.

از آن طرف مى روند در کشاورزى نمى گذارند کشاورزها کار خودشان را بکنند و تبليغات مى کنند.

در صورتى که اگر اينها بگذارند، آن برنامه هاى آتيه زود انجام مى گيرد.

مخالفت با راى ملت شما ملاحظه بکنيد راجع به رفراندم، يک مسئله اى بود که همه ملت اين را مى خواستند، با شوق و شعف مى خواستند.

اينها براى خاطر ملت بود که مى ريختند و صندوقها را آتش مى زدند و با - عرض مى کنم - اسلحه مردم را منع مى کردند از اينکه بروند راى بدهند? خودشان هم تحريم مى کردند?(2) اينها هوادار ملت بودند که اين کار را مى کردند? يا خير، مى خواستند اين ملت رفراندم را نکند و آشوب باشد و حکومت باز همان حکومت سابق باشد يا شبيه به آن باشد?! والا رفراندم يک امر ملى بود که همه ملت مى خواستند.

و ما ديديم که نود و نه و نيم درصد ملت راى دادند و نيم درصد -تقريبا - راى مخالف داد.

در صورتى که همه اقشارشان با هم جمع شدند و راى مخالف دادند، نيم درصد بود! يک چيزى که همه ملت مى خواستند چرا اينها جلوگيرى مى کردند? يا حالا براى مستضعفين مى خواهند خانه درست بکنند،(3) مردم مى خواهند خانه درست کنند.

زنها پولهايشان را دادند، زر و جواهراتشان را، اقشار مختلف و زيادى از خانمها آمده اند آن چيزهايى که در عمرشان ذخيره کرده اند، حالا براى اين مستضعفين دارند مى دهند که خانه بسازند.

اينها افتاده اند توى مردم با اقسام مختلفه براى جلوگيرى از اينکه نشود اين کار! چرا نشود? اين مضر به حال مردم است?! اين براى آنهايى که شما مى گوييد ما براى آنها مى خواهيم کار بکنيم، اين براى آنها کار نيست?! توطئه در راه بازگرداندن استعمار نه مسئله اين نيست، مسئله اين است که اينها مى خواهند که آرامش در ايران پيدا نشود، کارى انجام گرفته نشود.

وقتى آرامش نشد و کار براى مردم انجام گرفته نشد، شلوغ مى شود.

وقتى شلوغ شد، آنها به مقاصد خودشان مى رسند، آنهايى که اينها را مامور کردند براى اينکه آن کارها را بکنند به مقصد خودشان مى رسند.

والا خانه سازى براى مستضعفين و براى مردم کارمند و کارگر و ساير مردم يک چيز بدى هست?! يک چيزى مخالف با - مثلا - مصلحت ملت است يا نه ، اين موافق مصلحت ملت است?! اين را مى خواهند جلوگيرى بکنند.

يا کشاورزى، آيا کشاورزى براى مملکت ما يک چيزى مضرى است که اينها مى روند نمى گذارند بشود? يا کار کردن در کارخانه ها، راه افتادن کارخانه ها، اين مضر است به حال ملت?! اينها مى خواهند آشوب کنند و دنبال اين آشوب - شايد - به فکر اين باشند که اگر آشوب کردند، در خارج دولتهايى که مى خواهند ما را بچاپند، در خارج منعکس کنند که ايران خودش را نمى تواند اداره کند، يکى بايد برود اداره اش کند! يک کودتا بکنند و همان مسائل را با يک وضع بدتر از سابق پيش بياورند و ما باز در سالهاى طولانى ديگر - تا خدا مى داند چه وقت - باز زير همان چيزهايى که پيشتر بوده باشيم.

آنکه من الان به شما آقايان عرض مى کنم اين است که ما الان بين راه هستيم، ما نرسيديم به مقصد.

يک مقصد اين بود که اين اشخاص دزد و چپاول و چپاولگرها را دستشان را کوتاه کنيم.

