فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 1589
نمايش فراداده

ذَهيب: چيز طلاكارى، مطلا.

مَذْهَب - مَذاهِب، ج: محل وضو، روش و طريقه، معتقد، اصل.

مُذْهَب: كعبه، وسواس در وضو، چيز زراندود، اسب كَهَر كه به زردى زند.

مُذَهَّب: زراندود، طلاكارى.

مُذَهَّبات: هفت قصيده بود در زمان جاهليت (قبل از اسلام).

(ذَهِرَ) فُوهُ ذَهَراً، ف: سياه شدند دندانهاى او - اَذْهَر، ص.

(ذَهَلَ) الشَّىْ ءَ و عَنْهُ ذَهْلاً و ذُهُولاً، م: گذاشت او را بر عهد سابق يا فراموش نمود آن را جهت ناپروائى يا بى غمى و ناپروائى.

ذَهِلَ ذُهُولاً، ف: غافل شد و فراموش كرد، نسيان يافت.

يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرضِعَةٍ عَمَّا اَرضَعَتْ (آيه): روزى كه مى بينى هر مادر شيرده از بچه خود غفلت مى كند.

ذَهَلَ عِنِ الْاَمْرِ: ملتفت نشد.

ذَهِلَ، اِنْذَهَلَ: گيج شد، سراسيمه شد.

اَذْهَلَ: پريشان كرد، دستپاچه كرد.

اَذْهَلَهُ: فراموشانيد.

ذَهْلٌ مِنَ اللَّيْلِ و ذُهْلٌ: ساعتى از شب.

ذُهْل: درختى است خوشبوى آن را بشّام هم گويند.

ذُهُول: پريشانى حواس، گيجى، دستپاچگى.

ذاهِل: گيج، سرگشته.

مَذْهَل - مَذاهِل، ج: فراموشخانه.

ذُهْلُول - ذَهاليل، ج: اسب نيكورو، مرد سخى.

(ذَهَنَ) الْاَمْرَ ذَهْناً، ن: فهميد آن كار را، غلبه كرد او را در تيزى خاطر و جودت ذهن.