ولى بـا كـمـال تـاءسـف در هـمـيـن شـهـر در مقابل آن بتخانه هائى كه گنبدهاى طلا دارند و در مـقابل اين همه هنر و صنعت معمارى ومساجد و مقابرى كه از مسلمانها باقى مانده است ،آنقدر مردم فقير و بى چاره زندگى مى كنند كه وقتى ماشين ما سر چهار راه براى چراغ قرمز مى ايستاد گـداهـا دور مـاشـيـن حـلقـه مـى زدنـد، گـاوهـاى مـقـدس چـاق و چـله بـا خيال راحت در كوچه و خيابان راه مى رفتند ولى انسانها از گرسنگى نمى دانستند چه بكنند.
از اين مقوله و درد دلها بهتر است بگذريم ، بحث خودمان را ادامه دهيم .
در شـب بـعـد كـه به زيارت مقبره مرحوم "قاضى نوراللّه " (شيهد ثالث ) رفتيم اجتماعى از شـيـعيان آكره (با آنكه جمعيت مسلمانان در آنجا زياد نبودند) بوجود آمده بود و ظاهرا در آكره از شيعيان كسى باقى نبود كه در آن شب حاضر نشده باشد.
اسـتـقـبـال پـرشـورى از مـا كـرده انـد حـتـى وزيـر مـعـارف استان يوپى هندوستان آقاى "محمد عـمـارحـسـيـن " كـه شـيـعـه بـود در ايـن اجـتـمـاع حـضـور داشـت ، حـلقـه هـاى گـل بگردن ما انداختند، سپس در مقبره و حرم مرحوم (شهيد ثالث ) همه براى استماع سخنرانى حاضر شدند.
مـن در پـيـرامـون مـبـارزه بـا خـرافـات و ايـجـاد تـوحـيـد در فـكـر و افـعـال ، سـخـن گـفـتم جمعى از جوانان كه طبق اظهارات خودشان قبلا نام من و مؤ سسه "كانون بـحـث و انـتـقـاد ديـنـى " را شـنـيده بودند چند سؤ ال در خصوص توحيد پرسيدند كه به اين ترتيب جواب داده شد.
1 - سؤ ال كردند "آيا ما مى توانيم خدا را به هر نامى ياد كنيم ؟" مـن گـفـتـم :
خـيـر، زيـرا مـا نـسـبـت بـه ذات مـقـدس حـق مـعـرفـتـى نـداريـم پس آنچه را كه با عقل ناقص خود در وصف پروردگار بگوئيم مردوداست .
حتّى كلمه "معشوق " را كه در حقيقت به معناى "محبوب " است ؛ چون پيشوايان دين كه مرتبط با منبع وحى اند در اسماء الهى ذكر نكرده اند نمى توانيم بر خداآنرا اطلاق كنيم .