دليل اول. اصالت دادن به سنت پامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از قرآن: از آنجا كه سنت، مفسر و مبين كلام خداوند و حاصل وحى الهى است و در حقيقت پشتوانه عظيم اصول اعتقادى و منبع غنى معارف اسلامى به شمار مى رود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از همان آغاز به اهميت و نقش بنيادين سنت عنايت خاصى داشته و در اين راستا، هريك از امامان معصوم عليهم السلام بر اهميت و گسترش آن اهتمام فراوانى داشتند.
متاسفانه در صدر اسلام وحتى در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخى به بهانه هايى چون جلوگيرى از اختلاط قرآن با سنت و يا احتياط در نقل سنت، تمام همت خود را براى جلوگيرى از نشر سنت و از بين بردن آن به كار بردند. عبد الله بن عمر گويد: من هر آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى شنيدم مى نوشتم و آن را حفظ مى كردم. قريش مرا از اين كار بازداشتند و گفتند: پيامبر چون ما بشرى است كه حالات روانى غضب و رضايت دارد; آيا صلاح است كه سخنان او را حفظ كرده و بنويسى؟ ابن عمر گويد: اين مطلب را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشتم، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«اى عبدالله! هر آنچه از من مى شنوى بنويس، به خدا قسم! از من مطلبى جز حق صادر نمى شود». (2)
با رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور رسمى وعلنى ممنوعيت «سنت » وجلوگيرى از تدوين، حفظ و گسترش آن از سوى خليفه اول صادر گرديد. ذهبى به نقل از ابن ابى مليكه مى نويسد:
«خليفه اول پس از رحلت پيامبر، مردم را جمع كرد و گفت: شما از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حديث نقل مى كنيد در حالى كه با هم اختلاف هايى داريد و پيدا خواهيد كرد و به طور مسلم بعد از شما مردم به اختلافات بزرگترى خواهند افتاد; بنابراين، از رسول خدا چيزى نقل نكنيد، هر كس از شما سؤالى كند، بگوييد در ميان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بشماريد». (3)
اين شيوه در زمان خليفه دوم از شدت بيشترى برخوردار گرديد و او سردمداران سياسى را مامور جلوگيرى از رواج سنت مى كرد. قرظه بن كعب صحابى مى گويد:
«آنگاه كه عمر ما را براى فرمانروايى عراق فرستاد، ما را پياده تا حومه شهر مدينه (صرار) بدرقه كرد و سپس گفت: مى دانيد چرا شما را بدرقه كردم؟ گفتيم به جهت احترام. گفت: علاوه بر آن منظورى داشتم و آن اين كه: شما به محلى مى رويد كه مردمش مانند زنبوران عسل در كندو و زمزمه قرآن دارند، آنان را با حديث گفتن از رسول خدا باز داريد. برايشان حديث نگوييد من در ثواب اين كار با شما شريك هستم. قرظه مى گويد: بعد از شنيدن اين دستور سرى خليفه، ديگر براى مردم عراق حديث نگفتم. وقتى مردم عراق از او مى خواستند كه برايشان حديث بگويد او جواب مى داد: خليفه، مرا از حديث گفتن نهى كرده است ». (4)
خليفه دوم قبل از مرگش چندتن از صحابه را كه در نقاط مختلف اسلامى سكونت داشتند به مدينه فرا خواند و به آنان گفت: اين احاديث چيست كه در دنيا منتشر ساخته ايد!
