سخنرانى - صحیفه امام جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 7

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

6 خرداد 1358 / 1 رجب 1399

مکان:

قم

موضوع:

کوشش در جهت ايجاد پايگاه ملى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

پرسنل شهربانى کاشان ترفندها و نيرنگهاى رضاخانى چيزهايى در دنيا اتفاق مى افتد که تاريخ را تحقق مى دهد، اين براى عبرت گرفتن ما، سرمشق بودن براى ماست.

منجمله ، اين قضيه اى که در ايران اتفاق افتاد.

پنجاه و چند سال سلطنت غاصبانه رژيم پهلوى که سرتاسرش مشحون بود از کارهايى که مخالف مسير ملت بود.

شايد اکثرش را شماها يادتان نيست، شماها جوانيد، من از اولش بودم، از آن وقتى که کودتا شد، کودتاى رضاشاه شد، تا حالا حاضر قضايا بوده ام.

کارهايشان گاهى به ظاهر خيلى فريبنده بود لکن برخلاف مسير ملت بود.

وقتى که او آمد، ابتدائا شروع کرد به اظهار ديانت و اظهار چه ، و روضه خوانى و سينه زنى.

و گاهى ماه محرم در همه تهران همه تکيه هايى که در تهران بود مى رفت مى گرديد خودش تا وقتى که سوار شد، سلطه پيدا کرد.

همين آدمى که اينطور مجلس روضه داشت، هم آنطور سينه زن، و ارتش مى آمد به سينه زنى - که من خودم دسته هاى ارتش را هم ديدم - همين آدم شروع کرد به ضد آن عمل کردن، تا قبل از اينکه قدرت پيدا بکند، خواست براى بازى دادن مردم آنطور امور را انجام داد، وقتى که قدرت پيدا کرد، درست بر ضد آن کارهايى که کرده بود شروع کرد به فعاليت، منجمله ، همين آدمى که اين دستگاه روضه را داشت همچو قدغن کرد دستگاه خطابه و وعظ و روضه و همه اينها را که در تمام ايران شايد يک مجلسى علنى نبود! اگر بود در خفا، در بعضى شهرها در خفا، و به صورتهاى مختلف و با اسمهاى مختلف.

چيزهايى که موجب نارضايتى مردم بود انجام مى داد.

مثل قضيه کشف حجاب.

کشف حجاب شما نمى دانيد آن وقت چه مصيبتى براى مردم بود.

نمى دانيد چه کرد و مامورها چه کردند با مردم و با زنها، که اسباب نارضايتى عموم مردم بود، منتها قدرت زياد شده بود، مردم هم هدايت نمى شدند با يک مثلا قدرتهايى از اين جهت نمى توانستند کارى بکنند، لکن عقده ها زياد بود.

بعد هم شروع کرد به اسم اينکه مى خواهد قدرت مرکزى را درست کند، عشاير ...

البته در عشاير يک اشخاص غير باب هم بود، لکن اينها يک پشتوانه اى براى ملت بودند، تمام اينها را از بين برد.

و آنطور فشار آورد به مردم و نارضايتى ايجاد کرد که وقتى که آن سه قدرت خارجى در جنگ عمومى اينها حمله کردند به ايران، امريکا و انگلستان و روسيه ، اينها همه با هم حمله کردند، در جايى که مخالفت با آلمان مى خواستند بکنند حمله کردند به ايران، در عين حالى که همه چيز ايران در خطر بود و مردم براى همه چيزشان نگران بودند، لکن وقتى گفتند که رضاخان را اينها برده اند مردم شادى مى کردند! اينطور رفتار کرد.

رفتار غير عقلايى ، رفتارى که براى خاطر انگلستان آن وقت انگلستان اين را آورد روى کار.

پندناپذيرى محمدرضا شاه بعد از او نوبت به پسرش رسيد که ديگر بيشتر شما همه ، همه را يادتان است، بعضى اش را هم که همه مى دانيد.

اين هم کارهايى کرد که به حسب صورت فريبنده بود، لکن کمکم هرچه پرده بالا رفت، ديدند که برخلاف مسير ملت است.

