افصح المتكلّمين سعدى شيرازى متوفّى (691 يا 694) از بزرگان و نوابغ شعر و ادب ايران، معلّم اخلاق و جامعه شناس است كه سالها در سفرگذرانده و سير آفاق و انفس كرده و تجربه ها آموخته است.
سعدى در آثار خود به مناسبتهاى تربيتى به حجّ توجّه كرده و در قالب داستانهاى جالب توجّه نظريات خود را در ارتباط با حج و زيارت كعبه بيان كرده است. در بعضى از اين اظهارات تا حدودى ديد عرفانى سعدى نمايان است.
خواجه شمس الدّين صاحبديوان از سعدى مى پرسد حاجى بهتر است يا غير حاجى؟ مى گويد... يا للعجب پياده عاج چون عرصه شطرنج بسر برد فرزين مى شود يعنى به از آن مى شود كه بود. و پياده حاج، باديه مى پيمايد و بدتر از آن مى شود كه بود.
اگر از ديد جامعه شناسى ادبى به سخن سعدى بنگريم و سخنان او را در ارتباط با حج از اين بعد بررسى كنيم فاجعه بزرگى را لمس مى كنيم كه متأسفّانه در هميشه تاريخ وجود داشته و دارد. فلسفه عميق حج از ميان رفته و تنها تغيير نام به «حاجى» و ديگر مزاياى مادى و سياحتى مدّ نظر است.
بسيارى به دروغ خود را حاجى معرّفى مى كنند و مى خواهند از اين راه مورد توجّه و احترام قرار گيرند و حج و زيارت خانه خدا را دامى براى فريب مردم و سودجويى خود قرار دهند، سعدى در اين زمينه حكايتى نقل كرده كه: «شيّادى گيسوان بافت كه من علويم و با قافله حجاز به شهر درآمد كه از حج همى آييم... يكى از ندماى حضرت پادشاه كه در آن سال از سفر دريا آمده بود گفت من او را عيد اضحى دربصره ديدم حاجى چگونه باشد...
با وجود اين حجّ درويشان در نظر سعدى حال و هواى ديگرى دارد. او درويشى را مى بيند كه سر بر آستان كعبه مى مالد و پيوسته مى گويد: يا غفور و يا رحيم. تو دانى كه از ظلوم جهول چه آيد. ما وقع را در اين دو بيت بيان كرده است:
سعدى خود به بيان ماجراى سفر حج خويش مى پردازد و از ناامنى راهها سخن مى گويد كه: «شبى در بيابان مكّه از بى خوابى پاى رفتنم نماند، سربنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار... گفت اى برادر حرم در پيش است و حرامى در پس، اگر رفتى بردى و اگر خفتى مردى.
او وقتى مى خواهد در باب تربيت، اثر همنشينى را بيان كند، چه زيبا عظمت كعبه را در اين دو بيت بيان مى كند:
احسان به همنوع يكى از صفات پسنديده انسانى است، سعدى براى نشان دادن اهميّت و ارزش احسان آن را نه تنها با حجّ بيت الله برابر كه برتر دانسته است.
ناگهان از عالم غيب آوازى مى شنود كه:
اين معلّم اخلاق در فلسفه حج گفته: حاجى بايد به گونه اى باشد كه به پاكى طفل نوزاد، وقتى قربانى مى كند، نفس حيوانى و امّاره خود را قربان كرده باشد. آنگاه كه سنگ بر شيطان مى زند آلودگيهاى درونى و تمايلات شيطانى خويش را نيز از خودبراند و خويشتن را از عيوب پاك گرداند، چون به ملاقات خدا رفته و بر سر سفره كرم پيامبر اكرم نشسته، كرم و مروّتى خداگونه و پيامبر وار داشته باشد:
حاجى آن زمان كه لبيّك گويان به سوى كعبه مى رود به دعوت خداى خود پاسخ مى دهد، با خدا سخن مى گويد سعدى اين اهميّت تخاطب را در نظر دارد و در مناجات خود به لبيك حاجيان سوگند مى دهد.
راه رسيدن به كعبه حقيقى راه خاصى است، سعدى به مناسبت رفتار زاهدى متظاهر كه در حضور پادشاه غذاى كمترى مى خورد و در نماز بيش از حد معمول خود مشغول مى شود مى گويد:
و سرانجام سخن را با اين بيت سعدى كه رضايت خود را در رضايت پروردگار مى داند و رضايت را به كعبه مانند كرده است پايان مى دهيم: