نقشه اشغال مدينه منوره و تأمين امنيت راه هند، صرفاً يك انديشه يا تمايل افسار گسيخته نبود كه با تصورات صليبى بازى كند، بلكه به اجرا درآمد و در خلال يك دوره سنجش در سال 1513م يعنى فقط صد سال پس از بازگشت «وارتيما» به ليشبونه، امير پرتغال «الفونسودى البوكرك» براى حل آن مشكل، با ضربتى قاطع اقدام كرد و على رغم سستى در هجوم به عدن براى جلو رفتن به سوى درياى سرخ سفر دريايى آغاز كرد. فكر او با انديشه هاى جهنمى آميخته شده بود.
نقشه اش اين بود كه در كنار جنگجويان، مدينه منوره را اشغال كند و بر تابوت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) تسلط يابد و فديه آن را كنيسه بيت المقدس اعلام كند و در آن جا سدى مى سازد تا راه جريان نيل را به سوى شهرهاى حبشه مسيحى تغيير دهد.
همين طور با ضربتى كارى به زودى براى جلب ثروت و تمكن مالى براى حبشه و تهيدست كردن مصر مسلمان وارد عمل شود اما اخيراً حقيقت روشن شده كه اين فرد ماجراجو نتوانسته است در درياى سرخ غير از برانگيختن برخى از ناله ها و فريادها ونوشتن بعضى از تحقيق ها كارى كند. با اينكه بار ديگر در سفر بازگشت به عدن تهاجمى را انجام داده است، در همان وقتى كه اين امير به اعمال حماقت آميزش اقدام مى كرد، او وهمراهانش هنگامى كه كشتى اش به كناره هاى مگاديشو رسيد به اسارات درآمدند و از هما جا او را به عنوان هديه اى براى حاكم عدن فرستادند. وى در آن جا تا سال 1516 م زندانى شد، همان زمان كه شورشى محلى در آنجا پيش آمد و آن حاكم كه مدتى طولانى او را به زندان افكنده بود، سرنگون شد، حاكم جديد تمايل به اداى فريضه حج كرد. پس «داكوردا» پس از اعلان اسلامش توانست با حاكم براى حج همراه شود و در مدينه منوره به يك بيمارى از نوع مسيحى دچار شده و براساس داستان، پس با صداى بلند آرزوها و روياهايش را اعلان كرد كه دوست داشت مسجد بزرگ رو به رويش را به كليسايى مسيحى تبديل كند; چنانكه دركنسيه سيده مريم در ليشبونه صورت گرفت و در مقابل اين تغيير و تصرف بى باكانه حاجيان او را آزاد گذاشتند و وسايل و پول نقد به او دادند، تا به كاروانى كه به دمشق مى رفت ملحق شود و كاروانى كه چند روز پيش مدينه را ترك كرده بود.
آن كاروان در صحراى بى آب و علف راهش را گم كرد، ولى كاروان رهگذرى او را از مرگ حتمى نجات داد و به سوى بصره ره نمود، سپس در طول خليج فارس به سوى «هرمز» يكى از مراكز پرتغالى ها حركت كرد. او نخستين جهانگرد اروپايى بود كه از صحراهاى بى آب و علف و پس از آن با كشتى ديگرى به پرتغال بازگشت و در سال 1520م به آنجا رسيد، اما خيلى زود به ديرى از ديرهاى آنجا ملحق شد.
قرن شانزدهم كه رنگ پرتغالى به خود گرفت، گواه كوشش هاى ديگرى بود در اين زمينه پس در تموز (يوليو) 1565م يك برده پرتغالى ناآشنا براى انجام حج به مكه مكرمه رفت و على رغم اختصار و كوتاهى آن چه درسفرنامه اش آمده، توصيف دقيقى ارائه كرد. آنچه اين بوده «السنيور ديلافيدا» در سال هاى اخير نوشت، در حاشيه يك كتاب عربى موجود در كتابخانه واتيكان، به شماره 217 كشف شد، اين پرتغالى در آخرين روز حزيران، از رابغ به سوى مكه حركت كرد. او مى گويد: مردم از اينجا برهنه به سوى مكه مى روند، اشاره اش طبيعتاً به پوشش احرام است.
در همان زمان، يك مردم آلمانى نيز كه «هانس وايلد» ناميده مى شد، براى زيارت حج به مكه رفت. ترك ها او را در مجارستان آن روز به اسارت گرفتند و به مكه آوردند. او تا سال 1611م به آلمان بازگردانده شد. در سال هاى اندكى
پس از آن، جوانى بندقى كه «ماركو دى لومباردو» ناميده مى شد اسير گشت.
او از درياى سفيد به همراه عمومى كاپيتانش عبور مى كرد. پس از مصر به همراه ابن سيده به مكه فرستاده شد و او پس از چند سال چيزهاى جالبى از سفرش را منتشر ساخت، مبشر «يوجين روجر» در آنچه در نهايت باقى ماند، به استثناى دولت پرتغال، تحقيقا در دوره هاى بعدى به ويژه در قرون سه گانه متأخر، شاهد تغييرات عميقى به نفع دولت هاى غربى بوده است. برخلاف پرتغال در عبور جهانگردان منتسب به هر يك از كشورهاى بريتانيا، هلند، اطريش و سوئد و... فوايدى بوده است و هر يك از آنان موظف به انجام مأموريت ويژه مشخصى بوده اند و تنها چيزى كه تغيير نكرده، همان تصوير شرقى زشت، در مخيله غربى ها بوده، كه در تعمق آن هر چه بيشتر كوشيده است.
جهانگردان غربى كه پى در پى در زمان هاى بعدى به سوى منطقه اسلامى آمدند تعداد فراوانى بوده اند و اين امر محور بحث آينده است.