رفتار علوی

سید علی خامنه ای

نسخه متنی -صفحه : 85/ 58
نمايش فراداده

على در جبهه نهروان

همين اميرالمؤمنين در قضيه ى نهروان، آن جايى كه يك عده انسانهاى كج انديش و متعصب تصميم دارند اساس حكومت را با بهانه هاى واهى براندازند، وقتى در مقابل آنها قرار مى گيرد، نصيحت مى كند و فايده يى نمى بخشد؛ احتجاج مى كند، فايده يى نمى بخشد؛ واسطه مى فرستد، فايده يى نمى بخشد؛ كمك مالى مى كند، وعده ى همراهى مى دهد، فايده يى نمى بخشد؛ در آخر سر كه صف آرايى مى كند، باز هم نصيحت مى كند، فايده يى نمى بخشد؛ بعد بناى قاطعيت است ديگر. آنها دوازده هزار نفرند. اين پرچم را به دست يكى از يارانش مى كوبد و مى گويد، هر كسى تا فردا زير اين پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقيه تان خواهم جنگيد كه از اين دوازده هزار، هشت هزار نفر زير پرچم آمدند.گفت شماها كه برويد؛ رفتند. حالا اينها سابقه ى جنگ دارند، دشمنى كردند، بدگويى كردند؛ اينها را ديگر اميرالمؤمنين اهميت نمى دهد. بناى جنگ و ستيز داشتيد، كنار گذاشتيد؛ پى كارتان برويد. چهارهزار نفر ديگر ماندند. فرمود: اگر مصمميد، شماها بجنگيد. ديد بنا دارند كه بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند. جنگ را شروع كرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ بقيه، همه را به خاك هلاكت انداخت. اين، همان على است. چون مى بيند كه طرف مقابل، انسان بد و خبيثى است و مثل كژدم عمل مى كند.

خوارج چه كسانى بودند

'خوارج' را درست ترجمه نمى كنند. من مى بينم كه متاءسفانه در صحبت و شعر و سخنرانى و فيلم و همه چيز، خوارج را به خشكه مقدسها تعبير مى كنند. اين، غلط است. خشكه مقدس كدام است؟! در زمان اميرالمؤمنين "ع" خيلى بودند كه براى خودشان كار مى كردند. اگر مى خواهيد خوارج را بشناسيد، نمونه اش را من در زمان خودمان به شما معرفى مى كنم. گروه منافقين كه يادتان هست؟ آيه ى قرآن مى خواندند، خطبه ى نهج البلاغه مى خواندند، ادعاى ديندارى مى كردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابيتر مى دانستند، آن وقت بمبگذارى مى كردند و ناگهان يك خانواده، بزرگ و كوچك و بچه و صغير و همه چيز را به هنگام افطارِ ماه رمضان مى كشتند! چرا؟ چون اينها طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذارى مى كردند و يك جمعيت بى گناه را مثلا در فلان ميدان شهر نابود مى كردند. شهيد محراب هشتاد ساله، پيرمرد نورانىِ مؤ منِ مجاهدِ فى سبيل اللّه را به وسيله ى بمبگذارى مى كشتند. اينها چهار، پنج شهيد محراب از علماى پيروِ و مؤ منِ عالمِ فاضلِ برجسته را كشتند. نوع كارها، اين طور كارهايى است. خوارج، اينها بودند. عبداللّه بن خبّاب را مى كشند، شكم عيالش را كه حامله بود، مى شكافند، جنين او را هم كه يك جنين مثلا چند ماهه بود، نابود مى كنند و مغزش را نيز متلاشى مى نمايند. چرا؟ چون اينها طرفدار على بن ابى طالب اند و بايد نابود و كشته بشوند. خوارج، اينهايند.

خوارج را درست بشناسيد. كسانى با تمسّكِ ظاهر به دين، با تمسّك به آيات قرآن، حفظ كردن قرآن، حفظ كردن نهج البلاغه "البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولى در دوره هاى بعد، هر چه كه مصلحت باشد و ظاهر دينىِ آنها را حفظ بكند" به برخى از امور دينى ظاهرا اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُب و اساس دين مخالفت مى كردند و بر روى اين حرف تعصب داشتند. دم از خدا مى زدند؛ اما نوكرىِ حلقه به گوش شيطان را داشتند. ديديد كه منافقين يك روز آن طور ادعاهايى داشتند؛ بعد هم وقتى لازم شد، براى مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهورى اسلامى، با امريكا و صهيونيستها و صدام و با هر كس ديگر حاضر بودند كار بكنند و نوكريشان را انجام بدهند! خوارج، اين طور موجوداتى بودند. آن وقت اميرالمؤمنين "ع" در مقابل اينها با قاطعيت ايستاد. اين، همان على است.'اشداء على الكفار رحماء بينهم'.

ببينيد، اين دو خصوصيت در اميرالمؤمنين، چه طور زيبايى را به وجود مى آورد. انسانى با آن ترحم و با آن رقّت، طاقت نمى آورد و دلش نمى آيد كه يك بچه يتيم را غمگين ببيند. مى گويد تا من اين بچه را نخندانم، از اين جا نخواهم رفت. آن وقت آن جا در مقابل آن انسانهاى كج انديشِ كج عمل كه مثل كژدم، به هر انسان بى گناهى نيش مى زنند مى ايستد و چهارهزار نفر را در يك روز و در چند ساعتِ كوتاه از بين مى برد. 'لن يفلت منهم عشرة'. از اصحاب خود اميرالمؤمنين، كمتر از ده نفر شهيد شدند ظاهرا پنج نفر يا شش نفر اما از آن چهارهزار نفر آنها، كمتر از ده نفر باقى ماندند؛ يعنى نُه نفر. توازن در شخصيت، يعنى اين.

خطبه هاى نماز جمعه تهران، 12/ 11/ 1375