حدیث بی کم و بیشی (شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری)

محمد کاظم محمدی

نسخه متنی -صفحه : 460/ 455
نمايش فراداده

زلف = ب29و715

مشوّش = آشفته، پريشان شده

گاهى مانند چشم معشوق از خوردن شراب حقيقت خوشحال و سرمستم و آن زمانى است كه به وصال او رسيدهام و گاهى همچون زلف محبوب آشفته و پريشان خاطرم و در بيابان كثرت و تعيّن حيران و سرگردانم.

  • 995) گهى از خوى خود در گلخنم من گهى از روى او در گلشنم من

  • گهى از روى او در گلشنم من گهى از روى او در گلشنم من

خوى = خو، عادت، خصلت

گلخن = «نوعى آتشدان، تون حمام»(1)، «كنايه از تن و زندان نفس است.»(2)

گلشن = گلستان، گلزار، اشاره به عالم ملكوت است.

گاهى به سبب تمايل به صفات و عادات انسانى اسير زندان تن و نفس خود مىباشم و ره از عالم مُلك و ماده بيرون نمىبرم و گاه به واسطه رسيدن به مقام وحدت و وصال معشوق حقيقى در عالم ملكوت و معنى ساكن هستم.

خاتمه در بيان تمام آنچه در كتاب آمده است


  • 996) از آن گلشن گرفتم شمّهاى باز نهادم نام او را گلشن راز

  • نهادم نام او را گلشن راز نهادم نام او را گلشن راز

گلشن = ب995

شمّه = اندكى، مقدارى

از حقايق و معارف عالم ملكوت، آنچه را كه از طريق كشف و شهود بر من آشكار

1. فرهنگ زبان فارسى، دكتر مهشيد مشيرى، ص 891.

2. فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، ص 399.