ملت با او مخالف شد، منتها در طول اين سى و چند سالى که بود، پيوسته عقده ها روى هم آمد، عقده هاى مردم روى هم آمد، و دائما نارضايتيها زياد شد، و خدمتهاى او هم به اجانب يکى بعد از ديگرى فاش شد، تا رسيد به آنجا که من شايد مکرر اين را در بعضى از صحبتهايم گفتم که نکن کارى که وقتى بروى همه مردم شادى کنند، نکن اين کارى را که همين مطلب را، که وقتى که پدر تو رفت همه شادى کردند، در عين حالى که همه در خطر بودند، تو نکن اين کار را، که وقتى رفتى همه شادى کنند(1).

حکومت اگر حکومت ملى باشد به دست ملت يک حکومتى وجود پيدا بکند، چون از خودشان است اگر يک وقتى از بين برود، همه ناراحت مى شوند اگر بخواهد از بين برود، همه پشتيباناند لکن حکومت اگر چنانچه پايه قدرتش بر دوش ملت نباشد، به اين وضع در مى آيد که آن روزى که مى گويند رفت، خيابانها آنطور شد که ديديد - من نبودم لکن نقل مى کنند - شاديها آنطور شد که ديديد.

همان که من به او تنبه دادم که نکن که اينطور بشود.

عبرت از تاريخ اين بايد مايه تنبه براى ماها بشود - فرق نمى کند - يک قدرتى که در راس است و همه مملکت تحت سيطره اش است، يا يک قدرتى که در يک استان است، يا يک قدرتى که در يک شهر است، يا يک قصبه است.

اگر چنانچه عقل داشته باشند قدرتها، بايد از اين تاريخ موجود عبرت ببرند، که وقتى حکومتى پايه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند باشد هم نمى تواند پايدارى کند.

ديديد که قدرت خودش چه بود، علاوه بر او، همه قدرتها با او موافق بودند، يعنى ما در تمام دنيا يک کسى که با او مخالف باشد حالا شايد يک نفر، مثلا يکى از دولتها، شايد آن هم اظهار مى کرد - حالا راست گفته يا نه نمى دانم - اما تمام دول بزرگ با او موافق بودند، ابرقدرتها موافق بودند، تمام دول عربى با او موافق بودند، اين خليج و اين کويت و اين، عرض مى کنم که ، دول عربى با او موافق بودند، در عين حال چون پايه قدرت بر قلوب مردم نبود، روى دوش ملت نبود، همه قدرتها دستشان را روى هم گذاشتند و قدرتهايشان را روى هم گذاشتند که نگه دارند او را - و نتوانستند - رفت! اين يک تاريخ موجود است، و بايد براى ما همه عبرت باشد.

نقش ملت در پشتيبانى از دولت شما که در شهربانى کاشان هستيد، آن هم که در شهربانى قم است، آن هم که رئيس شهربانى کل است، آن هم که رئيس ارتش کل است، آن هم که رئيس ژاندارمرى کل است، آن هم که رئيس دولت است، اينها توجه داشته باشند که آنکه مى تواند اينها را نگه دارد و حفظ کند ملت است.

ملت مى تواند اين قدرتها را حفظ کند.

اگر ملت پشتيبان اين جمعيت شد، اينها همه کارى مى توانند بکنند.

و اگر ملت يکوقتى نارضايتى پيدا کرد، اگر امروز صحبت نکنند، چند روز ديگر صدايشان درمى آيد، چند وقت ديگر صدايشان درمى آيد.

آن روزى که ملت صدايش در بيايد، ديگر نمى تواند يک قدرتى با آن مقابله بکند.

از اين جهت، بايد همه ما توجه به اين معنا داشته باشيم که آنچه ملت را راضى مى کند اين است که ببينند که شهربانى براى آنهاست، نه شهربانى ضد آنهاست.

در زمان طاغوت، مردم شهربانى را، ارتش را، ژاندارمرى را، دولت را، تا برسد به خود آن آدم، ضد خودشان مى ديدند.

اگر هم فرض کنيم يک شهربانى يا يک رئيس شهربانى بود که اين موافق با ملت بود، نمى توانست عملى بکند که مردم از او احساس کنند که اين موافق است، ولهذا خوب و بدش در نظر همه مردم بد بود، و آن پايگاهى که بايد از آن اول تا آن آخر داشته باشد، در ملت آن پايگاه را از دست داد.

وقتى بنا شد که پايگاه ملت از دست رفت، و نتوانستند هم جورى بکنند که دوباره اعاده اش بکنند، اين است که فرو مى ريزد.

