کردستان

مصطفی چمران

نسخه متنی -صفحه : 47/ 30
نمايش فراداده

نيايش در كشاكش نبرد

خدايا تو بمن قدرت و امكان دادي تا محال را ممكن كنم، در سخت ترين معركه ها مرا پيروز كردي، آنچه را كه تصور نمي كردم بوجود آوردي و آن پيروزي را كه انتظار نداشتم نصيبم نمودي رگبار گلوله از هر طرف بر من مي بايرد، و نمي دانم چگونه زنده ماندم بسرعت مي رفتم، و شهادت را استقبال مي كردم، ناگهان برادرم داود در برابرم به خاك شهادت افتاد و برادر ديگرم مجروح نقش بر زمين شد و با دست بمن اشاره مي كرد درحاليكه در يك هليكوپتر كوچك جت رنجر بر بالاي سرش پرواز مي كردم، فوراً دوري زدم و بر زمين نشستم و به سرعت به سوي داود دويدم. رگبار گلوله مي باريد، اصغر فرمانده شجاع با فريادي سخت و دلخراش مرا بر حذر مي داشت، رستمي فرمانده بي باك كه در پشت سنگر خود را مخفي كرده بود فرياد زد كه چرا بي پروا بسوي مرگ مي روي؟ و ديگري نهيب زد كه خود را حفاظت كنم، و ديگري و ديگري هر يك مرا بازمي داشتند، ولي من ديوانه وار به پيش مي رفتم و رگبار گلوله بر من مي باريد و در اطرافم بر خاك مي نشست تا بالاخره به شهيد رسيدم بر او خم شدم، و اداي احترام كردم و بعد مجروح را بلند كردم و به كمك دوستي ديگر او را به هليكوپتر گذاشته روانه كرديم.اي خداي برزگ تو بمن آن شجاعت را دادي كه سينه سپر كنم و به استقبال شهادت بروم، و آنچنان در دل توطئه گران ايجاد رعب و حشت كنم به محض شنيدن اسم من مثل مور و ملخ بگريزند و از رودروريي با من بپرهيزند.