محدث قمي ـ رضوان اللّه عليه ـ در سفينه، باب «حطم» روايتي نقل مي كند مبني بر اينكه مراد از «حطيم» فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه است. بنابراين ملتزم نيز همين محدوده است و مقام ابراهيم كه مقام حطيم است، قهراً روبروي ملتزم هم خواهد بود. و سرّ نامگذاري اين مكان به حطيم، اين است كه حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ آنجا را آغل گوسفندان خود قرار داده بود و براي تغذيه آنها كاه و علوفه را حطيم (خُرد) مي كرد (و بدين جهت علوفه را حطيم و كاه را حطام مي گويند; زيرا محطوم، خرد شده و شكسته است.) و آن حضرت در اين مكان نماز مي خواندند و اعمال عبادي و نيايش و مناجات داشتند. از اين رو بهترين جاي اطراف بيت همان حطيم است و بدين جهت است كه در روايات وارد شده، اگر كسي ساليان متمادي شب و روزش را در آنجا به عبادت بپردازد ولي ولايت اهل بيت ـ ع ـ را نداشته باشد، عبادت او مقبول نيست.
محدث قمي نظير اين مضمون ـ كه حطيم به فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه اطلاق مي شود ـ را در سفينه باب «حجر» نيز نقل كرده است.
وي مي گويد: «معنا و مكان حجراسود مشخص است و حد فاصل ميان حجراسود و درِ كعبه را حطيم مي گويند».
سپس اضافه مي كند: گروهي هنگام استلام حجر مي گفتند:
«اني اقبّلك و اعلم انك لاتضرّ ولاتنفع»; «تو را مي بوسم و مي دانم سود و زياني نداري». ولي وابستگان به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در جوابشان مي گفتند: «واللّه انّه ليضرّو ينفع»; يعني اين سنگ عادي نيست، ضرر و نفع دارد; زيرا به سود عده اي شهادت مي دهد و از عده ديگري شكايت مي كند. البته گرچه مسأله شفاعت و شكايت در اين جمله نيست، ولي نفع و ضرر ناظر به همين معناست».
مرحوم طريحي در مجمع البحرين ذيل لغت «حطم» مي گويد: «تكرّر ذكره في الأحاديث»; يعني در روايات نام حطيم زياد آمده است. آنگاه به عنوان لغوي كلمه «حطيم» پرداخته و آن را معنا مي كند كه: حطيم به فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه گفته مي شود و با فضيلت ترين مكان در اطراف بيت، همين جا است. سپس مكان هاي ديگر اطراف بيت را به ترتيب فضيلت و ارزش آنها، ذكر مي كند.
نظريه اهل لغت و بعضي از اهل حديث درباره «حطيم» ذكر شد ولي سيدنا الاستاذ ـ قده ـ مي فرمايد: «حطيم همان ديوار قوسي مقابل ناودان طلاست».
در بعضي از كتب لغت و جغرافيا، حطيم را چنين معنا كرده اند; نظير آنچه در «التهذيب» وارد شده است. گروهي هر دو معنا را جمع كرده اند; نظير آنچه در «لسان العرب» ذكر شده است: «مراد از حطيم فاصله بين ركن ـ حجراسود و درِ كعبه است و گفته شده: مراد از حطيم همان حجر اسماعيل است.
و در وجه تسميه آن به حطيم، چند جهت ذكر مي كند از جمله:
1 ـ انّه ترك من البيت فصار محطوماً; يعني از بيت جدا و شكسته شده است.
2 ـ اعراب جاهلي به هنگام طواف لباس هاي كهنه خود را در آن مكان مي انداختند و به تدريج محطوم و فرسوده مي شد.
حاصل اين كه: آنچه بعضي از اهل لغت نقل مي كنند، سند روايي ندارد. البته اگر روايتي باشد كه حطيم را به فاصله ميان ركن و درِ كعبه معنا كند و ديگري را هم نفي كند، ثابت مي شود كه مراد از حطيم خصوص همان فاصله است وگرنه ممكن است هر دو معنا صحيح باشد.