تا يک قدرى کوتاه شد - يعنى يک قدر مهمى کوتاه شد - آنها هم مال ملت را برداشتند و خوردند و بردند و فرار کردند.

اما دستشان الان از اينجا کوتاه است و انشاءاللّه از آنها هم پس گرفته مى شود، انشاءاللّه.

و ما آن مقدارى که تا حالا کار کرديم موانع را برداشتيم، موانع رشد انسانى و رشد ملى و رشد طبيعى را برداشتيم.

اما الان همه موانع برداشته نشده ، يک مقدار از اين اقشارش باقى مانده و الان دارند مفسده مى کنند و با هر حيله اى که باشد مى خواهند يک اختلافى ايجاد کنند.

تلاش براى ايرانى آباد و اما مهم اين است که ، مملکت که حالا مى گوييم دست خودمان است، يک مملکتى باشد که خودکفا باشد، سازندگى شروع بشود تا مملکت به طورى که اقتصادش صحيح باشد، کشاورزى اش درست بشود، دانشگاههايش درست بشود، قضاوتش درست بشود.

همه اينها آشفته اند، مثل زمان طاغوتند ديگر.

الان هنوز متحول نشده ، براى اينکه دولت الان دولت انتقالى است، يک دولت مستقرى نيست.

بنابراين، آنکه الان براى همه ما لازم است اين است که تمام توجهمان - به اين باشد که اين نهضت محفوظ باشد.

تمام توجه به اين باشد که قشر دانشگاهى با قشر - عرض مى کنم که - مدارس قديمه اينها با هم جوش بخورند.

يکى از کارهايى که اينها در سالهاى طولانى کردند اين بود که دانشگاهى، که يک عضو مهمى در هر کشورى است، با روحانيت که يک عضو مهمى در کشور ماست، اينها را از هم جدا کنند.

اين را دشمن او کنند، او را دشمن اين، با تبليغات.

تبليغاتشان هم معالاسف در خود ماها - در همه - اثر کرده بود که اين طايفه آن طايفه را قبول نداشتند و احيانا لعن مى کردند، آن طايفه هم آن طايفه را همين طور.

اثرش اين بود که نتيجه را ديگران مى گرفتند.

ما دعوا مى کرديم ديگران نتيجه مى بردند! قشرهاى ديگر هم همين طور مدام از هم جدا مى کردند: بازارى را از کارگر، کارگر را از ديگران، همه را.

مى خواستند آشفته باشد.

اين نهضت اسباب اين شد که ماها يک قدرى به هم نزديک شديم.

يعنى دانشگاهى هم همان حرفها را مى زد که بازارى مى گفت، بازارى هم همان حرف را مى زد که معممين مى گفتند، همه هم همان حرف را مى زدند که کشاورزان مى گفتند.

از برکات انقلاب اسلامى چنانچه ما اين مطلبى که الان يک مقدارش موجود است ولکن يک خرده رو به سستى دارد مى رود، اگر به داد اين نهضت نرسيم و اين نهضت خداى نخواسته رو به سستى برود و يکوقت خاموش بشود، خواهيد ديد که خداى نخواسته مسائل سابق شديدتر عود مى کند.

اينها تاکنون سيلى آشکار نخورده بودند، اين اجانب تاکنون لمس نکرده بودند شکست خودشان را در ايران، در اين نهضت لمس کردند.

يک مطالبى که حدس مى زدند، و در مقابل آن حدسشان فعاليتهاى زياد مى کردند براى اينکه نگذارند اقشار نزديک به هم بشوند.

حالا لمس کردند که يک کشورى اگر همه اقشارش با هم متحد بشوند، هيچ قدرتى نمى تواند جلو اينها بايستد، هيچ قدرتى نمى تواند بر اينها پيروز بشود.

اين مطلب را الان احساس کردند و الان بيشتر مجهز هستند براى اينکه ما را از هم جدا کنند.

