حدیث بی کم و بیشی (شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری)

محمد کاظم محمدی

نسخه متنی -صفحه : 460/ 62
نمايش فراداده

گرديده است و وجودى براى خود نمىشناسد.

مصراع دوم اشاره به نهايت كمال معرفت خداوندى دارد. سالك در اين مرحله به هر جزء و ذرهاى از عالم كه نگاه مىكند خدا مىبيند يعنى به بقاء بالله رسيده است.


  • «از عطش گر در قدح آبى خورم در درون آب حقّ را ناظرم»(1)

  • در درون آب حقّ را ناظرم»(1) در درون آب حقّ را ناظرم»(1)

73) حكيمان كاندرين كردند تصنيف چنين گفتند در هنگام تعريف

حكيم = دانشمند، فيلسوف، آشنا به حكمت و فلسفه

تصنيف = صنف صنف كردن، دسته دسته كردن، گردآوردن، فراهم ساختن(ف-م)

عالمان و محققان كه درباره تفكر تحقيق كرده و رساله نوشتهاند تفكّر را چنين تعريف كردهاند.


  • 74) كه چون در دل شود حاصل تصّور نخستين نام او باشد تذكّر

  • نخستين نام او باشد تذكّر نخستين نام او باشد تذكّر

تصّور = انديشيدن، چيزى را در ذهن آوردن، تصور بدون استدلال است.(ف-م)

هنگامى كه در دل سالك صورتى از صور مختلفه بوجود آيد يا در دل خطور كند حكما و علما ابتدا نام اين تصوّر را تذكّر گفتهاند.


  • 75) وزو چون بگذرى هنگام فكرت بود نام وى اندر عرف عَبْرَتْ

  • بود نام وى اندر عرف عَبْرَتْ بود نام وى اندر عرف عَبْرَتْ

عُرف = آنچه نزد عامه قابل قبول است; آنچه عموم آنرا پذيرفتهاند.

عبرت = پند گرفتن، در اينجا به معنى از صورتى به صورت ديگر رفتن و يا عبور از جزء به كلّ است.

خاقانى در اين باره چنين سروده است:

1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 51.