شب از نيمه گذشته بود. مسجدالحرام غرِ در نور و روشنايى بود. حاجيان بر گرد خانه خدا، طواف مى كردند. در طبقه دوم نيز عده اى به نماز و برخى به راز و نياز و جمعى به تلاوت قرآن پرداخته بودند. همانطور كه به نرده ها تكيه داده بودم و به معبه مى نگريستم، از پشت سر صداى همهمه و گفتگويى شنيدم. به عقب برگشتم در كنار ستونى، سيد نورانى با محاسنى سفيد بر روى زمين نشسته بود و در مقابل او جوانى از دانشجويان دانشگاه ام القرى. در اطاف آنها زائرانى از كشورهاى مصره، مالزى، سوريه، و چند جوان ايرانى هم ديده مى شدند. خود را به آنها رسانده تا در حلقه جلسه آنها در آييم. هر دو به مناظره و مجادله مشغول بودند.جوان سعودى كه وهابى بود، شبهات و اتهاماتى را كه از استادان دانشگاه خود شنيده بود يكى پس از ديگرى بر آن سيد نثار كرد. سيد سكوت كرده بود و به سنگفرش مسجد، چشم دوخته بود.
وهابى: شما را فضيان به شفاعت، توسل، دعا، نذر، و استغاثه از انبياء و اولياء، اعتقاد داريد كه با توحيد در عبادت منافى است و معتقد به اين امر مشترك است و خون و مال او حلال است و از عداد مسلمانان خارج است.1شفاعت و طلب حاجت از غير خدا شرك و بدعت است، «فلا تدعوا مع الله احدا». اصلأ شرك مشركين بخاطر شفاعت خواستن از بته9ا بود «و يعبدون من دون الله ما لا يضرّهم و لا ينفعهم و يتولول هولاء شفعاؤ نا عندالله» به هر حال، آيات زيادى در قرآن تصريح دارد كه شفاعت مختص خداست «قل الله الشفاعه جميعأ»...
شيعى: اى جوان عزيز، اگر مى خواهى حقيقت را در يابى بايد مهلت دهى وگرنه صِرف بيانِ ايرادات و شبهات، مشكلى را حل نمى كند.
گويا شما در معناى شفاعت و استدلال به آيه شفاعت در قرآن، دچار لغزش و اشتباه شده ايد، براى روشن شدن معانى صحيح شفاعت بهتر است معانى لغوى و اصلاحى آن را بدانيم آنگاه يكى يكى، شبهات را مطرح كنيم تا به جوابى منطقى برسيم و انشاء الله كدورتها و سوء تفاهمات بر طرف شود. معناى لغوى شفاعت از ماده شَفَعَ و در مقابل كلمه (وتر- تك) مى باشد به معناى «جفت شدن» با چيزى است و اصلاحأ به معناى واسطه شدن براى دفع ضرر از كسى يا رساندن منفعتى به اوست، در حقيقت شخصى كه متوصل به شفيع مى شود، نيروى خودش به تنهايى براى رسيدن به هدف كافى نيست لذا نيروى خود را با نيروى شفيع گره مى زند تا آن را دو چندان كرده، به مقصود نايل آيد.
در شفاعت: سه طرف بايستى وجود داشته باشد: الف: شفاعت كننده ب: شفاعت شونده ج: شفاعت پذير. در اصطلاح شرعى، شفاعت در آنجا مطرح مى شود كه شخصى در نزد خداوند براى ديگرى طلب مغفرت و آمرزش كند و بخواهد عقابى كه در اثر گناه متوجه شخص گناه كار شده از او برداشته و يا تخفيف يابد.
شفاعت به اين معنا از مسلمات دين اسلام است و در اين زمينه علاوه بر آيات متعدد روايات فراوانى نيز از طريق شيعه و جماعت از رسول اكرم(ص)نقل شده است.
ماده شفاعت با صيغه هاى مختلف در قرآن كريم بيش از 30 بار ذكر شده البته اين آيات در مجموع به چند طايفه تقسيم مى گردند:
طايفه اول: نفى شفاعت، در يك آيه آمده « يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل ان يأتى يوم لا بيع فيه و لا خلّه و لاشفاعه و الكافرون و هم الظالمون» (بقره/254). البته آيه بعدى به وجود شفاعت در نزد خداوند تصريح مى كند و مشروط به اذن او مى داند «من الذى يشفع عنده الاّ بأذنه» (بقره/ 255). و از طرفى ظاهر آيه، نفى شفاعت در حق كفار است چون در ذيل آيه آمده «و الكافرون هم الظالمون».
