تمثيل
94) اگر خورشيد بر يك حال بودى
شعاع او به يك منوال بودى
شعاع او به يك منوال بودى
شعاع او به يك منوال بودى
95) ندانستى كسى كاين پرتو اوست
نبودى هيچ فرق از مغز تا پوست
نبودى هيچ فرق از مغز تا پوست
نبودى هيچ فرق از مغز تا پوست
96) جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وى زپيدايى است پنهان
حق اندر وى زپيدايى است پنهان
حق اندر وى زپيدايى است پنهان
«حجاب روى توهم روى توست در همه حال
97) چو نور حق ندارد نقل و تحويل
نيايد اندر او تغيير و تبديل
نهان زچشم جهانى، زبس كه پيدايى(1)
نيايد اندر او تغيير و تبديل
نيايد اندر او تغيير و تبديل
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص69.