باشِلُّوس: يكنوع ميكروب گياهى، باسيل.
(باشَرَ): سركشى كرد.
باشكير: حوله.
(باشَق( )معرب باشَة): پرنده شكارى به شكل.
(باطِس): كف كفش.
(باغَة): سلولوئيد، جسم عاج ماننديست.
(باقَة): دسته گل، گلدسته.
(باكُم): ترمز.
باكُمُ الْكَنْس: آلتى كه به آن گردگيرى و جاروب ميشود.
(تَبَاَّطَ( تَبَؤُّطاً )ازبَأط): بر پهلو خوابيد و شب را گذرانيد.
تَبَاَّطَ عَنْهُ: اعراض نمود از وى و گردانيد رغبت از او.
(بَاَقَتْهُمُ) الدَّاهِيَةُ بَؤُوقاً، ن: رسيد ايشان را سختى و بلا.
اِنْبَاَقَ عَلَيْهِمُ الدَّهْرُ: روزگار بر ايشان سختى و بلا آورد.
(بَؤُلَ) بَالَةً و بُؤُلَةً، ك: ضعيف و لاغر و باريك گرديد.
بَئيل: باريك اندام و ضعيف و لاغر.
(بال): نوعى از حيوانات بحرى است عظيم الجثه كه گردن او چسبيده به پشت او است و آن را بالين نيز گويند.