فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 242
نمايش فراداده

بَدَحَ الْبَعيرُ: فروماند شتر از سنگينى بار.

بَدَحَنِىَ الْاَمْرُ: سنگين بار كرد مرا اين كار.

تَبادُح: بسوى يكديگر انداختن گل و كلوخ را به بازى.

بَدْح: نوعى از ماهى.

بِدْح - بِداح و بُدُوح، ج: فضاى وسيع.

بُدْحَة: صحن خانه.

بَداح - بُدُح، ج: زمين وسيع يا نرم.

اَبْدَح: فضاى وسيع، مرد بلندقامت، چارپاى پهلو پهن.

اَكَلَ مالَهُ بِاَبْدَحَ وَ دُبَيْدَحٍ: خورد مال او را به باطل.

بَدْحاء: زنى كه اطراف فرج او وسيع باشد.

اِمْرَاَةٌ بَيْدَحٌ، ص.

مَبْدُوح: زن تناور چاق و فربه، فضاى وسيع.

(بَدَخَ) الرَّجُلُ بَدْخاً، ن ف ك: بزرگ و بلندمرتبه شد.

تَبَدَّخَ الرَّجُلُ: بزرگى نمود، گردنكشى كرد.

بَديخ - بُدْخاء، ج: مرد بزرگ مرتبه.

اِمْرَاَةٌ بَيْدَخَةٌ: زن چاق و پرگوشت.

(بَدَرَ) الْغُلامُ بَدْراً، ن: كامل و تمام گرديد.

بَدَّرَالتَّمْرُ تَبْذيراً: رسيده شد خرما.

بَدَرَهُ و اِلَيْهِ بُدُوراً: پيشى گرفت او را، شتافت بسوى آن.

بَدر: عجله، سرعت.

وَ لا تَاْكُلُوها اِسْرافاً و بِداراً (آيه): اموال يتامى را به اسراف و عجله نخوريد.

بَدَرَ غَيْرَهُ اِلَيْهِ: شتابانيد او را سوى آن.