زندگي اهل بيت پر از گفتگوي علمي است، آنها مردان گفتگو بودند كه آداب گفت و گو و روشها و مضاميني كه قرآن كريم آنها را بيان كرده بود، تعاليم ميدادند مجالسي كه آنها در آن حضور داشتند، عرصه مناظرهها و بيان ادله و برهان بود. اين نشستها با توجه به مختلف بودن وقايعي كه منجر به آن ميشد، انگيزههاي متفاوتي داشت.
برخي ديگر از اين مناظرهها، در يك فضاي صرفاً علمي تشكيل ميشد، يا به خواهش حاكمان يا راويان يا فقها كه ديگر توان مقابله با دشمن را نداشتند و ازايشان كمك ميخواستند. برخي از نويسندگان، اين مناظرهها را در قالب كتبي خاص تنظيم و از آن به عنوان منابع اصل استفاده ميكردند.[58] اهل بيت (ع) در هيچكدام از مناظرهها، دچار تزلزل و مشكل نشدند. با اين كه برخي از ائمه مانند امام محمد جواد (ع) در مناظرههاي علمي سطح بالا شركت جستند در حالي كه هنوز نه سال بيشتر نداشتند. اين گفتوگوها دليل ديگري از واقعيت علمي مبتني بر مرجعيت اهل بيت است كه كسي را ياراي رقابت با آن نيست.
اولين كسي كه وارد اين مناظره شد امام علي (ع) بود، بحث علمي آن بيشتر با اديان يهود، مسيحي و زرتشت و [59] و … بود. همچنين با خشك مقدسان يا با كسانيكه حول خلافت ايشان به مخالفت با مردم برميخاستند، مناظره داشتند، امام، مردم را تشويق ميكرد كه مسايل اعتقادي و احكام و علوم نظري و تجربي را سؤال كنند، چه بسا كه به آنها ميگفت «سلوني قبل ان تفقدوني» قبل از اينكه مرا از دست دهيد، از من سؤال كنيد.
دو فرزند امام (ع) يعني حسن (ع) و حسين (ع)، راه پدرشان را پيمودند، از مناظرههاي مشهور امام حسن (ع) ميتوان به مناظره با مرد شامي كه فرستاده معاويه بن ابي سفيان بود، اشاره كرد. او سؤالاتي به همراه داشت كه كشيشهاي رومي براي او نگاشته بودند. او ميخواست با طرح اين سوالات موجبات آزار امام علي (ع) را فراهم آورد كه آن حضرت، قضيه را به فرزندش حسن (ع) محول كرد كه به تمام سؤالات مردشامي، پاسخ داد.[60] از مناظرههاي مشابه محاجه حسن بصري با امام حسن (ع) درباره قضا و قدر است.
در اينجا به اختصار به ذكر برخي از نمونه مناظرههاي امام جعفر صادق (ع) اشاره ميكنيم، از جمله مناظرهاي با امام، كه منصور آن را تشكيل داد و ابوحنيفه در آن شكست خورد.
نعمان روايت ميكند كه:«فقيهتر از جعفربن محمد نديدهام، هنگاميكه منصور، خدمت ايشان بود، كسي دنبال من فرستاد و گفت: ابوحنيفه، از مسايل سخت و مشكل بياور، من هم چهل مسأله را بردم و بر او داخل شدم، ديدم كه جعفربن محمد صادق(ع) سمت راست او نشسته است، هنگاميكه چشمم به جمال جعفربن محمد (صادق) افتاد، حالي به من دست داد كه از نگاه به ابي جعفر به من هرگز دست نميداد به ايشان سلام دادم و ايشان اشاره كردند كه بنشينم. بعد متوجه منصور شدم، او گفت: يا ابا عبدالله صادق، اين ابوحنيفه است؟! فرمودند بله، سپس رو به او كرد و گفت: ابوحنيفه مسايل خود را بازگو كن، من هم شروع به ايراد مسايل كردم، ايشان هم جواب مرا داد و ميفرمود: شما چنين ميگوييد و اهل مدينه چنان ميگويند و ما اينگونه ميگوييم، چه بسا از ما و چه بسا از آنان پيروي كنند، چه بسا همه با ما مخالفت كنند، تا اينكه چهل مسألهام تمام شد، بعد ابوحنيفه گفت: آيا ما روايت نكرديم كه داناترين مردم، آگاهترين آنها نسبت به اختلافاتشان است.[61]
گفت و گويي مشهور نيز بين امام صادق (ع) با يكي از سران زنادقه پيرامون علوم مختلف ديني انجام شده كه پاسخهاي امام ششم به زنديقها منجر به ايمان آنها به اسلام شده است.[62]
امام عليبن موسيالرضا (ع) گفت و گويي معروف و طولاني با انديشمندان و سخنوران مسيحي و يهود و صابئين و زرتشت دارند كه نزد مورخان از اعتبار بالايي برخوردار است. اين انديشمندان را، فضل به دستور خليفه مأمون فراخوانده بود و از آنها خواست كه در مقابل او با امام هشتم به مناظره بنشيند.
بالاخره نتيجه اين شد كه خيلي از اين انديشمندان و سخنوران توسط امام رضا (ع) اسلام آوردند.[63] مأمون بعد از خاتمه مناظره، خود به طرح سؤالاتي در زمينه علوم مختلف از امام رضا (ع) پرداخت.[64] مأمون بعد از هر پاسخي دچار شگفتي و ضعف در مقابل رتبه علمي بالاي امام (ع) ميشد، اين حيرت، ترسي را در او ايجاد كرده بود كه حس ميكرد كه دولت عباسي با وجود او در معرض خطر قرار گرفته است.
اما مناظرهاي كه موجب تعجب بيشتر است، مناظره امام محمدبن علي الجواد (ع) با يحيي بن اكتم (قاضي القضاه در زمان مأمون) است. امام جواد در آن زمان كمتر از9 سال سن داشت، اين مناظره يك شرط بندي ميان مأمون و اطرافيان او حول علم امام جواد (ع) بود و غرض اصلي اين امتحان، شكست امام محمد تقي (ع) بود كه از لحاظ سني خيلي كوچك بود،[65] وقتي كه جلسه با حضور مأمون و ـ عده زيادي ازبزرگان حكومتي و انديشمندان و راويان و بزرگان خاندان عباسي تشكيل شد، يحيي بن اكتم سؤال كوتاهي از ايشان پرسيد؟ امام جواد(ع) به وي پاسخ مستدلي داد، به طوري كه حيران ماند و از همراهي با امام دست كشيد، در اين هنگام مأمون از امام جواد خواست كه پرسشهاي ديگري را توضيح دهد، امام هم يكي پس از ديگري پاسخ همه مسائل را داد و نقشه يحيي و همراهان مأمون در مورد امام جواد نقش برآب شد.[66]
با اين توضيحات بايد اذعان كرد كه ائمه هدي (ع) در امر مرجعيت منحصر به فرد بودهاند.