گرديده است و وجودى براى خود نمىشناسد.
مصراع دوم اشاره به نهايت كمال معرفت خداوندى دارد. سالك در اين مرحله به هر جزء و ذرهاى از عالم كه نگاه مىكند خدا مىبيند يعنى به بقاء بالله رسيده است.
73) حكيمان كاندرين كردند تصنيف چنين گفتند در هنگام تعريف
حكيم = دانشمند، فيلسوف، آشنا به حكمت و فلسفه
تصنيف = صنف صنف كردن، دسته دسته كردن، گردآوردن، فراهم ساختن(ف-م)
عالمان و محققان كه درباره تفكر تحقيق كرده و رساله نوشتهاند تفكّر را چنين تعريف كردهاند.
تصّور = انديشيدن، چيزى را در ذهن آوردن، تصور بدون استدلال است.(ف-م)
هنگامى كه در دل سالك صورتى از صور مختلفه بوجود آيد يا در دل خطور كند حكما و علما ابتدا نام اين تصوّر را تذكّر گفتهاند.
عُرف = آنچه نزد عامه قابل قبول است; آنچه عموم آنرا پذيرفتهاند.
عبرت = پند گرفتن، در اينجا به معنى از صورتى به صورت ديگر رفتن و يا عبور از جزء به كلّ است.
خاقانى در اين باره چنين سروده است:
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 51.