مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
پيدا كردن چرايى آن مى نامند. بحث اوّل به «هست»ها مى پردازد و بحث دوم به چرايى و علت «هست»ها. اين دو مسأله در بحث از انقلاب نيز صدق مى كند و از دو منظر مى توان به انقلاب نگريست: يكى پرداختن به سير حوادث و وقايع نگارى وفرايندانقلاب وديگرى جستجوى علت يا علل آن. ديدگاه اوّل به تاريخ انقلاب مى انجامد و مجموعه اى از وقايع است كه داده هاى آن هيچ گاه سخن نمى گويند، بلكه مى بايست تعبير و تفسير شوند. ديدگاه دوم به نظريه پردازى انقلاب منجر مى شود كه آن هم نمى تواند موقعيتهاى تاريخى را به طور تمام تصوير كند و كليّت و تماميّت تاريخى را درهم مى شكند. بر همين اساس، عقيده بر اين است كه شمّ علم اجتماعى از تركيب تئورى و تاريخ به دست مى آيد و مبحث انقلاب از بهترين مباحث براى تلفيق تئورى و تاريخ است. (1) براى ريشه يابى انقلاب اسلامى نيز بهتر است با تركيب ديدگاه تاريخى و ديدگاه نظريه پردازى وارد بحث شد. از سوى ديگر، غالب نويسندگان، ريشه يابى انقلاب اسلامى را به معناى يافتن علل انقلاب اسلامى (2) و يا ارايه چارچوب نظرى مطلوب جهت تبيين انقلاب اسلامى (3) تلقى كرده اند. شهيد مطهرى پس از تعريف انقلاب (به طور مطلق)، ريشه يابى انقلاب را به منزله شناخت عوامل نارضايتى و شناخت آرمان مردم مى داند. (4) با توجه به اين كه علت يابى انقلاب معادل ريشه هاى انقلاب معنى شده است، در بحث ريشه هاى انقلاب اسلامى بايد «چرايى» انقلاب را بررسى كرد. يكى از پرسشهاى اساسى پيرامون هر پديده، سؤال از «چرايى» آن است (5) كه اين امر در مورد انقلاب اسلامى نيز صادق است و از آنجا كه انقلاب از نوع حركت و تغيّر (نه كون و فساد) است، (6) شروع آن احتياج به يك عامل خارجى دارد (7) كه منشأ حركت