فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 57
نمايش فراداده

اذَنَهُ الْاَمْرَ وَ بِهِ: آگاه كرد او را به اين امر.

اَذَّنَ تَاْذيناً و اَذاناً و اَذيناً: اذان گفت.

اَذَّنَ تَاْذيناً: بسيار اعلام كرد.

اَذَّنَ فُلاناً: ماليد گوش او را، بازداشت او را از نوشيدن آب و اجازت داد او را بر كارى.

اَذَّنَ النَّعْلَ و غَيْرَها: گوشه ساخت براى كفش.

اِسْتَاْذَنَهُ: طلب اِذن كرد و دستورى خواست از او.

تَاَذَّنَ: سوگند ياد كرد و آگاهانيد.

اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّكُمْ (آيه): وقتى كه اعلام كرد پروردگار شما.

تَاَذَّنَ الْاَميرُ فِى النَّاسِ: اعلام كرد امير در مردم و منادى نمود.

اِذْنِ: دانست، دستورى، اجازه.

فَعَلَهُ بِاِذْنى: بجا آورد آن را به دستور من.

اِذَن: بنابراين، آنگاه، در اينصورت، با اين ترتيب، چنين است.

اُذُن - اذان، ج اَذين مونث: گوش، قبضه شمشير، كمان، دسته، مرد سخن شنو، گوشه هر چيز.

وَالْاُذُنَ بِالْاُذُنِ (آيه(: )سمع در قرآن شنيدن است لذا جمع ندارد مانند ابصار و قلوب نيست جمع اُذُن - اذان است) گوش بگوش.

جاءَ ناشِراً اُذُنَيْهِ: آمد وادارنده دو گوش خود يعنى اميدوار و طمع كننده.

اُذُنَا الْقَلْبِ: دو گوشت پاره است بالاى دل.

اُذُنُ الْحِمارِ: گياهى است بيخ آن شيرين مانند هويج مى خورند آن را.

اَذِنَ لَهُ: اجازه داد، رخصت داد، منظور كرد، مرخص كرد.

اَذِنَ اِلَيْهِ: به او گوش داد.

اَذِنَ بِالصّلاةِ: بانگ اذان بلند شد، اذان گفت.