در حسرت تجدد و ترقی

مظفر نامدار طالشانی

نسخه متنی -صفحه : 304/ 237
نمايش فراداده

1- حكمت و معرفت يونانى

2- سياست رومى

3- دنياگرايى يهودى

4- معنويت مسيحى نوزايى جامعه ايران در عصر صفوى اگر در بستر حقيقى خود مورد توجه قرار مى گرفت دقيقاً براساس اين تمدن تاريخى شكل گرفته بود كه:

1- حكمت و معرفت اسلامى

2- سياست و كشوردارى ايرانى

3- دنيا باورى دينى

4- معنويت و عرفان شيعى اين نوزايى همان جوهر حقيقى تحول و تطور جامعه ايرانى بود كه بايد در ذات و جوهر روشنفكرى تجلى مى كرد. روشنفكرى با شعار تجدد و ترقى داعيه ى كار پيامبرى كرد. بينش تاريخى به ما مى آموزد كه مفهوم تجدد و ترقى هميشه توسط انبياء الهى مطرح گرديد. حرف جديد، تحول جديد، نگاه جديد، روح جديد، عالم جديد، و جامعه جديد، هميشه شعار انبياء الهى و اديان در طول تاريخ بشر بوده است. انبياء با ظهور خود جان جوامع را در بستر سنت متحول مى كردند. انبياء هميشه تجدد و ترقى را در دل سنت مى كاشتند و از سنت ها به عنوان قوانين پايدار و ثابت هستى، و بسترِ مناسب بذر تحول، تجدد و ترقى استفاده مى كردند. روشنفكرى عيلرغم ادعاى پيامبرى كار پيامبرى نكرد. اولين اقدام او مقابله با سنت بود. اگر بذر تجدد و ترقى مورد نظر جريان روشنفك