اين نهضت برکتش اين بود که شما آقايان دانشگاهى، که هيچ وقت با ما ملاقات نمى کرديد، حالا نشستيم با هم صحبت مى کنيم و درد دلمان را مى گوييم.

نمى گذاشتند اينها.

آن آقايانى که مثلا کارخانه ها و - نمى دانم - کارگرها و اينها، که با ما هيچ وقت ارتباط نداشتند، حالا ارتباط پيدا مى کنند.

الان مى بينيم که مثلا روز پنجشنبه و جمعه که ما مى رويم مدرسه فيضيه ، گروههاى مختلف، از دانشجو گرفته تا کارگر گرفته تا -عرض مى کنم که - اقشار مختلفه ، نظامى ، همه اينها مجتمع مى شوند.

زن و مرد مجتمع مى شوند در آنجا، همه با دل راحت.

نه نظامى از مردم نفرت دارد و مى ترسد نه مردم از او.

همه با هم مجتمع مى شوند و مطالب گفته مى شود، مسائل طرح مى شود.

اين را بايد حفظش کنيم.

اينها الان درصدد اين هستند که با صورتهاى مختلف، با يک صورتهاى خيلى به نظر صحيح بين ماها اختلاف بيندازند.

شگردهاى ساواک براى ايجاد اختلاف چنانچه در رژيم سابق همين مسائل بود و من راجع به اين مسائل هميشه سفارش مى کردم، معالاسف غلبه داشتند و نمى شد.

قبل از ماه رمضان - که از ماه رمضان آنها مى ترسيدند: مردم مجتمعند و عبادت مى کنند و منبر هست و محراب هست، اجتماع هست - يک مسئله اى پيش مى آوردند اختلاف بيندازند.

قبل از ماه محرم هم همين کار را مى کردند، يک مسئله فرعى را پيش مى آوردند که ما از مسائل اصلى غفلت کنيم.

قبل از ماه رمضان مى گفتند شهيد جاويد!(4) تقريبا تمام ماه رمضان را يک دسته اى اشکال مى کردند، يک دسته اى رفع اشکال مى کردند، يک دسته اى فحش مى دادند و يک دسته اى به اين طرف فحش مى دادند.

آنها هم کنار نشسته بودند به ريش ما مى خنديدند که اينطور ما اينها را ملعبه کرديم! تمام ماه رمضان را در تمام ايران سر يک کتابى ، که مسئله اى فرعى بود و هيچ اصلا چيزى نبود، ضايع مى کردند وقت ما را.

و ما را منحرف مى کردند از اينکه - آن وقت البته قدرت او(5) بود - که نسبت به آنها يک کلمه اى بگوييم.

همه نسبت به خودمان صحبت مى کرديم! يک قدرى که اين سست مى شد - حالا مى ديدند که يکوقت اجتماع ديگرى است - مى آمدند مسئله شمسآبادى(6) را پيش مى آوردند، مرحوم شمسآبادى را.

من احتمال مى دهم - بعضيهاى ديگر هم احتمال مى دهند - که اصل کشتار از خودشان بود.

براى اينکه آشوب درست کنند.

يک مدت زيادى هم آقايان اهل منبر و پايين و بالا و اينها وقتشان صرف اين مى شد و از آن مطلب اساسى که داشتند اينها، ذهنشان منصرف مى شد.

بعد مى ديدند خوب، اين هم يک چيز کمى است تمام مى شود! تمام شد ديگر - عرض مى کنم که - وقت اين است که باز يک ماه رمضانى باشد، يک ماه محرمى باشد، باز اختلافاتى لازم دارند، باز مى افتند تو کار! مسئله دکتر شريعتى را پيش مى آوردند.

از آن طرف دامن بزن به اينکه اين مثلا چطور است! اهل منبر هم -بى توجه به مطلب که عمق قضيه چيست - منبر مى رفتند و حرف مى زدند.

