حقوق و وظایف انسان از منظر امام سجاد (ع)

حسن بن علی ابن شعبه ،احمد جنتی

نسخه متنی -صفحه : 9/ 8
نمايش فراداده

حق مشاور

40. حق مشاور اين است كه اگر ديدگاهى جز ديدگاه تو عرضه كرد، متّهمش نكنى، كه ديدگاهها گوناگون است و تو در به‏كار بستن ديدگاه ناموافق او آزادى و چنانچه شايسته‏ى مشورتش مى‏دانى، نبايد بر او تهمت روا دارى، بلكه بايد براى اظهارنظر و پذيرش مشورت او را سپاس گويى. اگر رأى موافق داد، بايد خدا را شكر بگويى و از برادرت با تشكر بپذيرى و آماده و گوش به زنگ باشى كه اگر روزى با تو مشورت كرد جبران كنى ـ لاقوة الاّ باللّه.

حق اندرزجو

41. حق آنكه از تو پند مى‏خواهد اين است كه او را به راه صحيحى كه مى‏دانى خواهد پذيرفت، رهنمايى كنى و سخن را نرم و فراخور درك او بگويى؛ زيرا هر عقلى توان ردّ و قبول هر سخنى را ندارد، و بايد با مهربانى رفتار كنى ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق اندرزگو

42. حق اندرزگو اين است كه در برابرش نرم باشى و دل به او دهى و گوش به او سپارى و سخنش را نيك بكاوى، اگر درست بود و سازوار، خدا را شكر گويى و بپذيرى و قدردانى كنى، و اگر آن را نادرست يافتى، متّهمش نسازى و بدانى كه او در خيرخواهى كوتاهى نكرده؛ بلكه ديدگاهش اشتباه است؛ مگر اين‏كه سزاوار تهمتش بدانى، كه در اين صورت هرگز نبايد به او اعتنا كنى ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق سال‏خورده

43. حق سال‏خورده اين است كه حرمت پيرى‏اش را پاس بدارى و اگر پيشينه‏ى فضيلت در اسلام دارد، او را بزرگ و مقدم بدارى. در اختلافات با او نستيزى و در راه بر وى پيشى نگيرى و پيشاپيش او نروى. او را نادان نشمارى و اگر سبك‏سرى كرد، بردبارى كنى و به مقتضاى پيشينه‏ى مسلمانى و سالمندى او را گرامى دارى؛ زيرا حق سنّ و سال بسان حق اسلام است ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق خردسال

44. حق خردسال اين است كه با وى از در مهر درآيى و در تعليم و تربيتش بكوشى و از لغزشهايش بگذرى و پرده‏پوشى كنى و با او بسازى و ياورش باشى و بزه‏هاى كودكانه‏اش را ناديده انگارى كه اين خود سبب بازگشت اوست. بايد با كودك مدارا كرد و با او درنيفتاد، اين روش براى رشد و هدايت او مناسب‏تر است.

حق سائل

45. حق دريوزه اين است كه اگر مى‏دانى كه راست مى‏گويد و مى‏توانى، حاجتش را برآورى و براى رهايى از آنچه در آن گرفتار شده است دعا كنى و در راه رسيدن به خواسته‏اش ياريش كنى. اگر در راست‏گويى او شك دارى بايد مواظب باشى كه مبادا اين بى‏اعتمادى وسوسه‏ى شيطان باشد كه مى‏خواهد از اين راه تو را بى‏نصيبت سازد و نگذارد به پروردگارت تقرّب بجويى. اگر نخواستى به او چيزى بدهى، پرده‏ى آبرويش را مدرى و با زبان خوش او را بازگردانى، و اگر بتوانى بر نفست چيره شوى و با وجود اين وسوسه‏اى كه به دلت راه يافته است حاجتش را برآورى، كارى پسنديده است.