شهوت و غضب كه ابزار خوبى براى روح انسانند، اگر تربيت نشوند و تحت كنترل عقل درنيايند، به دليل اشتهاى بى حد و حصرى كه دارند، در اولين قدم، روح انسان را به بردگى خود درمى آورند. هواى نفس، امير مى شود و عقل انسان، اسير مى گردد: «كم من عقل اسير تحت هوى امير» (53) . حضرت على(عليه السلام) در كلمات قصار نهج البلاغه فرموده اند: «الدنيا دار ممر لا دار مقر والناس فيها رجلان: رجل باع فيها نفسه فاوبقها ورجل ابتاع نفسه فاعتقها» (54) ; دنيا دار مرور و گذشتن است نه خانه قرار و ثبات و ماندن; و در اين دنيا، مردم دو گروهند; گروهى جان خود را به هوا و هوس مى فروشند و خود را به هلاكت مى اندازند و گروهى جان خود را از هوس خريده، حقيقت خويش را آزاد مى گردانند.
انسانى كه به خود رحم نكرد و در جبهه جهاد اكبر، حقيقت خود را به بردگى و بندگى شهوت و غضب درآورد، عقل و علمش، اسير و خادم هوسش مى گردند و اگر بخواهد مثلا شهرى را ويران كند، همه رهاوردهاى علمى و دانش و تحصيلات او، دست به دست هم مى دهند تا خواسته چنين شهوت و غضبى را برآورده سازند; ابزارى مى سازند تا او بتواند هر آنچه را كه مى خواهد به آتش كشد و هر آنكه در مقابلش ايستاد، نابود سازد. چنين شخص هواپرستى، اگر دين خدا و انبياء الهى را نيز مانع هوس خود ببيند، براى خاموش نمودن آن، با همان ابزار علم و عقل به جنگ پيامبران مى رود و سعى مى كند كه مذهب و دين و شريعت و منهاج آنان را نسخ و مسخ سازد; در مقابل انبياء(عليهم السلام)، ادعاى نبوت مى كند و در برابر ملت هاى انبياء، فرقه ها و نحله ها مى سازد و گاه، به وسيله همين عقل و علم اسير شده، كتابى از پيش خود مى بافد و مى نگارد تا آنكه معاذالله ناسخ قرآن و كتاب آسمانى معرفى نمايد.