در طى سلسله مقالاتى كه به عنوان آزادى تفكر داشتيم 3 معلوم شد كه دراسلام آزادى تفكر وانديشيدن نه تنهاارزشمند به حساب آمده بلكه اسلام مسلمانان را موظف نموده است در حد توان خود از تفكر غفلت نورزند. روشن شد كه تفكر قلمرو خاصى ندارد و آفاق وانفس و جميع مسائل اسلامى را اعم ازاصول و فروع شامل مى شود نهايت اين كه چون تفكر نوعى فعاليت و عمل است نياز به به ابزارى مناسب دارد كه از بديهى ترين آنها داشتن معلومات لازم و متناسب با آن موضوعى است كه شخص درباره آن به تفكر وانديشه مى پردازد و در سايه آن است كه بشر به حد رشد و بلوغ اجتماعى لازم مى رسد. بدون ترديد ارزش دادن به تفكر و تشويق به آن بدون پذيرش لوازم آن امرى نامعقول است .از بديهى ترين لوازم تفكرايجاد محيطى آزاد براى ارائه تفكراست ازاين روى آزادى بيان متمم آزادى تفكر به شماراست .
دومين مطلبى كه در مقالات گذشته مورد بحث قرار گرفت 4 محكوميت استفاده از چماق تكفير در برخورد باانديشه هاست . معلوم شد كه اسلام استفاده از حربه تكفير را در برخورد باانديشه ها ناصحيح مى داند و طالب محيطى سالم و جوى آرام و به دوراز غوغا براى باروى انديشه هاست .
در مباحث مرزاسلام و كفر نيز براين مساله تاكيد شد كه : براى ورود در جرگه مسلمانان اظهار شهادتين كافى است ولى براى خروج از دين و حكم به اين كه فلان فرد خارج از حوزه دين است حد و مرزى هاى دقيق وجود دارد 5 .ازاين روى افراد مسلمانان باامنيت بيشترى مى توانند به اظهار و آراى خويش بپردازند.
افزون براصول ياد شده در نصوص دينى وظايف و دستوراتى براى مسلمانان مقرر گرديده است كه انجام هر كدام از آنها مستلزم وجود آزادى بيان براى پيروان دين است و بدون آزادى بيان در متن دين بويژه در قلمرو مسائلى سياسى واجتماعى انجام چنين وظايفى امكان پذير نيست از جمله :
جايگاه امر به معروف و نهى از منكر بر كسى پوشيده نست . آيات متعدد قرآن واحاديث فراوان ازائمه معصومين[ ع] نشانگر عظمت واهميت اين فريضه مهمم دينى است . اسلام
براساس اين دستور مسلمانان را موظف نموده كه با تشخيص [معروف] و[ منكر] وظيفه دارند كه در راه گسترش معروف و زدودن منكر از پيكر جامعه با هر وسيله ممكن تلاش نمايند بدين وسيله از فساد مسلمانان وانحراف جامعه و نظام اسلامى جلوگيرى كنند و سلامت نظام اسلامى راازانحرافات داخلى و خارجى تضمين نمايند.انجام اين وظيفه را مراتبى است كه زبان و قلم (بيان )از جمله مهمترين آنهااست .
فمنهم المنكر بيده ولسانه و قلبه فذلك المستكمل لخصال اخير . 6
كسانى كه منكر را به دست و زبان و دل انكار مى كنند اينان تمام خصال نيك را در خويش جمع نموده اند.
بنابراين وجود چنين دستور مهممى در پيكره دين مبتنى بر آن است كه اسلام آزادى بيان وابراز عقيده را به عنوان اصل مسلم پذيرفته باشد و به پيروان خوداجازه ابراز عقيده در برابرانحرافات فردى و اجتماعى داده باشد تااين كه زمينه مساعد براى اجراى اين واجب فراهم گردد نهى از منكر بى معنا و به دوراز واقعيت خارجى خواهد بود.
مساله تشويق به مشورت ريشه در قرآن و سنت و سفارشات ائمه[ ع] دارد كه انسانها را همواره در راستاى حل معضلات و مشكلات و رهيابى به نظرات صائب به مشورت راهنمائى كرده اند.
