تـعـجـّب اينجا است كه منظومه اتمى در عالم بى نهايت كوچك عينا مانند منظومه شمسى در عالم بى نهايت بزرگ است .
هسته اتم "مانند خورشيد" الكترونها را "مانند ستارگان " مجذوب خود ساخته و به دور خود مى چـرخـاند نيروى گريز از مركز نمى گذارد الكترونها زياد نزديك به هسته شوند و فاصله آنها به هسته از بين برود.
شـگـفـت انـگـيـزتـر آنكه الكترونها كه در بعضى اتمها متعدّد است در يك مدار حركت نمى كنند، بـلكـه هـر كدام مدار مختلفى دارند و هر كدام با نظم عجيبى به مدار خود با آن سرعت سرسام آور بـدون بـرخـورد بـا يكديگر به حركت خود ادامه مى دهند. فقط فرقى كه درباره اتمهاى اجسام مختلف رعايت شده اين است كه خورشيد (ئيدرژن ) يك زمين دارد، ولى خورشيد (جيوه ) هشتاد زمـيـن دارد. ايـنـهـا فـرضـيـه نـيـسـت بـلكـه عـيـن حـقـيـقـت اسـت كـه بـه عـمـل رسـيـده و حـتـّى عـكـسـبـردارى هـم از آن كـرده انـد. آنـچـه كـه مـقـصـود مـا از نـقـل مـطـالب فـوق بـود ايـن است كه مى خواهيم بگوئيم هر عاقلى كه اين نقش واحد و هماهنگى عجيبى كه در اين عالم بكار رفته از ريزترين موجودات عالم هستى تا بزرگترين كرات همه به يك طرز در حركتند ببيند، بى درنگ معتقد مى شود كه اين نظم داراى ناظم واحدى بوده است .
عـجـبـا! گاهى مى شود كه يك نقّاش با دقّت كامل و صرف وقت زياد هر چه مى خواهد دو عكس را نظير يك پيكر بكشد برايش ممكن نمى شود. چگونه يك مشت افراد نادان گمان مى كنند كه اين نظم عجيب و هماهنگى فوق العاده و شگفت انگيز به حسب تصادف بوجود آمده است .
"كورسى موريسن " اين دانشمند آمريكائى در كتاب "راز آفرينش انسان " مى گويد:
"تـصـادف ، طـبـيـعـتـا غـيـر مـنتظر و دور از هرگونه حساب و شمارش به نظر مى آيد، امّا جاى تعجّب نيست اگر بگوئيم خود تصادف تابع قوانين ثابت و لايتغيّر است .
فرض كنيد كيسه اى به دست شما داده اند كه در آن صد عدد مهره ريخته شده و نود و نُه تاى آنـهـا سـيـاه و فـقـط يـكـى سـفـيـد است كيسه را خوب تكان بدهيد و يكى از مهره ها را درآوريد، احـتـمـال آنـكـه ايـن مـهـره اوّلى هـمـان مـهـره سـفـيـد بـاشـد از صـد احـتـمـال درسـت يـك احـتـمـال اسـت . مـهـره هـا را دوباره به كيسه بريزيد و از نو شروع كنيد، احـتـمـال آن كـه دفـعـه دوّم هـم مـهره سفيد اوّل در آيد، يك در ده هزار است (صد مرتبه ضرب در صـد). بـراى بـار سـوّم هـمـيـن عـمـل را تـكـرار كـنـيـد. احـتـمـال آن كـه بـاز مـهـره سـفـيـد اوّل در آيد، يك در يك ميليون است (يعنى صد مرتبه ضرب در ده هزار بار). بار سوّم و چهارم شماره احتمالات از حساب ما خارج مى شود و وارد اعداد نجومى مى گردد".
قـوانـين مربوط به تصادف و احتمالات به قدرى ثابت و مسلّم است كه نتيجه ضرب دو در دو اسـت كـه مـى شـود چـهـار، بـنـابـرايـن اگـر بـگـوئيـم از يـك اتـم مـيـليـونـهـا دليل بر اثبات وجود خدا داريم بيهوده سخن نگفته ايم .((51))
شـگـفـت انـگـيـزتـر آنكه الكترونها كه در بعضى اتمها متعدّد است در يك مدار حركت نمى كنند، بـلكـه هـر كدام مدار مختلفى دارند و هر كدام با نظم عجيبى به مدار خود با آن سرعت سرسام آور بـدون بـرخـورد بـا يكديگر به حركت خود ادامه مى دهند. فقط فرقى كه درباره اتمهاى اجسام مختلف رعايت شده اين است كه خورشيد (ئيدرژن ) يك زمين دارد، ولى خورشيد (جيوه ) هشتاد زمـيـن دارد. ايـنـهـا فـرضـيـه نـيـسـت ، بـلكـه عـيـن حـقـيـقـت اسـت كـه بـه عـمـل رسـيـده و حـتـّى عـكـسـبـردارى هـم از آن كـرده انـد. آنـچـه مـقـصـود مـا از نـقـل مطالب فوق بود اين است كه مى خواهيم بگوئيم هر عاقلى اين نقش واحد و هماهنگى عجيبى كـه در ايـن عـالم بـكار رفته از ريزترين موجودات عالم هستى تا بزرگترين كرات همه به يك طرز در حركتند ببيند، بى درنگ معتقد مى شود كه اين نظم داراى ناظم واحدى بوده است .
سلولها پيام مى فرستند يـكـى از كـشـفـيـّاتـى كـه از روز پـيـدايـش چـشـم مـسـلّح بـوجـود آمـده و دليل كاملى بر توحيد و خداشناسى مى گردد سلول است .