يا علت فاعلى ناميده مى شود. از اين نظر، بين انقلاب به عنوان يك پديده اجتماعى و علت يا علتهاى آن رابطه تنگاتنگ وجود دارد و انقلاب، هم تابع نظام علّى و معلولى است.
معروفترين تقسيم بندى كه از علت وجود دارد، تقسيم علت به مادى، صورى، فاعلى و غايى است; علت مادى زمينه پيدايش معلول و در واقع عناصر تشكيل دهنده معلول است، علت صورى فعليت و صورت خاصى است كه در ماده پديد مى آيد و به آن آثار و تعيّن خاص مى بخشد، علت فاعلى عامل پديده آورنده معلول و در واقع منشأ حركت و دگرگونيهاست و مراد از علت غايى نيز انگيزه فاعل براى انجام آن كار است. (1) بدين ترتيب، علت به لحاظ زمانى و منطقى همواره مقدّم بر معلول است و عدم آن به منزله عدم وقوع انقلاب تلقى مى شود.
در حوزه علوم اجتماعى نيزانقلاب يك عمل تاريخى است كه بر جامعه و تاريخ اثر مى گذارد و سه بُعد يا مشخصه عمده دارد كه به نوعى همان علتهاى انقلاب است; (2) اولاً انقلاب تابع روابط علّى و معلولى است (فاعل دارد)، ثانياً هدف و غايت دارد (علت غايى) و گذشته و آينده را به هم پيوند مى دهد و ثالثاً جنبه اجتماعى دارد و زمينه آن در جامعه بايد وجود داشته باشد (علت مادى). اين ابعاد و مشخصات به گونه ديگرى در علل سه گانه اى كه ارسطو براى انقلابها ذكر مى كند، وجود دارد; (3) يكى، انديشه ها و احساساتى كه زمينه ذهنى افراد را براى انقلاب آماده مى كند، دوم مقصود از انقلاب كه همان علت غايى است و سوم، علل و مبادى آشوبهاى سياسى كه معادل منشأ حركت است. بر اساس اين بحث نظرى كه هنوز هم معتبر است، اولين و مهمترين ريشه و زمينه هر انقلابى، زمينه هاى فكرى و ذهنى آن است و اين با تفكر اسلامى كه منشأ تحولات اجتماعى را تغيير در فكر و انديشه مى داند، (4) تطابق و همخوانى دارد. اين مسأله را
1. رجوع شود به: محسن غرويان، پيشين، صص 152 ـ 151. 2. محمدباقر صدر، تفسير موضوعى سنتهاى تاريخ در قرآن، ترجمه جلال الدين موسوى (قم: انتشارات اسلامى، بى تا)، صص 155ـ151 اين كتاب با عنوان و مشخصات ديگرى نيز به چاپ رسيده است: سنتهاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه حسين منوچهرى، (تهران: مركز فرهنگى نشر رجاء، 1369). 3. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت (تهران: اميركبير، چاپ چهارم، 1364)، صص 206 ـ 205. 4. رجوع شود به: مطهرى، پيرامون انقلاب اسلامى، صدر، پيشين، و نيز محمدتقى مصباح، پيشين.