فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 330
نمايش فراداده

لا يَبْضِكُ اللَّهُ يَدَهُ: نبرد خدا دست او را.

باضِك و بَضُوك: شمشير بران.

(بَضَمَ) الزَّرعُ بَضْماً، ن: ساقه ضخيم گرديد.

بَضَمَ الْحَبُّ: اندك سخت شد دانه.

بُضْم: نفس، سنبله و خوشه.

(بَطَّ) الْجُرحَ بَطّاً، ن: شكافت جراحت را.

بَطّ: شكافتن هميان و غيره.

اَبَطَّ: خريد ظرف روغن را.

بَطَّطَ تَبْطيطاً: تجارت مرغابى كرد.

تَبْطيط: مانده گردانيدن.

بَطْبَطَة: صدا كردن مرغابى و غوطه زدن و شناورى او در آب، ضعيف شدن رأى.

مُتَبَطْبِطَة: كبك.

اَرضٌ مُتَبَطْبَطَة: زمين دور.

بَطّ - بَطَّة واحد: مرغابى معروف (مذكر و مؤنث يكسان) به شكل.

بَطَّة: سبوى و كوزه روغن، يا ظرفيست به شكل مرغابى.

بَطيط: شگفت، دروغ، كفش بى نوك، بلا.

بُطائِط: فربه و ضخيم.

بُطَّيِّطَة: (تصغير) سرفه.

مِبَطَّة: نشتر، آلتى كه به آن جراحات را شكافند.

(بَطُاَ) بُطْأً و بِطاءً، ك: درنگ و تأمل كرد و آهستگى نمود.

اَبْطَاُوا: صاحب چارپاى آهسته رو شدند.