شيعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با اين طرح، راه خويش را در تاريخ آغاز كرده و در اين راه رنج ها برده است، تا آن جا كه به اعتراف برخى محققان (4) آن قدر كه در اين راه شمشير كشيده شد و جان فشانى شد، در هيچ برهه اى از زمان و در مورد هيچ يك از ديگر آموزه هاى دين، شمشير زده نشده و جان فشانى نشده است .
اين جان فشانى و اهتمام، از آن جا برخاسته كه به گفته ى قرآن، امام مكمل دين و متمم همه ى نعمت هايى است كه خداوند در هستى قرار داده است . (5) رسول صلى الله عليه و آله آن قدر كه به اين امر سفارش مى كرد به هيچ يك از امور ديگر سفارش نمى كرد (6) و آن قدر كه براى اين مهم از اولين روزهاى دعوت علنى تا آخرين لحظات عمرش در بستر بيمارى، گام برمى داشت و اقدام مى كرد، براى هيچ كار ديگرى اقدام نمى كرد و زمينه سازى نمى نمود . (7)
امروز و در اين نسل، ما امامت را پذيرفته ايم، ولى هنوز براى بسيارى از ما، طرح امامت و در نتيجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم مى باشد و به صورت ميراثى از آن پاسدارى مى شود . ميراثى كه هنوز عمق و ضرورتش را نچشيده ايم .
طرح هايى كه امامت را براى چند نسل بر اساس نص و سنت مى گيرند و سپس شورايى حسابش مى كنند . و طرح هايى كه امامت را در حد رهبرى تفسير مى كنند و شرايطش را حذف مى كنند، خواه از نسل على عليه السلام يا ديگرى و طرح هايى كه امامت را موروثى و سلطنتى و نور چشم بازى خيال مى كنند . و طرح هايى كه امامت را غيرقابل تحليل مى شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش مى كنند . تمام اين طرح ها، امامت را نفهميده اند و جايگاه و بنيادهايش را نشناخته اند و در تاريكى تير انداخته اند .
شايد اين همه تفسير و تاويل از آن جا مايه مى گيرد كه ما حكومت ها را در همين اشكال موجود دنبال مى كنيم و در ميان همين سيستم ها نقد مى زنيم و از آن جا كه هيچ كدام از اين ها با امامت نمى خواند يا از كنار آن مى گذريم يا آن را تخفيف مى دهيم تا مورد قبول روشنفكران قرار گيرد .
شايد اين گمان ها از اين جا برخاسته اند كه ما امامت را مبهم طرح كرده ايم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده ايم و اين طرح حكومتى را جدى نگرفته ايم .
اگر ما جايگاه امامت را بشناسيم و ضرورتش را لمس كنيم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس مى كنيم و از زير بار اشكال هاى بنى اسراييلى، آزاد مى شويم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقى از امام مى رسيم . آن هم نه عشقى ساده و سطحى، كه عشق شكل گرفته و جهت يافته و تبديل شده به حركت و به سازندگى مهره هايى كه اين حكومت سنگين و بلند به آن احتياج دارد .