از آن طرف جوانهاى داغ هم - بى توجه به واقعيت مطلب - از اين ور مى افتادند.

اين دو گروه را مقابل هم قرار مى دادند براى اينکه ذهنشان را از خودشان منصرف کنند.

امريکا دشمن اصلى ماست امروز که حساسترين مواقعى است که ما در آن واقع هستيم و احتياج ما به اجتماع، احتياج ما به اتحاد، بيشتر از هر چيزى است، اين مسائل فرعى را بايد کنار بگذاريم برويم روى مسائل اصلى.

امريکا دشمن ماست، ما بايد دنبال آن برويم، و همين طور ساير ممالک خارجى - چپ و راست همه - آنها هستند که مى خواهند ما را بچاپند، و شرق را بچاپند نه فقط ايران را، ايران هم جزئش است.

الان مخازن شرق را مى خواهند ببرند.

نمى گذارند جوانهاى ما رشد کنند، دانشگاههاى ما را جلويش را مى گيرند نمى گذارند.

الان که وقت اين است که مثلا امتحان بدهند، وقت اين است که بنشينند، مى افتند توى مدارس با يک بهانه اى يک آشوب درست مى کنند، يک بساطى درست مى کنند.

بايد ما توجه بکنيم به اينکه مبادا دستهاى غير در کار باشد - و هست - مبادا ما را دوباره ملعبه کنند و به جان هم بريزند و خودشان استفاده اش را ببرند.

دانشگاهيها ملتفت باشند، مدرسه ايهاى ما هم ملتفت باشند به اينکه مبادا يک دستى در کار باشد دوباره ما را با يک اسمى به جان هم بريزند و نهضت ما را خاموش کنند و مسائل برگردد به حال اول، همه ما را خرد کنند.

همه ما مسئول هستيم مسائل اصلى را الان بايد ملاحظه بکنيم.

الان گرفتاريهايى ما داريم، همه داريم نه اينکه شما تنها داريد، نه اينکه دانشگاهى گرفتارى دارد، همه گرفتارى دارند، لکن امروز روزى نيست که ما طرح گرفتاريها را بکنيم.

امروز روزى است که ما اين مسائل اصولى را جلو ببريم که يک حکومت مستقرى به کار بشود و مجلسى تحقق پيدا بکند از خود مردم و حکومت مستقرى از خود مردم تحقق پيدا پيدا بکند.

آن وقت برويم سراغ اين مسائل که مسائل بعدى است.

الان همه شما - خودم و همه شما - مسئول هستيم، مسئول خدا هستيم، مسئول ملت هستيم، مسئول نسلهاى آتيه هستيم.

ما دستمان الان به جايى رسيده است که مى توانيم کار بکنيم.

الان ما - قبلا محال بود که بشود اين سد را شکست لکن شکسته شد - الان ما جورى هستيم که مى توانيم کار انجام بدهيم، مى توانيم با اين وحدت کلمه مجلس مؤسسان درست کنيم، مجلس شورا درست بکنيم، حکومت مستقر درست کنيم، الان مى توانيم اين کار را بکنيم و انشاءاللّه مى شود اين کار.

سخنى با دانشگاهى و روحانى الان وقت اين است که همه توجه به اين داشته باشند که با هم باشيم - همه با هم.

دانشگاهيها که يک عضو مؤثرند، توجه به اين داشته باشند که ما بايد با اين معممين که يک عضو مؤثرند با هم باشيم.

آقايان خيال نکنند که معممين چه ! شما مى بينيد که ملت با اينهاست.

ملت - که با شما با آن ملت مى خواهيد کار انجام بدهيد - با اينها هستند، هر روزى اينها بخواهند ملت را به يک راهى ببرند تبعيت مى کنند، براى اينکه اينها را نماينده امام(7) مى دانند تبعيت مى کنند.

اينها را از دست ندهيد، اين يک قوه بزرگى است، اين قدرت را از دست ندهيد.