وى، عده اى از صحابه (مانند: عبدالله بن مسعود، ابوذر و ابو درداء) را از نقل احاديث نهى كرد. اين گروه از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شهر مدينه بيرون رفتند و از طرف خليفه در اين شهر محبوس ماندند و تا هنگام مرگ خليفه تحت نظر بودند. (5)
پس از خليفه دوم، عثمان و ديگر حكام اموى بر اساس سياست از قبل طراحى شده و در هر زمان با رنگى و شكلى از نشر سنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جلوگيرى كردند. عبد الله بن عامر گويد: از معاويه بر بالاى منبر شنيدم كه مى گفت: «اى مردم از احاديث رسول خدا بپرهيزيد وآنها را نقل نكنيد مگر آن احاديثى را كه عمر اجازه داد و در زمان او نقل مى شد». (6)
در مقابل اين ايده و سياست، اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان به هر شيوه ممكن از سنت و محتواى غنى و ارزشمند آن پاسدارى كردند. آنان با تسلط بر سنت رسول خدا، بسيارى از سؤالهاى مردم را با حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جواب مى دادند و نه تنها در مقابل سؤال، بلكه در مناسبتهاى گوناگون كلمات گهربار خود را مسندا و يا مرسلا از رسول گرامى اسلام نقل مى كردند و در اين زمينه تاكيد مى كردند كه ما هرچه داريم از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است. (7)
در پاره اى از موارد چون حديث شريف سلسلة الذهب امامان معصوم عليهم السلام، سلسله سند را از طريق پدران معصوم خودبه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رسانده و گاه از طريق ديگران به اين مقصود مى پرداختند و بدين وسيله سعى مى كردند تا احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به فراموشى سپرده نشود.
دليل دوم. مبارزه با تبليغات مسموم: روشن است كه قرن دوم و سوم اسلامى و كمى پيش از آن، دوران بروز روايت و نقل و مذاكره حديث به شمار مى رود. اين حالت كه تا حدودى عكس العمل ممنوعيت نقل سنت و روايت در قرن اول اسلامى به حساب مى آيد باعث شده بود تا همگان به ويژه آنان كه در مدينه بودند در اين محيط قرار گرفته و آنان كه صاحب درايت بودند را غير عالم و گمراه تلقى كنند.شخصيتهاى بى نظيرى چون امام باقر وامام صادق عليمها السلام بر اثر تبليغات مسموم دستگاههاى حاكم به ويژه در كوفه و شام به جهالت وضلالت متهم مى شدند; چرا كه مجالس درسى خود را با نقل روايت سپرى نمى كردند. يحيى بن عبدالله گويد: روزى جمعى از كوفه در محضر امام صادق عليه السلام بودند; امام عليه السلام خطاب به آنان فرمود: «شگفت از اين مردم كه بر اين باورند تمام دانش خود را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرفته اند و بدان عمل كرده و خود را هدايت شده مى پندارند ولى ما را عالم اين درگاه نمى دانند. ما خاندان و فرزندان او هستيم و در خانه هاى ما وحى نازل شده و از نزد ما علم به آنان رسيده است. آيا آنان مى پندارند كه خود مى دانند و هدايت شده اند ولى ما جاهل و گمراهيم؟! اين محال است ». (8)
جامعه و محيط فرهنگى آن زمان چنين اقتضا مى كرد كه درايت منهاى قالب روايت، هيچ انگاشته شود و روايت هرچند بى درايت مايه كمال علم و دانش به شمار رود. اين برداشت همچنان تا قرنهاى بعدى ادامه داشت و از اين رو، القاب «حافظ » و «حاكم » رايج گرديد.ذهبى در توجيه كم رنگ كردن شرح حال امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام مى نويسد:
«محمد بن على چون پدر و فرزندش جعفر، روايت زيادى نداشتند و روايات هركدام از لحاظ كميت قابل اعتنا نيست; بلكه آنان فقط پاسخ به سؤالات و فتاوايى از خود به يادگار گذاشته اند». (9)
ازاين رو، پيشوايان معصوم شيعه عليهم السلام مجبور بودند تا درايات گهربار خود را در قالب روايات بيان كرده و كلمات خود را در ظاهر به راويان و امامان قبل از خود مستند سازند.
دليل سوم. رفع اتهام از ارسال سند: از آنجا كه دوران اهل بيت عليهم السلام و امامان معصوم شيعه عليهم السلام مواجه با حديث گرايى ونقل اثر به ويژه در مدينه بود و از طرفى از همان آغاز قرون اسلامى فن نقد اسناد و احاديث به وسيله مسلمانان ابداع شده بود، هر شخصيتى خود را مقيد به اين شيوه مى ديد و برآن بود تا احاديث خود را به گونه اى مسند و متصل بيان كند.
در واقع، نقل احاديث و روايات از افراد ثقة و مورد اعتماد و منطبق با شرايط ويژه، به گونه اى كه اتصال دقيق برقرار شود و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يا ابتداى سند برسد، از امتيازاتى است كه اختصاص به مسلمانان داشته و ديگر فرهنگها و ملل دنيا از اين نعمت محرومند.