مدخلی بر انقلاب اسلامی

محمد شفیعی فر

نسخه متنی -صفحه : 337/ 144
نمايش فراداده

دخالت در سياست براى يك مقام روحانى، عيب شمرده مى شد و حتى در امورى كه جنبه سياسى نداشت، ولى دخالت در آنها از طرف مجامع روحانى بى سابقه بود، مردود و دور از شأن روحانيت تلقى مى شد. (1)

اين امر به گونه اى رايج و مسلم فرض شده بود كه مقامات رژيم پهلوى بعد از دستگيرى حضرت امام خمينى (رحمه الله) ـ پس از قيام 15 خرداد 1342 ـ به خيال خود سعى مى كردند امام را نيز قانع كنند كه در سياست دخالت نكند و آن را به رژيم واگذارد. (2) در همين دوره، بسيارى از جوانان مسلمان و حتى بزرگان آنها بر اين باور نادرست بودند كه دين اسلام تنها در احكام عبادى و دستورهاى اخلاقى خلاصه مى شود. القاى اين تصورات از سوى بيگانگان و عواملى داخلى آنها، بدين منظور بود كه اسلام را در نظرجوانان و پژوهندگان علوم جديد، حقير و پست جلوه دهند.

در همين راستا، روحانيت نيز مرتجع و كهنه پرست قلمداد مى شد و اين اتهام در جامعه قابل پذيرش بود و شاه از آن به عنوان حربه اى عليه روحانيت و نهضت اسلامى از آن استفاده مى كرد. گروههاى چپ و روشنفكران راديكال مسلمان نيز به دلايل خاص خود معتقد بودند كه امكان ندارد روحانيت، انقلابى شود و وضع موجود را تغيير دهد. ماركسيستها و چپها با استناد به اصول ماركسيسم و راديكالهاى مسلمان با استناد به اصول قرآنى، معتقد بودند كه انقلاب از ناحيه طبقه محروم و به دليل محروميت آنها، عليه طبقه مرفه و حاكم انجام مى گيرد و چون روحانيت در طول تاريخ وابسته به طبقه حاكم و جناح بازار بوده، امكان ندارد كه عليه همان طبقه ها انقلاب كند. (3) بدين لحاظ، اسلام و روحانيت به طور كامل در معرض اتهام بود و كسى تصور نمى كرد كه حداقل، امكان پياده شدن جامعه ايده آل اسلام در عصر اتم، عملى باشد و بتواند مسايل پيچيده امروز را پاسخ گويد. (4) بر همين اساس، متفكرين شيعه تلاش

1. همان، ص 147.

2. سخنرانى امام خمينى (رحمه الله) در تاريخ 21/1/1343 به نقل: از صحيفه نور، ج 1، ص 99.

3. تحليلها و انتقادهاى چريكهاى فدايى خلق، سازمان منافقين و حتى دكتر على شريعتى از روحانيت در همين مقوله است.

4. منوچهر محمدى، پيشين، ص 107.