درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمد شفیعی فر

نسخه متنی -صفحه : 287/ 103
نمايش فراداده

ببخشيد، مملكت خواه ناخواه بايد از اين وضعى كه شما مى خواهيد بماند، خارج شود! شما متناسب يك مملكت مترقى نيستيد. حكومت شما نمى تواند در اين مملكت دوام كند. آن روزى كه بر عده شاگردان مدرسه در اين شهر افزوده شد، ديگر جاى زندگانى شما تنگ خواهد شد و به شما اجازه نخواهند داد كه مردم عوام را فريب داده و از وجود آنها سدّى در مقابل ترقى ايران قرار دهيد!(1)

اين تهديدها و خط و نشان ها آغاز همان برنامه هاى فرهنگى و بسط معارف و مكارم اخلاقى است كه در نظام جديد آموزشى متبلور مى شود و در مقابل مكتب خانه ها و حوزه ها، مدرسه و دانشگاه مى آيد و به جاى محاكم شرعى، عدليه و حقوقدانان قرار مى گيرند و كلاه و لباس غربى به جاى پوشش ملى و اسلامى مى نشيند و به كشف حجاب مى انجامد. اما اين ناسيوناليسم فرهنگى، وقتى با استبداد و ديكتاتورى رضاخان، پس از كسب مقام پادشاهى مى آميزد، ديگر كسى جلودار آن نيست و به تعبير ملك الشعراى بهار «شير سوادكوه» ديگر قابل تحديد نيست و حالا نوبت اوست كه صيادان را يكى يكى از سر راه بردارد و پاره پاره كند. او شيرى گرسنگى كشيده است كه به روى همه مملكت دست انداخته و همه از او مى ترسند. بايد از سر راهش دور شد يا دست از جان شست.(2)

با ورود مايه هاى قومى و تفاخر به گذشته پيش از اسلام و سياستهاى نوگرايى و شبه تجدد رضاخان، مناقشه اى ايدئولوژيك بين مذهبى ها و ناسيوناليستها رخ داد كه هنوز هم ادامه دارد. اين مناقشه بر محور تناقض اساسى بين ناسيوناليسم (به عنوان يك سلسله اصول مقطعى و مربوط به شرايط و نيازمنديهاى گروهى خاص از انسانها) و اسلام (به عنوان پيامى ابدى و جهانى كه بين پيروان خود فرقى جز از نظر تقوى قايل نيست)، قرار داشت.(3) بر اين اساس، مرحوم عنايت معتقد است كه گرچه هر نوع ناسيوناليسمى با اسلام آشتى ناپذير است، ناسيوناليسم ايرانى، بيشتر اين صفت را دارد و لذا حل تعارض آن با اسلام دشوارتر است.(4)

1. ملك الشعراى بهار، پيشين، ج 2، ص 127.

2. همان، ص 85 .

3. حميد عنايت، پيشين، صص 204 ـ 199.

4. همان، ص 219.