خيرات و شرورْ دو صف جداگانه و مستقل از يكديگر را تشكيل نمى دهند، بلكه شرور لوازم و اوصاف لاينفكّ خيرات مى باشند. ريشه شرورى كه خود از سنخ نيستى مى باشند عدم قابليّت قابل هاست و به محض قابليّت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجب الوجود، حتمى و لايتخلّف است; امّا ريشه شرورى كه از سنخ نيستى نيستند، لاينفك بودن و جدايى ناپذيرى آن ها از خيرات است.
هيچ شرّى، شرّ محض نيست; عدم ها و نيستى ها به نوبه خود مقدّمه هستى ها و خيرات و كمالات اند; شرور به نوبه خود مقدّمه و پلّه تكامل اند. اين است كه گفته مى شود در هر شرّى خيرى نهفته ودر هر نيستى، هستى اى پنهان است.
جهان هستى به حكم اينكه بر طبق نظام علّى و معلولى جريان دارد و آن
نظام ـ چنانكه گفته شد ـ كلّى است، بر اساس قوانين و سنن جريان مى يابد. قرآن كريم به صراحت اين مطلب را تأييد مى كند.
جهان همچنانكه از يك نظام كلّى لايتخلّف برخوردار است، در ذات خود يك واحد تجزيه ناپذير است; يعنى مجموع خلقت، يك واحد انداموار را تشكيل مى دهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرات و هستى ها تفكيك ناپذيرند، مجموعه اجزاى جهان نيز به حكم اينكه يك واحد است و يك «جلوه» است، از يكديگر جدايى ناپذيرند.