344) كسى مرد تمام است كز تمامى كند با خواجگى كار غلامى
كند با خواجگى كار غلامى كند با خواجگى كار غلامى
مرد تمام = عارف واصل كامل، كسى كه با ارشادات پير خود به كمال رسيده باشد.تمامى = مرتبه كمال، پختگى عارفخواجگى = بزرگى، سرورى، استغناءغلامى = بندگى، بردگى، منظور متابعت و عبادت از سوى سالك مىباشد.كسى مرد تمام و كامل است كه به خاطر كمال و مقامى كه دارد و با وجودى كه از مرتبه تعيّنات مادّى گذشته، هستى خود را محو وجود حق مىداند و به بقاى بالله رسيده است و خواجه جهان گشته و هر چه وجود دارد براى اوست. و با اين چنين خواجگى و استغنايى كه دارد، غلامى كند يعنى عبادت و متابعت را رها نمىكند و در جاده طريقت و شريعت گام برمىدارد.
345) پس آنگاهى كه ببريد او مسافت نهد حق بر سرش تاج خلافت
نهد حق بر سرش تاج خلافت نهد حق بر سرش تاج خلافت
مسافت = فاصله، دورى، بُعد و فاصله بين بنده و حقببريد = طى كردبعد از آنكه سالك مراتب و منازل طريقت را پيمود و به واسطه تصفيه دل و رهايى از تعيّنات دنيوى به قرب الهى واصل شد و مسافتهاى دور و دراز و پر مخاطره را طى نمود و به اصل و حقيقت وجود دست يافت و هستى خود را در ذات