سلام اى برتر از ايّوب صبرت
سلام اى در صبورى بى قرينه
تويى فرمانده گردان هستى
ملك، انسان، فرشته پاى بستت
همه هُشيارها مست و تو ساقى
تو را، زهرا به دامان پرورانده
خدا چون كرد خوبان را گزينش
تو شمعى وجهان پروانه تست
تو خورشيد زمين و آسمانى
تو زهرا و على را نور عينى
فلك بر خاك پايت سرنهاده
تو با يك صلح صدها جنگ كردى
ز صلحت مُشت دشمن باز گرديد
قيام كربلا مديونِ صلحت
تو پايان داده اى جنگ جمل را
تو روح روزه معناى نمازى
تو هستى سبز پوش آل احمد
تو در هر حال باشى با خدايى
مزارت سجده گاه آفتاب است
از اين غم بر دل هر شيعه داغ است
جهانى سوزد از داغ غم تو
تو را در خانه ات بى يار كشتند
به سوى «ايزدى» جانا نظر كن
كز آن اشعار آتش برفروزد
كز آن اشعار آتش برفروزد