بَجْدَة: اصل، صحرا، حقيقت كار و كنه او، سرچشمه، منشاء، نژاد.
هُوَابْنُ بَجْدَتِها: كاملاً آشناست، اهل فن است.
بَجادى: لعل، سنگ سيلان.
بُجْدَة و بُجُد: حقيقت كار و اصل آن.
اِبْنُ بُجْدَة: كسى كه از گفته خود برنگردد، داناى حقيقت كار و كنه آن، دليل و هادى.
بِجاد - بُجُد، ج: لباس و پلاس خط خطدار.
اَبْجَد: (در باب الهمزه مذكور است).
(بَجِرَ) الرَّجُلُ بَجَراً، ف: برآمده ناف گرديد و بزرگ شد شكم او - بَجِر، ص.
بَجَرَ: شكم دريد، روده درآورد.
بَجِرَ: شكم پر گرديد از آب و شير و تسكين نيافت.
بَجِرَ عَنْهُ: سست گرديد از او.
تَبَجَّرَ النَّبيذَ: كناره كرد در نوشيدن شراب.
اِبْجارَرتُ عَنْهُ: سست گرديدم از وى.
اَبْجَرَ الرَّجُلُ: مستغنى و بى نياز گرديد.
بُجْر - اَباجِر، ج - اَباجير، ج ج: كار بزرگ بدى، شگفتى در نهايت.
بُجْرِىّ و بُجْرِيَّة - بَجارى، ج: بلا و سختى.
بُجْرَة - بُجَر، ج: ناف بيرون آمده، برآمدگى و گره در شكم و در روى و گردن.
ذَكَرَ عُجَرَهُ وَ بُجَرَهُ: ياد كرد تمامى عيوب ظاهر و باطن او را.
بَجَر: بيرون آمدگى ناف و كلفتى بيخ آن.
اَبْجَر - بَجْراء (مؤنث) بُجْر و بُجْران، ج: مرد برآمده ناف و شكم بزرگ، طناب كشتى.
باجِر - بَجَرَة، ج: شكم بزرگ و باد كرده و دميده جوف.
بَجْراء: زمين بلند و سخت و زمينى كه در آن گياه نرويد.
(بَجارِم): بلايا و سختى ها.