مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
به همين دليل دين و روحانيت مورد تهاجم بود. (1) گذشته از غربگرايان كه اسلام را مايه عقب ماندگى مى دانستند و نيز گروههاى چپ و ماركسيستها كه با ترويج جهان بينى ماترياليستى به اسلام حمله مى كردند، نسلى از روشنفكران اصلاح طلب و انقلابى در چارچوب الگوى تفكر اسلامى نيز به وجود آمد كه اسلام را در شرايط جديد غير كارآمد تشخيص داده، و معتقد به اصلاح دين و تعبير و تفسيرهاى جديد از آن بودند. (2) شرايط به گونه اى بود كه ساليان دراز در اثر تبليغات زياد بيگانگان و استعمار غرب، اسلام در معرض اين اتهام قرار داشت كه ارتباطى به مسايل سياسى ـ اجتماعى ندارد و نسخه و دارويى براى حل معضلات اجتماعى روز نمى تواند بدهد. (3) تحت تأثير اين تبليغات و تلقين هاى مستمر، هر كسى به گونه اى سعى داشت كه منكر طرح و برنامه اسلام براى اداره امور سياسى ـ اجتماعى مسلمين شود و حتى اين تبليغ در ميان بعضى از روحانيون و علماى مذهبى هم تأثير گذاشته بود. اغلب حمله هايى كه به دين اسلام مى شد، با استناد به آسيب پذيرى خود دين و روحانيت سنتى بود و نفوذ برخى خرافات در دين، حاكميت تز جدايى دين از سياست و بركنارى عملى برخى از مراجع از سياست، به چنين روندى دامن مى زد. (4) مردم مسلمان ايران روى باورهاى سنتى و قديمى خود، سالها زمزمه تفكيك و جدايى دين از سياست و تقبيح دخالت در امور سياسى را شنيده و تجربه كرده بودند و دخالت در هر گونه امر سياسى از سوى مراجع برايشان نامعهود بود و هرگز به يك پيشواى مذهبى اجازه نمى دادند كه از مسايلى كه كوچكترين ارتباطى با سياست داشته باشد، سخن بگويد. (5) به تعبير حميد روحانى، در شرايط اوايل دهه 1340،