اين را من حالا نمى گويم، نجف هم که بودم - و سابق هم، قبل از آن هم - مى گفتم که ما اين قشر روحانى را اگر از دست بدهيم شکست مى خوريم.

ماها ديگر عرضه نداريم، اينها هستند که مى توانند کار انجام دهند.

اين قشر را نبايد از دست بدهيم.

روحانى هم گمان نکند که دانشگاهى چى! مقدرات مملکت ما دست دانشگاهيهاست.

فرداى امروز مقدرات مملکت ما دست اينهاست.

اين دو قشر با هم بايد جور بشوند.

اين دو طايفه ، که هر دو از منورالفکرها هستند لکن معالاسف شما خيال مى کنيد که آنها فناتيک(8) هستند، آنها هم خيال مى کنند شما بى دين هستيد - خيال مى کردند - حالا نيست اينطور ديگر، اين دو طايفه با هم مجتمع بشوند، رشد داشته باشند، رشد سياسى داشته باشند، بفهمند که از غير دارند هدايت مى شوند، از اجانب دارند هدايت مى شوند به اينکه آن طايفه را کنار بگذار، اسلام منهاى آخوند، بفهمند که اين مسئله چيزى است که از خارج دارد انجام مى گيرد، اغفال مى کنند شما را، از آن طرف هم آن طايفه بفهمند از اينکه دانشگاهى يک عضو مؤثرى است که ما فردا همه چيزمان دست اينهاست، اگر ايران بخواهد يک سعادتى پيدا کند با دست اينها سعادت پيدا مى کند، اگر خرابى هم پيدا کند به دست اينها خرابى پيدا مى کند، اين دو قشر با هم متحد بشوند.

توجه داشته باشند که مبادا در اين هياهويى که گاهى ايجاد مى شود ايجاد اختلاف بشود.

در اين مسائلى که پيش مى آيد مبادا يکوقت يک دستى باشد که بخواهد شماها را از هم جدا بکند.

همه با هم باشيد، همه با هم همکار باشيد، همه اين نهضت را پيش ببريد.

با شکست انقلاب، ايران ديگر روى خوش نمى بيند خدا مى داند که اگر اين نهضت شکست بخورد، تا آخر ديگر ايران روى خوش به خودش نمى بيند.

همه مسئول هستيد.

من طلبه با شماى دانشگاهى فرق نداريم، هر دو مسئول هستيم.

نه شما بايد به عهده من بگذاريد نه من به عهده شما.

من به اندازه خودم کار مى کنم، شما به اندازه خودتان کار بکنيد.

و همه توجه به اين نکته داشته باشيد که ما الان مسائل اساسىمان مانده است، دنبال اين مسائل اساسى بايد برويم، مسائل فرعى را بعد طرح بکنيم، در سايه مسائل اساسى بايد طرح بکنيم.

الان جزء برنامه هايتان مسائل فرعى را قرار ندهيد.

الان مسائل اصلىتان را توجه بکنيد و اين نهضت را پيش ببريد تا يک حکومت مستقرى ما پيدا بکنيم، يک حکومتى که انشاءاللّه اين ريشه هاى گنديده اى که هستش، اينها هم برداشته بشود.

يک حکومت مستقرى پيدا بکنيم، بعد که حکومت مستقر پيدا کرديم، وقت اين است که دانشگاهى مسائل خودش را طرح بکند، معمم مسائل خودش را طرح بکند، بختيارى مسائل خودش را.

محروميتهاى فراگير خوب، من اينجا که نشستم از اقشار مملکت مى آيند اينجا، همه هم درددل دارند، راست هم مى گويند.

بختياريها مى آيند مى گويند که هيچ جا به خرابى محل ما نيست، ما نه آب داريم نه برق داريم نه چيزى.

بلوچها هم مى آيند همين مطلب را مى گويند.

کردستانىها هم مى آيند همين مطلب را مى گويند.

خوزستانىها هم همه همين مطلب را مى گويند.

