منطق استعمار

سید محمد حسینی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 7/ 5
نمايش فراداده

چرخهاى تمدن به عقب بر نمى گردد

هنگامى كه بعضى از مردم بخواهند يك قانون اسلامى را بكوبند و يا سنت خوبى را از بين ببرند، جمله چرخهاى تمدن به عقب برنمىگردد را بكار مى گيرند، بى آنكه مفهوم آن را درك كنند. و گروهى ديگر بجاى اين جمله از جملات ديگرى استفاده مى كنند، مانند: دنيا اين حرف را قبول نمى كند!

آيا اين كلمات و امثال آن صحيح است؟ بايد دقت داشت كه دنيا هم چيز صحيح و هم فاسد را قبول مى كند. و اغلب مردم به سنتهاى قديمى عادت كرده اند حتى اگر آن سنت امر غلطى باشد و به همين جهت كسانى كه مى خواهند، جامعه را اصلاح كنند، در راه احقاق حق و منهدم نمودن باطل، با سخت ترين مشكلات روبرو مى شوند.

ولى عقلائى كه در قلبشان مرضى نيست و اهل تعصب و عناد نيستند، كار صحيح را اگر بيابند با كمال ميل مى پذيرند، و اگر از كار باطلى آگاه بشوند دورى مى كنند حتى اگر آن كار صحيح را ديگران رها كرده و به كار باطل رو آورده باشند.

پس بايد از آنچه صحيح است پيروى كنيم، چه دنيا آن را بپذيرد يا نپذيرد. و آنچه را كه باطل است بايد رها كنيم و زير بار قبولى آن نرويم چه آن را دنيا پذيرفته باشد يا نپذيرفته باشد. و غرب استعمارگر اين جمله كه دنيا اين كار را نمى پذيرد پس ما هم نمى پذيريم را پتكى قرار داده، كه با آن احكام اسلام از كوچك و بزرگش را بكوبد و از بين ببرد.

و اذهان مردم را از اين جمله پر كرده و طوطى وار آن را تكرار مى كنند، بى آنكه از آن چيزى بفهمند و بارها شده كه هنگام بحث با افراد مختلف، وقتى از جواب و بحث عاجز مى شدند به اين جمله پناه مى بردند و بعنوان دليل قاطع از آن ياد مى كردند.

در اينجا به پاره اى از مسائل كه راجع به آنها با بعضى از جوانان بحث و گفتگو داشتم، اشاره مى كنم.از جمله با شخصى در باره پارلمان مجلس شورى كه مسئوليت قانون گذارى را بر عهده دارد، و در كشورهاى جهان آزاد معمول است گفتگو كردم.او ابتداء گفت: پارلمان بايد اصلاح شود. گفتم: آيا بهتر نيست كه سفره قانونهاى جعلى غير شرعى را برچينيم؟

گفت: چگونه؟ آيا به نظام ديكتاتورى برگرديم؟!

گفتم: آيا بين اين دو نظام، راه ديگرى نيست؟

گفت: آن راه كدام است؟ و ظاهراً راه ديگرى وجود ندارد.

گفتم: برگرديم بسوى قوانين اسلامى.

گفت: اسلام چه ربطى به اين كارها دارد؟

گفتم: براى اسلام روش خاصى در سياست است كه ربطى به مجلس قانون جعلى و نظام و ديكتاتورى ندارد.

گفت: روش اسلام در اداره امور چگونه است؟

گقتم: روشى كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) بكار گرفتند، قبل از بدنيا آمدن كلمه قانون وضعى.

گفت: دنيا پيشرفت كرده است.

گفتم: پيشرفت جهان و صنعت چيزى است قابل درك و فهم، آيا دگرگونى و تحول در اخلاق اگر از خوب و صحيح بسوى بد و فاسد باشد بايد به آن عمل كنيم؟

گفت: اين حرفها را كنار بگذار، چرخهاى دنيا به عقب بر نمى گردد.

گفتم: مقصود شما از اين حرف چيست؟

گفت: يعنى نمى توانيم نظام سياسى قديمى را در اين زمان پياده كنيم.

گفتم: براى چه نمى توانيم پياده كنيم؟

گفت: دنيا از آن استقبال نمى كند.

گفتم: برعكس، اگر دنيا راه بهتر را بشناسد، ديگر به آنچه كه عادت كرده اعتنايى نمى كند.