فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 308
نمايش فراداده

تَبَسَّرَ الثَّوْرُ: گاو ريشه هاى خشك را چريد.

بَسْر: آب سرد.

بُسْر - بِسار، ج: نو و تازه از هر چيز، آب باران تازه باريده، مرد و زن جوان، غوره خرما، خرماى كال و نارس.

بُسُر: غوره خرما، آنچه از شكوفه خرما اول ظاهر شود كه طلع خوانند.

بُسْرَة - بُسْرات، ج: يك غوره خرما، آفتاب وقت برآمدن، سر نره سگ.

بِسارَة: بارانى كه در ايام گرما مداوم در هند بارد.

بَسُور: شير درنده.

باسِرَه: رو تُرُش، بدهيئت، غمگين.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (آيه): رويهاى ايشان در آنروز غمگين است يعنى قيامت.

باسُور - بَواسير، ج: قسمى از بيمارى مقعد و بينى.

بَسَرَ: خبرى را پيش از وقت انتشار داد.

مُبْتَسَر: نابهنگام.

مَبْسُور: كسى كه علت بواسير دارد.

نَخْلَةٌ مِبْسار: درخت خرمائى كه غوره آن رسيده نشود.

(بَسَطَهُ) بَسْطاً، ن: گسترد آن را، تازيانه زد وى را.

بَسَطَ يَدَهُ: دراز كرد دست خود را.

بَسَطَ فُلاناً: شادمان كرد آن را.

بَسَطَ مَكانَ القوم: وسعت داد جاى گروه را.

فِراشٌ يَبْسُطُنى: محل من پهن و وسيع است.

بَسَطَ اللَّهُ فُلاناً عَلَىَّ: تفضيل داد خدا او را بر من.

بَسَطَ مِنْ فُلانٍ: گستاخى كرد با وى.

بَسَطَ الْعُذْرَ: پذيرفت عذر را.