فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 58
نمايش فراداده

اِذْن: پروانه، اجازه نامه مرخصى، رخصت.

اُذَيْنُ الْقَلْبِ: دهليز قلب.

آذِن: راهنما.

اِستِئْذان: اجازه خواهى، درخواست مرخصى.

مُؤَذِّن، اَذين: اذان گو.

اذانُ الْاِرنَبِ: گياهى است برگ او شبيه به برگ بارتنگ.

اذانُ الثُّورِ: گياه گل گاوزبان.

اذانُ الْجَدْىِ: گياه بارتنگ.

اذانُ الْعَبْدِ: گياهى است شبيه بارتنگ و آن را مزمار الرّاعى گويند.

اذانُ الْفيلِ: گياه پيل گوش كه قلقاس نامند.

اذانُ الْفارِ: گياهى است.

اذانُ الْقِسّيسِ: گياه هميشه بهار.

اذانُ الدُّبِ: گياه بوسير.

اِذَن: حرف جواب و جزاء شرط و به معنى اكنون، آنگاه.

اِنْكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ (آيه): شما آنوقت مثل آنهائيد.

اُذَنَة: كسى است كه هرچه بشنود تصديق كند.

اَذَنَة - اُذَن، ج: برگ دانه يعنى دو برگ كه اول از تخم برويد، بچه هاى شتران و گوسفندان، گياه خشك.

طَعامٌ لا اَذَنَةَ لَهُ: خوراكى كه رغبت به آن نباشد.

اَذان: آگاهى و اعلام نماز، اقامت.

اذِن: دربان، ضامن، قبول كننده كارى بر خود.

رَجُلٌ اُذانىّ و اذَن: مرد بزرگ گوش.

كَبْشٌ اذَنٌ و نَعْجَةٌ اَذْناءٌ: گوسفند نر و ميش ماده دراز - گوش.