بیشترلیست موضوعات مناظره اى در شفاعت شفاعت در قرآن كريم ديدگاه علماى اسلامى در شفاعت احاديث شفاعت نزد جماعت احاديث شفاعت نزد اماميه پاورقى ها توضیحاتافزودن یادداشت جدید
شيعى: مقتضاى توحيد در افعال اين است كه هيچ موثرى در عالم هستى جز خداوند نيست و تأثير ساير علل بر وجه تبعيت از اراده و مشيت خداست اعتراف به سلسله علل منافات با انحصار تأثير استقلالى براى خداوند ندارد. كسى كه به معارف قرآنى كمترين عنايتى داشته باشد در مقابل خود، دو دسته از آيات را مى بيند كه در نگاه اول با هم تهافت و ناسازگارى دارند، در يك دسته از آيات شفاعت، مالكيت، رازقيت، قبض ارواح و علم غيب فقط به خداوند منحصر شده و در آيات ديگرى، همين افعال به غير خداوند زبندگانش نسبت داده شده.اما آشنايى به قرآن عزيز مى داند اين امور از نظر استقلال و اصالت فقط و فقط قاوم به خداست و مختص به اوست و همين امور بر وجه تبعيت، در سايه قدرت الهى، از ديگران صادر مى شود. اين دو نسبت در اين آيه جمع شده، «و ما رميت اذرميت و لكن الله رمى» (انفال/ 17) در اين آيه رمى با صراحت به پيامبر اكرم (ص) نسبت داده شده و در همان حال اين نسبت از او سلب شده و به خداوند منسوب گشته است چرا كه انتساب فعل به خداوند (كه وجود و قوت و قدرت عبد از اوست) به مراتب قوى تر و شديدتر است از انتساب آن فعل به بنده لذا شايسته است كه اين فعل به فعل الله تعبير شود اگر چه اين شدت انتساب باعث سلب مسئوليت از عبد نمى شود.بنابراين اگر شفاعت، سريان فيض الهى پودر بندگانش يعنى طهارت بندگان از گناهان، همانا اين فعل مختص به خداست و كس ديگر بر آن قدرت نيست مگر با قدرت و اذن الهى و اين نسبت بالاصاله به خداوند و بالتبعيه به غير او صحيح خواهد بود. نظير ملكيت و كتابت و... و كتابت اعمال عباد در يك آيه منسوب به خداست «و الله يكتب ما يبيّتون» (نساء/ 81) و در آيه ديگر منسوب به ملائكه و رسولان «بلى و رسلنا لديهم يكتبون» (زخرف/ 80) طايفه هفتم: در اين دسته از آيات و نام و خصوصيات شفيعان اشاره شده: «و قالوااتخذالرحمن ولدأ سبحانه بل عباد مكرمون * لايسبغونه بالقول و هم بامره يعملون * يعلم ما بين و ما خلفهم و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون» (النبياء/ 26 و27) و يا آيه «و كم من ملك فى السموات لا تغنى شفاعتهم شيئأ الا من بعد ان يأذن الله لمن يشاء و يرضى» (نجم/ 26) و اين آيه «الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين آمنوا» (غافر/7) در اين آيه، حمله عرش و پيروان آنان كسانى هستند كه آمرزش مى طلبند براى مؤمنين.اين آيه مطلق است و شامل دنيا و اخرت مى شود. آيا طلب مغفرت غير از شفاعت در حق مؤمنين است
خوب، اين هفت طايفه از آيات بود كه در مورد شفاعت وارد شده است.وهابى: مگر نه اينكه در روز قيامت، نجات دهنده حقيقى انسان همان عمل صالح اوست پس چرا ديگر شفاعت را وسيله مغفرت و سبب رفع عذاب بدانيم اين آيات را يشنويد: «و اما من آمن و عمل صالحأ فله جزاء الحسنى» (كهف/ 88) و «ويلكم ثواب الله خير لمن آكمن و عمل صالحأ» (قصص/ 80) بنابراين چه نيازى است كه شفاعت را در سلسله علل جلب مغفرت داخل كنيم شيعى: جواب اين سؤال واضح است. دستيابى به سعادت و رستگارى اگر چه يقيتأ در گرو عمل انسان است، اما آيات فراوانى است كه مى فرمايد اگر رحمت واسعه الهى به عمل انسان ضميمه نگردد هرگز انسان را از تبحات اعمال ناپسند خويش رهايى نخواهد يافت «و لو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابه» (نحل/ 61) خداوند حتى به كسانى كه گناهان كبيره انجام داده اند وعده رحمت و مغفرت داده است: «الذين يجتنبون كبائرالاثم و الفوا حسن الا الهم ان ربك واسع الوغفره هو علم بكم» (نجم/ 32) و از همه اينها بالاتر، خداوند قانط و مأيوس از رحمت الهى را كافر و گمراه شمرد «و لا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الكافرون» (يوسف/ 87) «و من يقنط من رحمه ربه الا الظالون» (حجر/ 56) حال كه قرآن خداى سبحان را صاحب رحمت واسعه مى داند چه مانعى دارد كه رحمت و غفرانش را از طريق انبياء و اولياء