از سخنان آن حضرت (ع) كه اشاره به پيشگويى ها و خونريزى هاى آينده است
(در اين خطبه كه با عبارت «يعطف الهوى على الهدى» (هواى نفس را به هدايت برمى گرداند) شروع مى شود، ابن ابى الحديد مى گويد:)
اين سخن، اشاره است به وجود امامى كه خداوند متعال او را در آخر الزمان خلق خواهد كرد و در اخبار و روايات به وجود او وعده داده شده است. معنى اين سخن آن است كه هواى نفس را سركوب مى كند و آن را از اراده خويش دور مى سازد و به هدايت عمل خواهد كرد و هدايت بر او چيره و آشكار خواهد بود و در جملات بعدى اين خطبه هم مى گويد: «احكامى را كه با راى و قياس و يا گمان غالب صادر شود مقهور و مغلوب مى سازد و به قرآن عمل مى كند آن هم به روزگارى كه مخالفان و ستيزه گران با آن امام، به هدايت عمل نكرده و فقط به هواى نفس عمل مى كنند و نه بر طبق قرآن بلكه فقط طبق راى خويش حكم مى كنند.»
(سپس مى فرمايد) «تا آنكه جنگى سخت برپا مى شود كه دندانهاى آسياى خود را براى شما آشكار خواهد ساخت» و اين كنايه از شدت جنگ است همچنان كه نقطه ى اوج خنده و دهان گشودن هنگامى است كه دندانهاى آسيا آشكار شود همچنين جملات بعد هم نمودارى از شدت جنگ است.
(ابن ابى الحديد سپس بحثى ادبى درباره اعتراض- آوردن جمله معترضه ميان كلام- مطرح كرده و در آن شواهد بسيارى از كلام الله مجيد و اشعار شاعران متقدم ارائه داده است و پس از آن ضمن شرح بقيه اين خطبه و از آنجا كه با عبارت «كانى به قد نعق بالشام» (گويى هم اكنون او را مى بينم كه در شام بانگ برداشته است) شروع مى شود مطالب زير را آورده است.)
[برخى از شارحان نهج البلاغه، از جمله مرحوم ميرزا حبيب خويى، اين شخص را سفيانى مى دانند نه عبدالملك. م. و چگونگى ظهور او در شام و سپس پادشاهى او بر عراق و اشاره به كشته شدن بسيارى از اعراب است كه به روزگار حكومت عبدالرحمان بن اشعث و مصعب بن زبير روى داد. (پس از آن ضمن توضيح پاره يى از لغات و استعارات مى گويد:) ]
ممكن است اين اشكال به ذهن خواننده خطور كند كه چگونه على (ع) فرموده است تا عقلهاى پوشيده اعراب به ايشان برگردد و از اين جمله چنين فهميده مى شود كه اين كار بايد به روزگار پسر مروان باشد و حال آنكه ظاهرا چنين نبوده است و عبدالملك در حالى كه پادشاه بوده در گذشته است و پادشاهى او با برگشت عقلهاى پوشيده اعراب نابود نشده است.
مى گويم: چنين پاسخت مى دهم كه مدت پادشاهى فرزندان عبدالملك هم در واقع پادشاهى خود اوست و پادشاهى از فرزندان مروان زايل نشد تا آنكه خرد و عقل پوشيده عرب به خودش برگشت و منظور از عرب در اينجا بنى عباس و ديگر اعرابى است كه هنگام ظهور دولت آنان از ايشان پيروى كردند نظير: قحطبه بن- شبيب طائى و دو پسرش حميد و حسن و «بنى رزتنى»
[ظاهرا بنى رزتنى كه در متن آمده است صحيح نيست و صحيح آن بنى رزيق است كه در چاپ سنگى تهران همين گونه است، جز آنكه در جمهره انساب العرب ابن حزم، ص 356 و نهايه الارب فى معرفه انساب العرب قلقشندى، به صورت زريق يعنى تقديم زاى معجمه آمده است نه بدان گونه كه ابن ابى الحديد مى گويد. م. كه طاهر بن حسين و اسحاق بن ابراهيم مصعبى هم از ايشان اند و از قبيله خزاعه شمرده مى شوند و ديگر اعرابى كه پيرو بنى عباس بوده اند. در مورد ابومسلم هم گفته شده است كه اصل او از عرب است و همه اين اشخاص و پدرانشان در حكومت اموى و مروانى از افراد مقهور و مستضعف و ناتوان بودند و هيچ كس از ايشان قيامى نكرد و هيچ كس براى دسترسى به پادشاهى از جاى نجست تا آنكه خداوند متعال خرد و حميت و غيرت اين اعراب را به آنان ارزانى داشت و براى خاطر دين و نجات مسلمانان از ستم مروانيان قيام كردند و آن دولتى را كه خداوند ناخوش مى داشت و نابودى آن را مقدر فرموده بود از ميان برداشتند. ]
اميرالمومنين عليه السلام به مسلمانان فرمان مى دهد كه پس از نابود كردن آن دولت به قرآن و سنت و راه و رسمى كه بر راه پيامبر استوار است يعنى راه و رسم دوران حكومت خودش متعهد و ملتزم باشند، گويا از اين بيم داشته است كه اين خبر يعنى منقرض شدن حكومت ستمگر بنى مروان پس از بازگشت خرد و انديشه عرب را چنان معنى كنند كه بايد از حاكمان حكومت جديد پيروى كنند و آنچه انجام دهند پسنديده است. بدين سبب آنان را اين چنين سفارش مى كند و مى گويد: چون دولت مروانيان منقرض شد بايد بر كتاب و سنت و همين راه و رسمى كه من با آن از شما جدا مى شوم متعهد و پايبند باشيد.