بــر يــار آمـدم مـن بـه حــريم كــبريايـي
بـه امـيد رحـمت او شـدم از ديـــار
راهــي
بـه خـداي كعبه گفتم كه ببخش بـنده ات
را
مـنم آن نيازمندي كـه بـه درگـهت
رسـيدم
بـه شـنيدم از عـراقي كـه ز راه بـي
ريـايي
«به طواف كعبه رفتم بـه حـرم رهم
نـدادند
بـه قـمار خـانـه رفـتم هـمه پـاكـباز
ديــدم
تو «جناني» با چه رويي به حرم قدم
نهادي
تو «جناني» با چه رويي به حرم قدم
نهادي