پايگاه مردمى ، رمز پايدارى نظام اين الان براى شما و ما و همه قشرهاى دولت و ملت، و خصوصا قشرهايى که قواى انتظامى هستند، اين بايد يک سرمشق و يک الگو باشد که ببينيم که يک قدرت بزرگ وقتى پايگاه ملى ندارد، اين قدرت نمى تواند بايستد سرپاى خودش.

يک قدرت ولو بزرگ نباشد اگر پايگاه ملى داشته باشد، اين غلبه مى کند.

کوشش کنيد که پايگاه ملى براى خودتان درست کنيد.

اين به اين است که گمان نکنيد که شما صاحب مقام هستيد، منصب هستيد بايد به مردم فشار بياوريد.

هرچه صاحب منصب ارشد باشد بايد بيشتر خدمتگزار باشد.

مردم بفهمند که هر درجه اى که اين بالا مى رود با مردم متواضعتر مى شود.

اگر يک همچو کارى شد و يک چنين توجهى به مسائل شد و يک همچو عبرتى از تاريخ براى ما شد، هر قوه اى پايگاه ملى پيدا مى کند، و پايگاه ملى حافظ اوست، حفظ مى کند او را.

شهربانى هر شهرى اگر چنانچه در خدمت مردم باشد، اينطور نباشد که مردم وقتى اسم کلانترى را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتى بخواهند بروند طرف کلانترى مثل اينکه طرف حبس دارند مى روند يا طرف کشتارگاه مى روند! خيال کنند دارند طرف منزلشان مى روند، يا طرف جايى مى روند که عدالت توى آن هست، جايى مى روند که ظلم در آن نيست، جايى مى روند که با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر اينطور شد، دلهاى مردم متوجه مى شود.

مردم زود راضى مى شوند، مردم نفوسشان اينطور است که زود راضى مى شوند.

يک نوازش از يک نفر صاحبمنصب براى مردم کافى است که تا مدتها اينها دلشان راضى باشد از او.

حکومت بر دلها، تنها راه اقتدار دولتها کارى بکنيد که دل مردم را به دست بياوريد.

پايگاه پيدا کنيد در بين مردم.

وقتى پايگاه پيدا کرديد، خدا از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دست شما باقى مى ماند، و مردم هم پشتيبان شمايند، اگر يک کسى بيايد بخواهد به شما يک تعدى بکند، ملت به او حمله مى کند.

به خلاف اينکه اگر مردم ديدند که اينها با آنها نيستند، اينها دشمن آنها هستند، اگر يک کسى بيايد، يک دزدى بيايد بخواهد به شما حمله کند، آنها کمکش هم مى کنند.

اين يک مطلبى است که الان ما از اين تاريخ موجودى که بر ما گذشت بايد عبرت بگيريم، و بدانيم که اگر پايگاه داشت اين مرد بين مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود براى ارضاى مردم، هرگز اين قدرت به هم نمى خورد، هرگز مخالفت با او نمى شد، لکن معالاسف همه قدرتش را روى هم گذاشت بر ضد مردم.

به طورى که اگر مى رفت به زيارت حضرت رضا، هر که مى شنيد مى گفت که دارد حقه بازى مى کند! اگر قرآن طبع مى کرد و بين مردم منتشر مى کرد، دست هرکس مى آمد مى گفت که اين مثل قرآن معاويه است! اين براى اين است که عمل نشان نداد به مردم، يک عملى که با آن عمل بتواند پايه براى خودش درست بکند.

او آن قدرت بالا بود، فرق نمى کند، شما هم که در کاشان هستيد و در آنجا يک اداره اى داريد همين معنا در آنجا هم جارى است، آن براى همه ملت بود، شما براى ملت کاشان هستيد، قم هم براى قم هست، تهران هم براى تهران هست.

اين يک مسئله کلى است براى همه ما که فکر اين باشيم - که براى ملتمان - بفهمد ملت که ما خدمتگزار ملت هستيم، ملت ادراک کند که ما خير او را مى خواهيم، وقتى آن را ادراک کرد که ما همه خير ملت را مى خواهيم، ملت هم پشتيبان ماست.

انشاءاللّه خدا همه شما را حفظ کند.

همه موفق باشيد و همه خدمتگزار باشيد و در اين خدمتگزارى بدانيد که هم رضاى خدا را تحصيل کرديد، و هم رضاى ملت - که رضاى خداست -

/ 175