همان طور كه گفتيم، كودتاى 28 مرداد، تلخ ترين سرانجامى بود كه تا آن موقع نصيب مبارزات و فداكاريهاى ملت ايران شده بود و پس از آن، نه تنها شرّ استعمارگران خارجى و استبداد داخلى كم نشد، بلكه هر دو بعد به طور كامل تشديد شد و به منتها درجه خود رسيد و اين بار مقدّر بود كه در حضيض ذلت و خوارى، ملت ما به اوج عزت و افتخار دست يابد و همه اين شكست ها و تحقيرها را جبران كند. به همين دليل پس از كودتا، يك تغيير و تحول اساسى در روند مبارزات ملت ايران پيش آمد كه به نوعى تغيير پارادايم و الگو تلقى مى شود. پس از كودتاى 28 مرداد كه دوره استبداد و خفقان شديد سياسى و حاكميت و نفوذ كامل بيگانگان بود،نيروهاى سياسى ـ اجتماعى جامعه به اين نتيجه رسيدند كه بايد تغييرى بنيادى در مبارزه داد. مهمترين توجيه اين نظر، شكست همه راهها و شيوه هاى پيشين ملت بود. ملت ايران در هر يك از دو حركت انقلاب مشروطه و نهضت ملى، با توسل به يك ايدئولوژى بيگانه و وارداتى وارد عمل شده بود و در واقع با كمك داربستهاى بيگانه مى خواست با بيگانگان و ايادى داخلى آنها مبارزه كند; به همين دليل شكست دو مبارزه قبلى به منزله شكست ايدئولوژيها و انديشه هاى پشت سر آنها بود و بعد از كودتاى 28 مرداد، ملى گرايى به بن بست رسيد و در ايران، دوره تاريخى اش تمام شد، همانگونه كه ايدئولوژى سكولاريستى دوره مشروطه نيز در قبل شكست خورده بود. در واقع شكست اين دو جنبش بيش از هر چيز، ناشى از ليبراليسم بود. دو سال پس از كودتاى 28 مرداد، ماركسيسم هم بدون اين كه تجربه عملى در ايران به نمايش بگذارد، از سوى رژيم كودتا و به پشتوانه آمريكا در شرايط جنگ سرد دو قطب