حق فانى دانست و به بقاء بالله رسيد آنگاه است كه شايستگى مقام خلافت را پيدا نموده و حق تاج خلافت را بر سر او مىگذارد.
بقا و فنا، انجام و آغاز تضاد و طباق ظريفى بين آنها وجود دارد كه از نظر زيبايى كلام قابل توجه است.
بقا = عبارت از مرتبهاى است كه سالك بعد از آنكه وجود خود را محو حق دانست در حق باقى بماند و خود را در حق ببيند.
فنا = عبارت از مرتبهاى است كه سالك وجودى براى خود قائل نباشد و خود را در وجود حق فانى پندارد.
سالك بعد از آنكه وجود خود را در حق فانى ديد يعنى به مقام فناء فى الله رسيد از اين مرتبه نيز گذشته به مقام بقاء باللّه مىرسد و از انجام راه سلوك كه به سير رجوعى رفته بود بار ديگر به آغاز كه مرتبه تقيّد است مىرود و در اين مرحله مقام خليفة اللّهى پيدا مىكند و به هدايت و راهنمايى گمراهان مىپردازد.
شريعت = راه و روش، دستورات دين «شريعت ظاهر است، و ظاهر آنست كه پاى، از حدّ بندگى بيرون ننهى»(1)
شعار = لباس زير، جامههايى كه تن آدمى را مىپوشاند.
طريقت = سير و سلوك باطن، تزكيّه باطن، مذهب
1. «عشق در مثنوى»، دكتر سيد احمد حسينى كازرونى، تهران، چاپ اول، 1374، انتشارات زوّار، صص 1 و 2.