فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 205
نمايش فراداده

باشِلُّوس: يكنوع ميكروب گياهى، باسيل.

(باشَرَ): سركشى كرد.

باشكير: حوله.

(باشَق( )معرب باشَة): پرنده شكارى به شكل.

(باطِس): كف كفش.

(باغَة): سلولوئيد، جسم عاج ماننديست.

(باقَة): دسته گل، گلدسته.

(باكُم): ترمز.

باكُمُ الْكَنْس: آلتى كه به آن گردگيرى و جاروب ميشود.

(تَبَاَّطَ( تَبَؤُّطاً )ازبَأط): بر پهلو خوابيد و شب را گذرانيد.

تَبَاَّطَ عَنْهُ: اعراض نمود از وى و گردانيد رغبت از او.

(بَاَقَتْهُمُ) الدَّاهِيَةُ بَؤُوقاً، ن: رسيد ايشان را سختى و بلا.

اِنْبَاَقَ عَلَيْهِمُ الدَّهْرُ: روزگار بر ايشان سختى و بلا آورد.

(بَؤُلَ) بَالَةً و بُؤُلَةً، ك: ضعيف و لاغر و باريك گرديد.

بَئيل: باريك اندام و ضعيف و لاغر.

(بال): نوعى از حيوانات بحرى است عظيم الجثه كه گردن او چسبيده به پشت او است و آن را بالين نيز گويند.