علامه جعفر مرتضى در اين باره مى گويد: «حقيقت اين است كه اين روايت ماخوذ از (داستانهاى) زمان جاهليت است. در كتاب «اغانى » افسانه اى آمده كه مفادش چنين است:
«امية بن ابى صلت » در خواب ديد، دو پرنده آمدند، يكى در باب خانه نشست و ديگرى داخل شد، قلب اميه را شكافت و سپس آن را برگرداند. پرنده ديگر به آن (پرنده) گفت: آيا دريافت كردى؟ گفت: آرى، گفت: آيا تزكيه شد؟ گفت: قبول نكرد. سپس قلب را به محلش باز گرداند. آنگاه عمل شكافتن سينه چهار بار براى او (اميه) تكرار شد»
به نظر مى رسد وجود خرافات و افسانه هايى، مانند داستان «امية بن ابى الصلت » و روايات جعلى مانند روايت «مس شيطان » زمينه ها را براى نقل رواياتى در مورد «شق صدر النبى صلى الله عليه و آله و سلم » و ساختن چنين داستانى فراهم كرده است.
منشا اين حادثه را در كتابهاى روايى و تاريخى غير اماميه مى توان يافت و علماى اهل سنت را از نظريه پردازان اين داستان مى توان ذكر كرد. اين واقعه را در كتابهاى روايى اهل سنت در «صحيح مسلم » كتاب الايمان و «صحيح بخارى » كتاب التوحيد و در «مسند احمد» كتاب باقى مسند المكثرين و در كتابهاى تاريخى در «سيره ابن هشام » و «تاريخ طبرى » در قسمت دوران كودكى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى توان يافت. «مسلم بن الحجاج » از «انس بن مالك » نقل مى كند كه جبرئيل نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد، درحالى كه با نوجوانى مشغول بازى بود. وى را گرفت، بر زمين انداخت، آنگاه سينه اش را شكافت، قلب اورا بيرون آورد، و از درون آن لخته خونى بيرون كشيد وگفت: اين سهم شيطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتى از طلا شستشو داد و بعد از ترميم درجاى خود نهاد، بچه ها نزد مادرش (دايه او) رفتند و گفتند: محمد كشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پريده يافتند. «انس » مى گويد: من اثر بخيه را در سينه اش ديدم. (19)
«قال لى انس فكنت ارى اثر المخيط فى صدره » . نزديك به اين معنى و عبارات (كه از صحيح مسلم نقل شد) و يا عين آن را مى توان در سيره ابن هشام (20) ، «تاريخ طبرى » (21) ، «تاريخ يعقوبى » (22) ، «تاريخ مسعودى » (23) و «السيرة الحلبية » (24) يافت و اگر اختلافى وجود دارد در تعداد افرادى است كه براى اين كار آمده اند. در بعضى از كتابها از آنها به ملك يا جبرئيل تعبير شده و در بعض ديگر به دو مرد سفيدپوش، ولى در اصل وقوع چنين حادثه اى در تمام كتابهاى مذكور، اتفاق نظر وجود دارد. البته ناقل خبر كتاب صحيح مسلم «انس بن مالك » و ناقل خبر كتابهاى تاريخ «حليمه » است. بعضى (25) خواسته اند در جهت تاييد اين واقعه به آيات يكم تا سوم سوره مباركه «انشراح » تمسك كنند. آنجا كه خداوند خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند:
«الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك ورزك » . (انشراح/21) «آيا سينه تو را نگشوديم و سنگينى آن را از تو برنداشتيم » .
با مراجعه به كتابهاى رجالى اهل سنت (26) معلوم مى گردد كه مؤلفان اين كتب، «ثور بن يزيد شامى » را كه يكى از راويان اين خبر است و طبرى اين داستان را از او نقل كرده توثيق نكرده اند، ابن حجر مى گويد: جد او در صفين جزو لشگريان معاويه بود و در آن نبرد كشته شد، و هر موقع نام على 9 را نزد «ثور» مى بردند، مى گفت: مردى كه جد مرا كشته دوست ندارم، هرموقع نزد او درباره ى على 9 بدگويى مى كردند، سكوت مى نمود.
ابن هشام در تاريخ، اين داستان را از «بعض اهل علم » نقل مى كند، نقل روايت به اين صورت ضعف سندى ديگرى به شمار مى رود. زيرا معلوم نيست كه اين «بعض اهل علم » چه افرادى مى باشند، در نتيجه خبر مجهول و ضعيف خواهد بود و نمى توان به مفاد آن پايبند بوده و بر اساس آن عمل كرد و يا اعتقادى را برگزيد.