افاضه كند و دعاى آن را در حق بندگان خويش بپذيردوهابى: بر فرض كه شفاعت و استغاثه از زندگان را قبول كنيم اما هرگز نمى توانيم بپذيريم كه از ميت هم درخواست دعا و شفاعت شود. استغاثه از مخلوِ بر كارى كه از عهده اش بر مى آيد قابل قبول است چنانچه در قصه حضرت موسى آمده: «فاستغاثه الذى من شيعته على الذين من عدوه» (قصص/ 15) و انسان در جنگ و ديگر گرفتاريها از همنوعان در خواست كمك مى كند، اما بعد از مرگشان معنا ندارد كه بر سر قبرشان بروند و از آنان طلب شفاعت كنند.2شيعى: اولأ، با دقت در آيات قرآن در مى يابيم كه مرگ امرى نسبى است و انسان با مردن نيست و نابود نمى شود پل انتقالى است از مكانى به مكان ديگر. به اين آيات بنگريد: 1- قال سبحانه «و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتأ بل احياء عندربهم يرزقون * فرصين بما آتا هم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوابهم من خلقهم ان لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (آل عمران/ 169 و 170) حال اگر شفيع يكى از شهداى راه خدا باشد آيا اين مطلب لغو است 2- قرآن، پيامبر را شهيد و شاهد بر امتها معرفى كرده «فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدأ»(نساء/ 41) آيا شهاوت بدون حيات معنى دارد صحيح نيست كه شهادت پيامبر فقط به معاصرينش تفسير شود چون خداوند او را بر تمام امتها شاهد و مبشر و نذير قرار داده همانطور كه بشير و نذير فقط در حق معاصرين نيست همينطور شاهد هم مختص به معاصرين نيست. 3- در آيات قرآن به امتداد حيات انسانى پس از مرگ در عالم برزخ تصريح شده خداى سبحان در حق كافران فرمود «حتى ادا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون * لعلى اعمل صالحأ فيما تركت كلا انما كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون» (مومنون/ 99 و100)ثانيأ، خداى سبحان در آيات قرآن بر پيامبران درود فرستاده:«سلام على نوح فى العالمين - سلام على ابراهيم - سلام على موسى و هارون على آل ياسين - و سلام على المرسلين (صافات/79.109.120.130.181) و ما نيز مأموريم بر پيامبر سلام و درود بفرستيم «ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلّوا تسليمأ» (احزاب/ 56) حال اگر انبياء و اولياء، اموات و مردگانى ناآگاه باشند اين سلام و درودها چه فايده اى دارد
همه مسلمانان در نمازهايشان بر پيامبر با لفظ خطاب سلام مى كنند(السلام عليك ايها النبى و رحمه الله و بركاته) طرف خطاب ما اجساد نهفته در خاك نيستند بل ارواح پاك و زنده آنان است كه در برزخ نزد پروردگارشان مى باشد.ثانيأ: احاديث زيادى در اين زمينه وارد شده از قول پيامبر(ص) «ما من احد يسلم علىّ الا ردّ الله روحى حتى اردّ عليه السلام» (وفاء الوفاء/ ج 4 ص 1349) و همينطور نقل شد «ان الله ملائكه سياحين فى الارض يبلغون من امتى السلام» (همان/ ص 1350)وهابى: شفاعت فعل خداوند است و نبايد فعل خدا از غير خدا طلب شود. خداوند مى فرمايد: «قل الله الشقاعه جميعأ له ملك السموات و الارض ثم اليه ترجعون» (زمر/ 44) شيعى: بلى، يقينأ شفاعت مطلقأ از آن خداست و براى شفيع و مشنوع له بدون اذن و رضايت خداوند شفاعتى نخواهد بود. خداست كه به شفاعت مشروعيت مى بخشد و به شافع اذن مى دهد و گناهكار را به سوى شافع مى كشاند تا برايش استغفار كند. قرآن كريم با اين آيه، شفاعت مشركين را رد مى كند چون گمان مى كردند اربابان و وبتهايشان مالك شفاعت مطلقه هستند و اين چنين شفاعتى هرگز از پيامبران و صالحان در خواست نمى شود بل شفاعتى محدود و مشروط به اذن الهى از ايشان طلب مى شود. پس مراد از «قل الله الشفاعه جميعأ» اين نيست كه فقط خداوند شفيع است نه ديگرى چون واضح است كه خداوند هرگز نزد ديگرى شفاعت نمى كند بل مراد اين است كه مالك مقام شفاعت فقط خداوند است و هيچ كس بدون اذن خدا، حق شفاعت نخواهد داشت. وهابى: با اين بيان شما آيا شفاعت شفيع براى رفع عقاب از كسى كه مستحق عقاب است و پذيرش آن از جانى خداوند به اين معنا نيست كه رحمت و لطف و مهربانى شفيع بيشتر و بالاتر از رحمت و لطف خداوند است