در حسرت تجدد و ترقی

مظفر نامدار طالشانی

نسخه متنی -صفحه : 304/ 164
نمايش فراداده

زيرا انقلاب اسلامى با افسون زدايى از انديشه ى تجدد و ترقى اثبات نمود كه براى رسيدن به يك جامعه ى آزاد و آباد مى توان مسيرى غير از مسير تفكر غربى را نيز اتخاذ نمود. اما حسرت تجدد و ترقى تمنايى نيست كه رگ و ريشه هايى در اخلاف جريان تجددطلبى ايران در عصر انقلاب اسلامى نداشته باشد. اگر چه بحث اصالت تقليد و سرنوشت محتوم استحاله در فرهنگ غربى در نسل هاى اخير اين جريان، آن حالت كودكانه ى دوران ابتدايى را ندارد، اما انصافاً بايد گفت كه در مفهوم حقيقى و تاريخى خود چيزى فراتر از آن شعارها نيست. به عنوان مثال پيروان يكسان انگارى تحول تاريخى و اصالت تقليد در ادامه همان بايد و نبايدهاى تجددگرايانه مدعى هستند «فرهنگ غرب نه فقط در دمكراسى ليبرال كه در تمامى اصول و اركان خود فرهنگ بشرى و فرهنگ جهانى است... حتى اگر اقوام كاملاً ابتدايى حصارى دور خود بكشند و از هرگونه ارتباطى در امان بمانند، تمامى مؤلفه هاى فرهنگ غرب سرانجام از درون خود آنها بيرون خواهد جوشيد صريح تر و قدرى هم به دور از احتياط بگويم؛ به نظر مى رسد اگر بر فرض، اروپا پانصد سال پيش در اثر يك حادثه طبيعى بزرگ به كلى از بساط ارض برچيده شده بود، دنيا در جاى ديگر و زمانى ديگر... شبيه رفرم مذهبى، شبيه تحول بورژوايى، شبيه فلسفه روشنگر، شبيه انقلاب صنعتى، شبيه ديوان سالارى عظيم و... سرانجام دموكراسى، ليبراليسم، سوسياليسم، اگزيستانساليسم، اومانيسم، انديويدآليسم، پان سكسوئاليسم و... به تحقق مى پيوست.» در چنين شرايط جبرى ديگر شعار «دفاع از عقلانيت» عوام فريبانه نيست؟