طايفه دوم: بطلان عقيده يهود در شفاعت، آياتى مه به يهوديان خطاب شده كه اعتقادشان به شفاعت انبياء و نياكان خويش است و گمان مى كند به مجرد انتساب و خويشاوندى، آنان را از عذاى الهى نجات مى دهند.
«يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين* واتقوا يومأ لاتجزى نفس عن نفس شيئأ و لا يقبل منها شفاعه و لايؤخذ منها عدل و هم لا ينصرون» (بقره/ 47 و48)
وحدت سياِ در آيه، اقتضا مى كند كه مراد از نفى شفاعت آن شفاعت باطلى است كه يهود بدان معتقد بود و اين ريطى به شفاعت مأذون و محدود ندارد.
طايفه سوم: نفى شمول شفاعت براى كافران، آياتى كه وجود شفيع را در قيامت براى كفار نقى مى كند.«اذنسيوّيكم برب العالمين*و ما اضلّناالا المجرمون*فمالنا من شافعين * و لا صديق حميم» (شعراء/ 98و101) و همچنين اين آيه «و كنا نكذب بيوم الدين *حتى اتانا اليقين * فماتنفعهم شفاعه الشافعين»(مدثر/ 46و48)
طايفه چهارم: نفى صلاحيت بتها براى شفاعت، عرب جاهلى، بتها را پرستش مى كردند و به اين اعتقاد كه شفاعت آنان نزد خداوند پذيرفته مى شود. «و مانرى محكم شفعاؤكم الذين زعمتم انهم فيكم شركاء لقد تقطع بينكم و ضلّ عنكم ما كنتم تزعمون» (انعام/94). «و لم يكن لهم من شركائهم شفعاؤا و كانوا بشركائهم كافرين» (روم/13) «ءأتخذوا من دونه آلهه ان يردن الرحمن بضرلاتفن عنى شفاعتهم شيئأ و لاينقذون» (يس/ 32)
طايفه پنجم: شفاعت مختص خداست، «أنذربه الذين يغافون ان يحشروا الى ربى ليس لهم من دونه ولىّ و لا شفيع لعلهم يتقون» (انعام/51) و يا آيه «...ما لكم من دونه ولىّ و لا شفيع افلا تتذكرون» (سجده/ 4) و همچنين آيه «قل الله الشفاعه جميعأله ملك السموات و الارض و ثم اليه ترجعون» (زمر/ 44) قابل ذكر است كه خداى سبحان شفاعت براى كسى نزد كسى نمى كند چرا كه او فوِ هر چيزى است و همه چيز در برابر او خاضع و ذليل است پس مراد از اين آيه مباركه «لله الشفاعه جميعأ» باطل نمودن عقيده مشركين است كه در آيه قبل ذكر نموده «ام أتّخذوا من دون الله شفعاء» (زمر/ 43). يعنى هر شفاعتى مملوك خداوند است و هيچ كس بدون اذن خداوند شفاعت نمى كند.
طايفه ششم: اثباط شفاعت مشروط براى غير خداوند:
«من ذاالذين يشفع عنده الا بأذنه» و «مامن شفيع الا من بعد اذنه» (يونس/ 3) و «لا يملكون الشفاعه الا اتخذ عند الرحمن عهدأ» (مريم/ 87) و «يومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضى له قولأ» (طه/ 109) و «و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم يعلمون» (زخرف/ 86) ضمير متصل در «يدعون» به خدايان دروغين مثل بتها برمى گردد كه اينان مالك شفاعت نيستند مگر كسى كه «شهد بالحق و هم يعلمون» يعنى شهادت به عبوديت پروردگار و وحدانيت او بدهد همچون ملائكه و يا حضرت مسيح(ع) پس از اين آيات مى توان اين امور را استنباط و استفاده كرد:
الف: در اين آيات تصريح شده به وجود شفيعان در قيامت با شروط خاصى.
ب: شفاعت اينان مشروط به اذن پروردگار است چون فرمود: «الا بأذنه»
ج: در شفيع شرط است كه شهادت به حق دهد يعنى شهادت به خداوند و وحدانيت او
د: نبايد از شفيع كلامى صادر شود كه موجب غضب خداوند شود چون فرمود: «ورضى له قولأ»
ح: بايد شفيع در مورد شفاعت با خداوند، عهد و پيمانى بسته باشد،
چنانچه در آيه اشاره فرمود: «الا من اتخذ عندالرحمن عهدأ»
وهابى: اگر چنين است كه شما مى گوييد پس چطور بين اين دو طايفه از آيات جمع مى شودآياتى شفاعت را مختص به خداوند مى داند و آياتى شفاعت را در حق ديگران اثبات مى كند هرگز در كلام خداوند تناقضى نيست