... من شاورالرجال شاركهم فى عقولهم. 7
دراهميت مشورت و نظرخواهى از ديگران همين بس كه خداوند به پيامبر[ص] بااين كه عقل كامل بوده و با وحى الهى ارتباط دارد فرمان مى دهد كه بااهل نظر مشورت كند.
براساس اين دستورالهى پيامبر[ص] با ياران خود در موارد متعدد مانند: جنگ بدر احد خندق و... به راى زنى و مشورت مى پرداخت و به آنان اجازه اظهار نظر وانتقاد مى داد و گاهى از راى خويش به خاطراحترام به راى و نظراكثريت صرف نظر مى كرد.
از تشويق و ترغيبهايى كه در آيات و روايات نسبت به شور و مشورت و استفاده از آرا و نظرات ديگران شده است به روشنى معلوم مى گردد كه اسلام طالب محيط و جامعه اى است كه انسانها بتوانند در آن آزادانه به اظهار راى و عقيده خود درامر جامعه و يكديگر بپردازند تا در پرتو تضارب آراى موافق و مخالف گزينش بهترين راى و نظر ميسر گردد و گرنه حق اظهار عقيده و نظر در موضوع مورد مشورت و تشويق و ترغيب به آن بى مورد خواهد بود.
خيرخواهى كه در متون دينى از آن به (نصح) تعبير شده است پايه واساس آن حديث معروف پيامبر (ص) :
كلكم راع و كلكم مسول عن رعيته ، است كه مسلمانان را موظف مى نمايد تا نسبت به احاد مسلمانان بويژه پيشوايان دين خيرخواه و نيك انديش باشند و آنان رااز طريق ارائه نظرات وانديشه هاى خيرخواهانه واصلاحى يارى رسانند و با انتقاد سازنده كه نشات گرفته از تعهد اسلامى باشد آنان را از فرو افتادن در مسيرانحرافها باز دارند. اين مساله درباره شخص اول تصميم گيرنده در نظام اسلامى (رهبر) تاكيد بيشترى دارد تا جايى كه در كتب روايى محدثين بزرگوار بابى را به عنوان [ ما امر النبى(ص) بالنصيحه لائمه المسلمين] 7 اختصاص داده اند.
على (ع) آن رااز حقوق پيشوايان دين بر رعيت برشمرده است :
واما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه والنصيحه فى المشهد والمغيب 9 .
حق من بر شما (رعيت ) وفاى به بيعت و نصيحت و خيرخواهى در حضور و غياب من است .
و در راستاى هر چه بهترانجام گرفتن اين وظيفه مهم به مسلمانان يادآور مى شود كه :
[با من آن طور كه با جباران سخن مى گوئيد سخن مگوييد و چنانچه از روى ترس از گفتن حق در برابر مردمان متكبر خوددارى مى كنيد با من از گفتن حق خوددارى نكنيد و با من با ظاهرسازى برخورد نكنيد و درباره ام گمان بى جا نبريد كه گفتن حق بر من سنگين باشد و يا بخواهيد مرا به بزرگى تعظيم كنيد چرا كه كسى كه حق و يا پيشنهاد و عدل بر او سنگين باشد عمل بدان براو سنگين تراست پس از سخن به حق و يا مشورت در عدل با من دريغ نورزيد]. 10
11. مرحوم نائينى (ره) در كتاب تنبيه الامه بااشاره به اين حديث شريف مى فرمايد:
چه قدر سزاواراست ما مدعيان مقام والاى تشيع اندكى در سراپاى اين كلام مبارك تامل كنيم واز روى واقع و حقيقت رسى والغاى اغراض نفسيه اين مطلب را بفهميم كه دراين درجه اهتمام حضرتش در رفع ابهت و هيبت مقام خلافت از قلوب است و تكميل اعلى درجات آزادى آنان و ترغيب و تحريص شان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والى بر رعيت و يا حقوق رعيت بر والى شمردن آنان و همچنين [ اشيروا على اصحابى] فرموده هاى اشرف كائنات[ ص] بر طبق امرالهى براى چه مطلب بود