همه هم راست مى گويند، همه هم درست مى گويند که براى آنها کارى نشده ، براى اينکه رژيم سابق بنا نبود که براى مردم کارى بکند، بنا بود که بچاپد، نه بنا بود که عمل بکند! اطراف تهران که ، همين محله هاى - سى و چند محله اى که اين مستضعفين هستند، اين چادرنشينها هستند، اين زاغه نشينها هستند - براى اينها کار نکردند.

اينها هم نه آب دارند نه برق دارند نه هيچى.

بنا براين نبود، بنا براين بود که براى يک قشرى کار بکنند، آنهايى که منفعت به خودشان مى رسانند يا منفعت ازشان مى برند، براى آنها يک کارى بشود.

براى ديگران بنا براين نبود.

همه راست مى گويند اما حالا وقت اين نيست که بختيارى بگويد يااللّه، الان همه کارها را انجام بدهيد! اين معنايش اين است که بختيارى با - عرض مى کنم - دسته ديگر با هم مخالف بشوند و بدبين بشوند به دولت و بدبين بشوند به نهضت و نهضت شکست بخورد و برگردد به آن حال اول که تا آخر بختيارى در - عرض مى کنم که - زحمت و ذلت باشد و خوزستانى هم همين طور.

حالا وقت اين است که همه ما هدايت کنيم مردم را.

شما دانشگاهيها هدايت کنيد رفقاى خودتان را، دانشگاهيها را هدايت کنيد به اين امر که آقا مبادا يکوقتى دست خبيثى در کار باشد که شما را وادار کند به کارى که اختلاف بينتان واقع بشود.

حکومت اسلامى و حکومتهاى مادى ...

از خداى تبارک و تعالى مى خواهم که همه ما آشنا بشويم به وظايفمان و با يک بينش واقعى اسلامى به مسائل نظر بکنيم، و از اين اشتباهاتى که گاهى مى شود احتراز کنيم و همه مان با هم مجتمع - همه با هم يکصدا - اين نهضت را نگذاريم خاموش بشود.

اين را پيش ببريم تا انشاءاللّه يک حکومت اسلامى که حکومت نمونه است.

اسلام غير ساير حکومتهاست.

همه حکومتهاى عالم - غير حکومتهاى انبيا - همه حکومتهاى عالم، خوبهايشان - آنهايى که خيلى هم مردم خوبى هستند - بيش از اين کار ندارند که اين نظام طبيعت درست انجام بگيرد، دزدى نشود - عرض مى کنم که - خرابکارى نشود، خوب شود وضع مادى.

به معنويات - حکومتها - کار ندارند.

به من چه که تو مهذبالنفس هستى يا نيستى? به من چه که تو آدم صحيحى نيستى بلکه اگر پنهانى هم دزدى بکنى که هيچ کس نفهمد! او کارى ندارد.

توى صندوقخانه شما را کارى ندارد: بيرون نيا عربده بکش، توى خانه ات هر کارى مى خواهى بکن! فرض کن در خانه فحشا هم بکند، به حاکم چه کار دارد? حاکم به اين کارها چه کار دارد? بيرون نياييد داد و قال بکنيد، نظام را به هم نزنيد.

آن خوبهايشان اينطورند.

آن بدها هم که اکثرا - يا همه - هستند، آنها هم به فکر اين هستند که خودشان چه بشوند.

توجه اسلام به همه ابعاد انسان اسلام به همه چيز کار دارد.

اسلام قبل از اينکه ازدواج بکنى، نقشه آن بچه اى که شما مى خواهيد بعد از ازدواج آن بچه را توليد کنيد، نقشه را قبل از ازدواج شما ريخته است: چه جور زنى انتخاب کن، چه جور مردى انتخاب کن، مرد چه جور بايد باشد، زن چه جور بايد باشد.

براى اين است که اين انسان مثل يک نباتى مى ماند که بايد رشد بکند، مثل يک نفر کشاورز که وقتى تخمکارى مى کند بايد زمين را ببيند چه جور زمينى است، کود را ببيند چه جور کودى است - عرض مى کنم - آب چه وقت لازم دارد کذا، انسان هم يک همچو موجودى است.

از قبل از اينکه کشت بشود، زمينش را ملاحظه مى کند که اين زمين چه جور زمينى بايد باشد، آنکه مى خواهد کشت بکند چه جور باشد.

بعد از اينکه ازدواج واقع شد، زمان تلقيح چه جور بايد باشد.

همه ابعاد را مى خواهد، انسان مى خواهد درست کند.

قرآن کتاب انسان سازى است، مى خواهد آدم درست کند.

يک آدم اگر موافق تعليم قرآن درست شود، يکوقت مى بينيد که يک مدرس(9) از کار درمى آيد که يک مدرس مثل يک گروه است، جلوى قدرت رضاشاه ، آن قدرت شيطانى مى ايستد تنها، با پيرمردى خودش مى ايستد، جلويش را مى گيرد و جلوى شوروى که مى خواستند به ايران حمله کنند، ...

مى گيرد.

اينها هم، خارجيها هم از انسان مى ترسند و لهذا دانشگاهىها را مى خواهند نگذارند از آنها انسان پيدا بشود، و مدارس ما را هم مى خواستند نگذارند.

و همه اش را مى خواستند به هم بزنند و مساجد را به هم بزنند - همه چيز را.

در راه پياده کردن اسلام راستين ما الان موظفيم که تمام قدرت خودمان، تمام توجه خودمان را به اين نهضت داشته باشيم که اين محفوظ بماند، به آخر برسد، تا يک حکومت اسلامى ، آنطورى که بايد و شايد، بتوانيم - آنطورى که بايد و شايد - تحقق پيدا بکند که يک نمونه اى در عالم باشد که ببينند دمکراسى که اينها ادعايش را مى کنند يعنى چه ، آزادى که اينها آزادى بشر و حقوق بشر و آن حقوق بشرى که اين حقوقيها ادعا مى کنند و ما دزدها و آدمکشها را وقتى که به جزاى خودشان مى رسانيم دادشان درمى آيد، و آقاى مطهرى را وقتى مى کشند يک کلمه حرف نمى زنند.

ما مى خواهيم يک اسلامى درست کنيم تا معلوم بشود حقوق بشر يعنى چه ، حق بشر چه هست، حقوق زن يعنى چه ، حقوق مرد يعنى چه ، حقوق کشاورز يعنى چه .

ما مى خواهيم يک همچو چيزى درست بشود، اگر بگذارند، اگر اين شياطينى که دستپرورده آن شياطين بزرگ هستند - اينها - بگذارند تا يک حکومتى پيدا بشود، آن وقت معلوم مى شود که براى کارگر، اسلام چه جور نظر دارد، به کارگر چه جور، به اقليتهاى مذهبى چه نظر دارد، به همه اقشار چه نظر دارد.

لکن مهلت به ما نمى دهند.

من از خداى تبارک و تعالى سلامت و سعادت همه شما را و همه اقشار ملت را خواستارم.

من ديگر خسته شدم، خواهش مى کنم بعد، ديگر بعد انشاءاللّه.

والسلام عليکم و رحمةاللّه و برکاته

1- اصل: بگرانيد.

2- ر.

ک: به پانوشت 1، پيام راديو - تلويزيونى امام در 12 فروردين (روز جمهورى اسلامى ).

3- اشاره به تاسيس بنياد مسکن و افتتاح حساب 100 امام.

4- تاليف نعمتاللّه صالحى نجفآبادى.

5- شاه .

6- سيد ابوالحسن شمسآبادى که در سال 1355 ه . ش.

ترور شد.

7- امام زمان، عجلاللّه تعالى فرجه .

8- عقبگرا، متعصب.

/ 175